نگاهی به شعارهای مردم و دینامیزم فرارونده آن ها
شعار آزادی یا نان و عدالت؟
بی شک این شعارها( ر. ک به مانلی همین هفته) تنها بخشی ازشعارهای استفاده شده توسط مردم درخیابانها ومحلات هستند. همانطورکه ملاحظه می شود، اینها همه ازغنا وتنوع زیادی برخوردارند وهرکدام بیانگرگوشه ای ازمطالبات درتناسب بااوضاع واحوال حاکم هستند. ازخواستهای کوچک وموردی تاردپای برخی خواستهای کلان درآن مشهوداست. واقعیت عیان دیگر آن است که مردم درتجربه غنی خود متناسب با مسائل واوضاع واحوال متحول روز وآگاهی های حاصل ازآن مبادرت به خلق شعارهای تازه ودرمجموع رادیکال ترمی کنند. بهمین دلیل این شعارها ازانسجام واهمیت یکدستی برخوردارنیستند وحتی بعضا می توانند ناسخ ومنسوخ هم باشند وشماری ازآنها شاید خصلت گذارداشته باشند.
این شعارها فقط خواستها وآرزوها را فریاد نمی کنند، بلکه هم چنین ومهمترازآن وسیله ای هستند برای همصداشدن با یکدیگر وبیش ازآن کشف این واقعیت که دارای صدا و درد مشترکی هستند که آنها را هم سرنوشت کرده و به هم پیوند می دهد(من دردمشترکم. این درد مشترک را صداکنیم که جداجدا درمان نمی شود). آنها به تدریج ازلاک درخود بودن، زیست درانفراد وتحمل رنج ِ درخلوت خویش وبسنده کردن به کنش های فردی که نظام درنکبت انفراد وجدائی اشان به آنها تحمیل کرده است بیرون می آیند وباین ترتیب مناسبات جدید ورویاهای جدیدی را می آفرینند و تجربه می کنند. وبهمین دلیل کشف معجزه اقتدارجمعی وهمبستگی راباید براستی مهمترین دست آورد وسرمایه رستاخیزنوین مردم به حساب آورد. هم چنان که باید تقویت روحیه رزمندگی وهزینه پذیری را یکی دیگراز دستاوردهای بزرگ این حماسه مردمی بشمارآورد. دستاوردی که خود را در نافرمانی عظیم اجتماعی وقبل ازهرچیز دراعمال حق تجمع وفریاد درخیابانها وبام ها ودرمحلات ومترو و…. دربرابریک رژیم خون آشام و استبدادی بی امان به نمایش گذاشته است. بهمین دلیل اِعمال این حق را-که درزیرسرکوب بی امان ازکشتارمستقیم وزندان وشکنجه وتجاوز تاسرحد مرگ وتاضرب وشتم عمومی مردم صورت می پذیرد-باید به واقع مادرسایرخواستها و از مهمترین دست آوردی به شمارآورد که مسیرآزادی وبالندگی ورهائی ازآن می گذردوسپردن کام های بعدی قائم به آن است. هیچ چیزبرای شکستن شیشه عمریک نظام مستبد خطرناک تراز اِعمال این حق توسط مردم-بخوانید بردگان وصغیرانی که زنجیرازدست وپا گسسته اند- نیست. بی شک حفظ وتثبیت این دست آورد کلیدی مستلزم نبردهای بزرگ ترونفس گیرترِدرپیش رواست وبرای حکومت اسلامی نیزتحمل مارش رهائی ومشت برآسمان کوبیدن درحکم مرگ وزندگی است. معهذا وقتی مردمی پای به خیابان های تکیده وداغ وقُرق شده توسط گزمگانِ تبه کاران حاکم می گذارند وعلیرغم فضای رعب وشکنجه فریاد مرگ بردیکتاتورسرمی دهند، وباین ترتیب بجای شیوه مرسوم تمنا وآه کشیدن و”نمی شود کاری کرد”، اکنون بدست خود وبانثارخون خود وزیررگبارباتوم وپرتاب گازهای جنگی، حق آزادی بیان واعتراض وتجمع را اِعمال می کنند، فی الواقع قدم به راه سرنوشت سازی نهاده اند که گام به گام راه پیشروی آنها را می گشاید.
