با ملاقات مسعود و مهسا امنیت چه کسی به خطر می افتد؟

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» نامه ای از زندانی رجایی شهر به زندانی اوین

خانواده مهسا امرآبادی و مسعود باستانی در مصاحبه با “روز” اعلام کردند این روزنامه نگاران زندانی بیش از ۵۰ روز است از یکدیگر بی خبرند و امکان هیچ گونه تماسی به آنها داده نمی شود.

مریم نقی، مادر مهسا امرآبادی می گوید که تمام پی گیری های خانواده های مهسا و مسعود بی پاسخ مانده: “خود مهسا و مسعود هم از داخل زندان درخواست داده و پیگیری کرده اند که مسعود به زندان اوین منتقل شود یا حداقل امکان تماس تلفنی و ملاقات به آنها داده شود اما متاسفانه تاکنون هیچ نتیجه ای نداشته و بیش از ۵۰ روز است بچه ها از هم بی خبرند”.

مسعود باستانی از ۱۵ تیر ۸۸ در زندان به سر می برد؛ او تاکنون به مرخصی نیامده و در حالی در زندان رجایی شهر نگهداری می شود که همسرش، مهسا امرآبادی از ۲۲ اردیبهشت ماه برای تحمل محکومیت دو سال حبس خود در زندان اوین است.

مهسا امرآبادی اولین بار ۲۳ خرداد ۸۸ بازداشت و با قرار وثیقه آزاد شد؛ او یکبار نیز در ۱۰ اسفند ۸۹ بازداشت شده بود.

مادر این روزنامه نگار میگوید: ما هر یکشنبه مهسا را می بینیم؛ روحیه اش خیلی عالی است و به ما هم روحیه میدهد. برای تولدش هم درخواست ملاقات حضوری کردیم اما موافقت نکردند. مسعود را هم هفته گذشته ملاقات کردیم او هم حالش خوب است هرچند لاغرتر شده. هم مهسا و هم مسعود از این ناراحت اند که نمیتوانند همدیگر را ملاقات کنند یا با هم تماس تلفنی داشته باشند.

او می افزاید: از دادسرای اوین، دادستانی و هر جایی که لازم بود پی گیری کردیم اما متاسفانه جوابی نمیدهند و تنها میگویند جواب نیامده. نمیدانم از کجا میخواهد جواب بیاید که اینقدر طول می کشد الان بیش از۵۰50 روز است. من واقعا نمی فهمم پشت این جریان چی است؛ لجبازی است یا دشمنی؟ از اینکه مهسا و مسعود بتوانند با هم تلفنی صحبت کنند چه چیزی در حکومت به خطر می افتد که اجازه نمیدهند؟ اینکه بچه ها بتوانند براساس قانون دو هفته یکبار همدیگر را ملاقات کنند امنیت چه کسی به خطر میافتد؟ واقعا نمی فهمم و نمیدانم چیست جز اینکه پشت این جریان کسی است که با بچه ها دشمنی دارد؛ بازجو یا قاضی یا دادستان یا هر کسی دیگری، نمیدانم.

همزمان مسعود باستانی در نامه ای از زندان رجایی شهر تولد همسر روزنامه نگارش، مهسا امرآبادی را تبریک گفته است. نامه ای که از رجایی شهر برای اوین نوشته شده.

مسعود باستانی در این نامه نوشته است: شاید این روزها و در طول این چند سال سهم من از تولد تو تنها همین نامه هایی است که “نقش نجواهای شبانه با دیوار را” برایم بازی می کنند. انگار عادت کرده ام که غصه ها و دل تنگی هایم را در کاغذ بنویسم و آنها را به باد بسپارم تا شاید حداقل این دلنوشته ها سنگ صبورم باشند در برابر غم طوفان این روزگار! روان شناسان گفته اند که بیماری PTSB دردی است که از جدایی های طولانی ناشی می شود و تحقیقات نشان می دهند که این بیماری بیش از دیگران در میان سربازان دوران جنگ، زندانیان و بازمانده گان ناشی از بلایای طبیعی شیوع پیدا می کند و مهم ترین عارضه این بیماری قطع ارتباط فرد با احساسات درونی خویش و یا بروز احساسات پاندولی و شدید است. همه وحشت من از این است که دیوارهای زندان و بیماری PTSB احساس دلتنگی را هم از من بگیرد. حالا این نامه ها شاید مرهمی است که بتوان چنین دردهایی را به مدد آن تسکین داد، باور کن این نامه ها امروز تداوم همان حس دلتنگی است که با بوی عطر تو در لباس های من تکرار می شود.

