اوضاع سیاسی در ایران در طول ده سال گذشته هر چند که روندی رو به وخامت داشته، اما به لحاظ شدت فشارها، یکنواخت نبوده است.
از دوم خرداد 76 به بعد، دوستان ما به طور متناوب نسبت به روند تحولات اظهار خوش بین و بد بینی کردهاند.
گاهی شرایط آنچنان سخت شده که اغلب افراد، همه چیز را از دست رفته یافتهاند و گاهی نیز اوضاع به گونهای آرام گرفته که اکثر دوستان، امید خود را به بهبود کامل شرایط باز یافتهاند.
برای نمونه در 18 تیر امسال، وقتی که اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت دستگیر شدند و متعاقب آن به ساختمان سازمان ادوار تحکیم حمله شد، کور سوی امید برای بهبود اوضاع در بسیاری از دلها خاموش شد و اغلب دوستان بر این گمان بودند که حکومت با علم کردن بحث انقلاب مخملی و به زندان افکندن آمریکاییهای ایرانی تبار، عزم خود را جزم کرده است تا کار خویش و منتقدانش را یکسره کند.
اخیرا اما خانم هاله اسفندیاری آزاد شده و به خارج رفته است. اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم و سازمان ادوار از حبس رها شدهاند و در این چند روزه کسی بازداشت نشده است.
در عین حال، هر چند که وضع برخی از زندانیان تفاوتی نکرده و اعدامها به طرز بیسابقهای ادامه دارد، اما از شدت و حدت برخورد با «بد پوشان» زن و مرد کاسته شده و در حال حاضر در خیابان اثری از مقابله با زنان و جوانان دیده نمیشود.
در ضمن آقای رفسنجانی هم که حامیان آقای احمدی نژاد کمر به حذف او بسته بودند، اینک در راس مجلس خبرگان رهبری قرار گرفته و دیگر مانند سابق هدف سهلالوصولی برای حمله تبلیغاتی جناح تندرو به شمار نمیرود.
این تحولات ممکن است باعث غلبه خوش بینی بر ما شود، اما تجربه ده سال گذشته نشان میدهد که نباید به این حرکتهای متناوب دل بست چرا که به نظر میرسد، ماهیت نظام سیاسی ایران به نوعی با رفتارهای پاندولی گره خورده است.
در طول ده سال گذشته فقط یکبار خوش بینی بر من غلبه کرد و آن هم پس از انتخابات مجلس ششم بود که گمان میبردم توازن قدرت را به نفع اصلاح طلبان به هم زده است. این خوش بینی دیری نپایید و با توقیف مطبوعات جای خود را به بدبینی داد آن هم درست در شرایطی که اکثر دوستان ما در انتظار گشایش مجلس ششم بودند تا معجزه اصلاحات را به چشم ببینند.
در حقیقت، من از تجربه گذشته آموختهام که هنگامی که نشانههای امیدوار کننده ظهور میکند، نباید از تحولات ناگوار پس از آنها غافل ماند و وقتی که علامتهای ناامید کننده ظاهر میشود، نباید از بازگشت اوضاع به حال قبل از آن قطع امید کرد.
این تجربه تحلیلهای مرا متفاوت از سایر دوستان کرده است به طوری که در دورههای شدت و سختی، دوستان مرا بیش از حد خونسرد و خوشبین مییابند و در زمانههای عادی، ناهمخوان و بدبین.
اوضاع پاندولی در ایران ممکن است تا چند ماه آینده نیز ادامه یابد و هر یک از ما چند بار به طور متناوب نسبت به روند اوضاع خوش بین و بد بین شویم، اما این داستان سر درازی ندارد و ایران در شش تا یک سال آینده باید تصمیم خود را به طور قطع بگیرد یعنی مجبور است که بگیرد.
همانطور که پیش از این هم گفتهام، ایران دو راه بیشتر پیش رو ندارد: یا سازش یا جنگ. کسانی که از وجود راه سوم سخن میگویند به گمان من کلی گویی میکنند و حاضر به ورود به جزئیات نمیشوند و اگر بشوند در نهایت متوجه میشویم که آنها نیز به یکی از دو راهی که گفته شد متمایل میشوند.
هنوز نمیتوان به طور قطع گفت که سرانجام دولت ایران راه سازش را برمیگزیند یا راه جنگ را. مسلما له و علیه انتخاب نهایی هر یک از دو گزینه مذکور توسط حکومت میتوان به یک اندازه استدلال کرد، اما کسی که مدعی شود انتخاب قطعی را میداند یا دروغگوست و یا محرم رازهای مگو.
ایران اگر بخواهد به راه سازش برود، این راه در درون نظام فقط از آقای رفسنجانی عبور میکند. بیان این مساله از زبان کسی که خود از منتقدان آقای رفسنجانی بوده است، سخت است، اما باور من به پارهای عملکردهای منفی وی، نباید مانع دیدن واقعیت و بیان آن شود.
انسانها نقشهای متفاوتی در زندگی به خود میگیرند، فردی در یک نقش و مقام خاص ممکن است کارکردی منفی داشته باشد، اما در نقش و مقامی دیگر کارکردی مثبت.
این جابجایی نقشها باید همیشه در نظر ما باشد، در غیر این صورت، دچار نوعی تصلب تحلیلی میشویم و از واقعیت فاصله میگیریم.
تاکید میکنم که من نمیگویم آقای رفسنجانی ضرورتا محور تحولات آینده است، بلکه میگویم «اگر» نظام سیاسی تصمیم به سازش با جهان غرب بگیرد، در این صورت، چهرهای جز آقای رفسنجانی برای جلو فرستادن ندارد.
اما هیچ تضمینی نیست که نظام سیاسی تصمیم به سازش بگیرد. ممکن است به راه دیگر رود، راهی که عوارض و پیامدهایش در شرایط کنونی غیر قابل پیش بینی است.
مساله اصلی اما این است که در هر دو حالت، ما – که دقیقا نمیدانم مصداق این ما چه کسانیاند! – قادر به ایفای نقش موثری با کارکرد کنونیمان نیستیم و ترس من آن است که در این وسط نقش سازندهای ایفاء نکنیم.
در واقع این است راز اصلی دعوت جناب عبدی و من به مدتی سکوت و تامل، نه آنچه دوستان عزیزی مانند داور نبوی به آن اشاره کردهاند. این دوستان به نظرم بیشتر به حاشیههای بحث نظر داشتهاند.
این بحث نیاز به توضیح بیشتر دارد.