درهمین رابطه می توان به دینامیک تحول شعارها وشتاب آنها وهم چنین اهمیت اعمال این حق درشکوفاساختن توان وآگاهی اشان پی برد. اکنون برملاشدن شدت خشونت وابعاد درندگی ووحشیگری بهت آوردربیغوله ای بنام زندان کهریزک، که روی زندانهائی چون ابوغریب وگوانتانامو را سفید ساخته است، همه را حتا بخشی ازحاکمیت را دستپاچه و مبهوت ساخته است. اکنون برای همه روشن شده است که تسلط کیش قدرت وحفظ آن تاچه حد می تواند ازانسان جانوران وحشی ونفرت انگیزی بسازد. اکنون مردم ایران وجهان پی می برند که با چه حاکمیت ضدبشری ومنحطی سروکاردارند. البته رژیم ازترس دچارشدن به سرنوشت سردمداران یوگسلاوی سابق وقرارگرفتن دربرابراتهام جنایت جنگی، که دیریازود به سراغش خواهد آمد- خود دریک مانورمزورانه وباصطلاح پیشدستانه بر حسب ظاهرحکم به تعطیل بازداشت کهریزک داده و چندنفری را نیزنمایشی به عنوان سپربلا مسبب آن عنوان کرده است. ولی چه کسی نمی داند دراین کشوردهها و صدها اردوگاه مرگ هم چون کهریزک وجود دارند که فریاد شکنجه شوندگان در آنها به این آسانی ها به گوش کسی نمی رسد وفرمانده وصادرکننده حکم شکنجه تاسرحد مرگ ومسؤل اصلی همه این تجاوزات جنون آمیز نیزکسی جزشخص ولی فقیه وهم پالگی های وی نیستند. بی تردید به چنین دشمنِ رودر رو باید خیره شد وبیش ازهرچیزآن راآماج اصلی قرارداد. با این وجود اما کافی نیست که فقط به دشمن روبروومخاطب مستقیم این شعارها خیره شد. آری درشرایط وجود یک دشمن هنوزنیرومند وخطرناک وآکنده ازبیرحمی هم چون باند خامنه ای-احمدی نژاد وسپاه، این خیره شدن به معنی تأکید بر نقطه تمرکزحمله و نوک تیزآن برای به هم ریختن آرایش صفوف دشمن وازدیربازیکی ازمهمترین فنون شناخته شده مربوط به تاکتیک واستراتژی نبرد بوده است.
ولی چنین تأکید بجا به معنای بی توجهی به خطرات کمین کرده ازسمت پهلو وازناحیه عقبه های دشمن درمیان صفوف مردم وخوش خیال شدن نسبت به آن نیست. ازقضا شمارزیادی ازناکامی های جنبش های بزرگ نه درمصاف رودررو با دشمن، که اکثرا همچون انقلاب بهمن پیروزمیدان بوده اند، بلکه ازطریق کنترل ازدرون جنبش وبدست گرفتن زمام رهبری آن توسط رقبا، متحدین ومؤتلفینِ مغضوب دشمنِ سرنگون شده وحاضردرصفوف جنبش صورت گرفته است. ودرهمین رابطه تلاش برای نفوذ وجهت دادن به شعارها، یکی ازحوزه های تأثیرگذاری آنها برای سترون ساختن جنبش وروانه کردن حرکات خودجوش ومستقلانه مردم به سوی باتلاق بوده است. ممانعت ازرادیکالیزه شدن شعارها وکشیدن خط قرمزحول مطالبات وشعارها ازازآن جمله است. یک نمونه گویا ازاین گونه تلاش ها را می توان دربرخورد با شعاری که مردم این روزها درحرکت های خود بادادن شعار استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی ابرازداشتند، مشاهده کرد. این شعاربه نوبه خود دو نکته را به نحوبارزی نشان داد:این که اولا مردم دارند به بدیل این نطام می اندیشندوهمین مسأله به خوبی جهت و خصلت رادیکالیزه شدن مطالبات جنبش و فرایندعبورازنظام موجود را به نمایش می گذارد و ثانیا این بدیل فاقد پسوند اسلامی است.
توضیح: انتشار این دیدگاه به معنای تائید آن توسط هنر روز نیست. هدف گشایش بحث است دراین باره. عنوان هم از هنر روز است.
دراینجا کاری به نارسائی های این شعار واینکه جمهوری ایرانی دیگر قراراست چه نوع جمهوری باشد، ندارم. ولی نکته مهم آن است که این شعارباتوجه به عبورازمحدوده های تنگ کسانی چون میرحسین موسوی وسایر متولیان جنبش سبز، بلافاصله با واکنش سریع وی وحامیانش مواجه شد. این سخن به یادماندنی او که جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش، وقابل قیاس با فرامین وسخنان مشابه و تاریک اندیشانه خمینی، درهمین رابطه ابرازشدند!بی شک درنزدبسیاری ازاین سردمداران هیچ چیزخطرناک ترازیک جنبش خود فرمان وخودبسنده وازجمله خود سازمان یاب نیست. وبهمین دلیل اکنون تمامی تلاش خود را برای کنترل جنبش، رام وسربزیرکردن آن وتدوین منشوروتن پوشی برای زین ویراق کردن آن بکارگرفته اند. والبته درک چنین تلاش هائی بدون درنظرگرفتن نگرانی از دینامیسم فرارونده جنبش میسر نخواهد بود.