او افزوده است: بچه ها با شادمانی جام ملت های اروپا شادی می کنند و من به تصادف این روز با آغاز تحریم نفتی ایران فکر می کنم. مهسای عزیز نمی توانم چیز جز غمنامه بنویسم وقتی که این روزها شنیدن خبر نامه نرگس و تصور حال و روز علی و کیانا در اتاق ملاقات چنگک بغض را در گلویم فرو می کند و من هنوز چهره معصومانه کودکان نسرین وقتی در آغوش مادر بوده اند و تصویر آخرین ملاقات با بهاره وقتی برای جلسه برگذاری دفتر تحکیم وحدت به پارک پناه برده بود را به خاطر دارم و حالا تو در کنار بهاره و نسرین و نازنین و بقیه همان دردی را تجربه می کنی که از آن می گفتی و می نوشتی. بانوی صبورم! نمی توانم شادنامه بنویسم وقتی که بهمن هنوز در انفرادی است و خبر بی تابی های ژیلا را برایم می آورند. یادآوری همین که در طول این چند سال چند بار چشمان گریان تو را پشت کابین های ملاقات در زندان رجایی شهر دیده ام و اینکه این روزها سالروز داغدار شدن مادرانیست که هنوز سیاه پوش عزیزانشان هستند کار را برایم سخت کرده است. امسال هم مانند سال ۸۸ تو تولدت را در زندان تجربه می کنی و مثل این چند سال من از کنار تو بودن محرومم. اما دل خوش بودم که می توانستم از پشت میله های ضخیم و شیشه های کثیف سالن ملاقات تولدت را تبریک بگویم. ولی امروز همین فرصت را هم از ما گرفته اند.

مسعود باستانی سپس پرسیده است: اصلا چطور می توان نوشت وقتی آنها اورانیوم را غنی می کنند و سهم ما از غنی سازی عدسی زندان است. شاید هم از فردا که تحریم ها شروع می شود سهم دیگران هم از غنی سازی تنها سختی های اقتصادی است که این روزها می کوشند که آنرا در قالب اقتصاد مقاومتی تئوریزه کنند.

این روزنامه نگار آنگاه خطاب به مهسا نوشته: گاهی فکر می کنم که جرم تو چیست؟ ایستادن بر سر آرمانی که عهد کرده بودی، دل تنگی برای عشقی که در سینه ات شکفته بود و پایداری در راهی که وظیفه حرفه ای روزنامه نگاری اقتضا می کرد؟ عاقبتش کجاست؟ یادت می آید آن روز که گفتی می خواهم روز جهانی مطبوعات را به همه روزنامه نگاران زندانی بهمن و فرشاد و مزدک و نازنین تبریک بگویم تنم لرزید و از تردید برایت گفتم. تنها پاسخت این بود چگونه می توانم سکوت کنم؟ مهسا در طول این سال ها به یاد همه شب هایی که با هم قرص ماه را نگاه می کردیم در اوین و رجایی شهر آسمان را از پشت میله ها و نرده ها دیده ام و ماه را در چهارچوب پنجره کوچک اتاق جسته ام. حالا طاقت ندارم که حتی به آسمان و ماهش نگاه کنم. به هرحال پریشانی این نامه حکایت حال و روز پریشان من است اگرچه هنوز صبورانه منتظرم تا بهار بی اید و تو برایم بنویسی که صبر چه رنگی است.

مادر مهسا امرآبادی پیشتر به روز گفته بود: چه فرقی میکند برای آقایان که بچه های ما کدام زندان باشند؟ ما که نمی گوییم آزادش کنید می گوییم ببرید اوین حداقل آنها هر از چند وقت یکبار بتوانند همدیگر را ملاقات کنند و از نگرانی در بیایند. متاسفانه آقایان به مرگ می گیرند به تب راضی شویم. ما که نمی گوییم آزاد کنید می گوییم حداقل بگذارید در یک زندان باشند و امیدواریم مسئولان یک مقداری با مهربانی و رافت بیشتری با بچه ها برخورد کنند. بخصوص که خودشان هم به حرفهای چند سال پیش بچه های ما رسیده اند و به رویشان نمی آورند. بچه های ما کاری نکرده اند جز وظیفه و رسالت حرفه روزنامه نگاری شان و حرفهایی که زده و آنچه نوشته اند امروز مسئولان به آنها رسیده اند. 

خانم نقی گفته بدو: دختر من جرمش این است که حاضر نشده از مهندس موسوی و آقای کروبی اعلام برائت کنید. خب کجای دنیا این جرم است؟ جرم دختر من این است که در جلسات قرآن خانواده های زندانیان سیاسی حضور داشته. جلسات قرآن چگونه در جمهوری اسلامی جرم می شود؟ تا کنون می گفتند شرکت در مجالس رقص و آواز جرم است حال قران هم جرم شده. دیدار با مراجع تقلید جرم دختر من است، دفاع از حقوق قانونی همسر زندانی اش جرم دختر من است. شما بگویید کجای دنیا اینها جرم است؟ مشخص است که برای دخترم پرونده سازی شده؛خود آقایان هم می دانند هم دخترم و هم مسعود بی گناه هستند نه فقط اینها که بقیه زندانیان سیاسی هم بی گناه هستند.

او افزوده بود: خیلی دوست داشتند بچه های ما عفو نامه بنویسند اما بچه های ما ایستادند و گفتند کاری نکرده ایم که تقاضای عفو کنیم و اتهامات و جرم هایی که می گویید را قبول نداریم. فکر می کنم برای همین است اینقدر دشمنی دارند.