دینامیسم جنبشی که تجربه امروزآن با دیروزش متفاوت است. هم چنان که تأکیدش بریک شعارلحظه ای وخاص وبسیج کننده به معنی نفی شعارهای ناظر برمداربلندتر وبه مطالبات کلان تر نیست. بلکه تنها وسیله ای برای تقویت خود وپراکنده ساختن صفوف دشمن و برای عبورازآن است. شعارهائی که درعین درنظرگرفتن توازن واقعی قوا اما خود را مقید به آن نمی کند. این توازن را نه درایستاکه درحال دگرگون شدن ازقبلِ مداخله خود می بیند و به موازات آن انتظارات وتوقعات خود را مداوما ارتقاء میدهد. با چنین پویه ای هنوزعرصه های مهمی برای پیشروی درپرتوتجربه ها وآزمون های جنبش درپیش رواست. نه فقط تنطیم وترکیب رابطه نبردازروبرو وبادشمن مقابل با نبردهای ازپهلوودشمنان ضمنی هشیاری بیشتری را می طلبد، بلکه هم چنین ضرورت تعمیق شعارها وترمیم نقاط آسیب پذیرجنبش نیزچنین هشیاری را طلب می کند. شعارهائی ناظربرخود سازمان یابی واستقلال صفوف ومطالبات جنبش، تحکیم همبستگی آن، معطوف به منافع مشترک اقشاربسیارگوناگون باهدف فراگیرترکردن دامنه جنبش توده ای وتسری دامنه حرکت ازتهران به سایرشهرهای بزرگ وبسط آنها به سایراستان ها وشهرها ونقاط کوچکتر، شعارهای معطوف به پیوندعمیق وناگسستنی بین استبداد(و استبداد مذهبی) با استبداد سرمایه ودریک کلام پیوندمتقابل وناگسستنی بین آزادی ونان، بین دموکراسی وعدالت اجتماعی است.
کدام پارادایم؟!
نباید فراموش کنیم که اکنون تلاش های بسیاری توسط لیبرال ها واعوان وانصارآنها ازجمله درکسوت” سوسیال دموکراسی “ وطنی وغیروطنی صورت می گیرد که روح واقتضای عصرجدید را چیرگی پارادایم آزادی برپارادایم نان وعدالت عنوان می کند. دربرابر پارادایم قرن بیستم که با اولویت وچیرگی “نان وعدالت”بر آزادی، مشخص می گردد. آنها تبلیغ گفتمان ونفوذ اندیشه های خود را به خصوص با بهره گیری ازاختلاف فازقابل درک بین تحولات کنونی ایران با نبض تحولات سرمایه داری درعرصه جهانی پیش می برند (بدلیل امتزاج استبداد عریان و مذهب با نظام سرمایه داری). یعنی باآنچه که امروزه گندیدگی وبحران بی سابقه سرمایه داری نئولیبرال تجسم آن است وهمین تفاوت موجب تداوم گفتمان نئولیبرالی درپهنه کشور ونافذ درصفوف جنبش است. وحال آنکه سنتزپارادایم شکست خورده “عدالت” درتجربه قرن بیستم، درکنار بحران وگندیدگی پارادایم “بازار آزاد”جهان، چیزی جزپارادایم آزادی وسوسیالیسم، آزادی وبرابری اجتماعی وپیوند ناگسستنی بین آنها نیست. آنها درنقد خود ازپارادایم حاکم برجنبش ها درقرن بیستم، عامدانه بحران گندیدگی وفجایع جهان سرمایه داری رابه فراموشی می سپارند. آنها حتا ظهوربنیاددگرائی اسلامی را که یکی ازمحصولات جهانی سازی سرمایه داری وازطفیل های آن محسوب میشود، بحساب تطهیرسرمایه داری واریزمی کنند. فراترازاین ها، آنها حتا درتجربه مشخص بحران ایران شکست اصلاح طلبی با شعارهای باصطلاح آزادی طلبانه اش وظهورشیادی به نام احمدی نژاد از ِقبل شکست آنها با شعارنان ووعده رنگین کردن سفره مردم رایعنی مجموعه آن شرایطی را که زیرساخت شکل گیری جنبش کنونی را تشکیل میدهد نادیده می گیرند و بی توجه به آزمونهای صورت گرفته ودرسهای حاصل ازآن، هم چنان درسودای تکراررویای نافرجام مانده خودهستند. حکایت حضورآنها درصفوف جنبش حکایت یک بستروچند رویا است. آیا براستی آزادی ونان دربرابرهم قراردارند؟علاوه برتبلیغ اردوگاه بورژوازی براین نظر، تجربه صورت گرفته و پارادایم حاکم برجنبش های برابری خواه در قرن بیستم نیزبرهمین نظربود ودیدیم که فرجامش چه شد. ازسوی دیگربه موازات آن پارادایم حاکم براردوی اصلی سرمایه تالحظه حاضرنیز عدالت وبرابری اجتماعی را مغایرآزادی دانسته وطرح آن را به مثابه قربانی کردن آزادی می داند. والبته با سماجت وسخت جانی اش جهانی را درگرداب فقروفلاکت، و استبداد وسرکوب وبا آینده ای تیره وتار فروبرده است. تجربه قرن بیستم واوائل قرن بیست ویکم نشان داده است که تجزیه ایندو ودرتقابل قراردادن آنها حاصلی وهدفی جز محروم کردن مردم جهان ازاین هردونداشته است. این تجربه تقابل دراشل فشرده تروکوچکتروحتی خشن تری درجامعه ما توسط هم حاکمیت وهم اپوزیسیون لیبرال هرکدام به صورتی انجام گرفته وهرلحظه درحال اتقاق افتادن است. مبنا ومنشأ این دوگانگی وتقابل نیزدرتحلیل نهائی چیزی جزجداکردن قدرت از تودها وجایگزین کردن قدرت ومنافع خودو صاحبان امتیاز به جای آن نبوده ونیست. بنابراین اگرقدرت ازجنبش های اجتماعی وطبقاتی جدانشود وبه صورت خود حکومتی آنها متجلی گردد، دیگرجائی برای جداکردن آزادی ویا برابری اجتماعی ازهمدیگرنخواهد ماند.
بادبان ها را برافرازیم!
آیا اکنون با ظهوربیش ازپیش جنبش های خود فرمان وخود بنیاد درعصر سرمایه داری گندیده و جهانی شده، و با اتکاء به آزمون و تجربه طی شده قرن بیستم زمان مبارزه برای تحقق پارادایم نان وآزادی فرانرسیده است؟ همانطورکه اشاره شد سنتزدوتجربه کلان درمقیاس قرن وتجارب کوچک ترجامعه ایران، برضرورت وامکان چنین پارادایمی مهر تأکید دارد. ودرهمین رابطه بی شک جنبه های کاربردی دادن به این پارادایم درشرایط کنونی جهانی وشرایط بحران اخص و مضاعف داخلی ایران ودرنظرگرفتن خود ویژگی های آن ازمهمترین عوامل پیشروی جنبش کنونی است.
مارکس زمانی سخنی قریب به این مضمون گفته بود: پرسش های تاریخی تاشرایط حلش فرا نرسیده باشد، مطرح نمی شوند. وبرهمین سیاق می توان اضافه کرد طرح شعارهائی توسط جنبش ومعطوف به تغییرنظام، نوید بخش فراهم شدن زمینه های مناسب برای دگرگونی های ژرف است. چراکه توده های زحمتکش خود تاریخ سازند واصلی ترین مؤلفه بنای جهانی نو به شمارمی روند. آنها وقتی وارد میدان میشوند چرا نتوانند پارادیم خود را رقم بزنند؟ بی شک دراینجا بحث اصلی وجود زمینه های مساعد برای طرح خواستهای کلان درمتن تجربه خود توده ها است که اگربا یک سری شروط کافی همراه شود، امکان تحقق وفعلیت پیداخواهند کرد. البته زمینه مساعد به معنای قطعیت نیست. ولی همین زمینه های مساعد وعینی چشم انداز وسیعی از امکان پیشروی را دربرابرتوده ها می گشاید. مهم آن است که بدورازنگاه ایستا به رویدادها درکنارمبارزه برای شعارها ومطالبات موجود ظرفیت های تازه ای را که درمقابل چشمانمان برای برداشتن گام های بعدی آفریده میشوند، درنظربگیریم. ازمیان سه گفتمان باتوم وشکنجه، گفتمان “آزادی” وگفتمان نان وآزادی، اولی سرنیزه را انتخابا کرده وسرنوشتش را به آن گره زده است ومشمول حکمی است که می گوید برسرنیزه می توان تکیه کرد اما برنوک آن نمی توان نشست. دومی آزادی بازازوآزادی سرمایه وچپاول را درپشت دموکراسی-دموکراسی نهیفی که حداکثرآن را تغییرچهرهائی بدون دست خوردن پایه های اصلی نظام تشکیل میدهد- پنهان ساخته است تا با فریب توده ها، سرمایه را ازتیررس تهاجم آنها دورکند. وسومین رویکرداما نه فقط آزادی را ازنان ناگسستنی می داند بلکه حرکت به سوی رهائی وبرابری را بدون وجود آزادی وتجمع آزاد و بدون مشارکت و اقدام آگاهانه وآزاد وسیع ترین توده های زحمتکش ناممکن می داند.