هفتهای که به پایان میرسد٬ برای بسیاری از کاربران دنیای مجازی همراه با شگفتی بوده است. انتشار عکسهایی از مراسم “آببازی” در تهران٬ و سپس همایشی با عنوان “خزبازی”٬ موجب شگفتی بسیاری٬ بخصوص آنانی که در این مدت به اجبار کشور خود را ترک کردهاند٬ شد.
در این میان جمهوریاسلامی نیز به سرعت وارد عمل شد و با عاملان این “هنجارشکنی”! برخورد کرد و با ترتیب دادن مصاحبهای تلویزیونی٬ خواست که قدرت خود در برخورد با مسایل اینچنینی را نشان دهد.
نکته جالب در این میان اما این بود که رسانههای نزدیکتر به شورای هماهنگی و اصلاحطلبان٬ یا اساسا اشارهای به آنچه که در تهران رخ داده٬ نداشتند و یا آنکه تنها به خبری کوتاه درباره بازداشت ترتیبدهندگان این مراسم اکتفا کردند.
آنچه که در این بیتوجهی البته مایه تاسف است٬ عدم درک درست و شناخت دقیق از جامعهای است که قرار است هدف تبلیغات سایتها و تلویزیون جنبش سبز باشد. آنان که اکنون در سطوح بالاتر تصمیمگیری برای جنبش سبز قرار دارند٬ متاسفانه برداشتشان از جامعه ۷۰ میلیونی ایران٬ محدود است به شناختی بسیار جزیی از افرادی که پیرامون خود آنها حضور دارند. چه بسا کم نیستند در میان همین دوستان که چنین حرکاتی را رُک و راست٬ “جلف” میدانند.
اما همین جوانان “جلف”٬ آنانی هستند که در زمان انتخابات٬ با حضور در ستادهای انتخاباتی٬ شهر را در تصرف خود درآوردند٬ بعد از انتخابات خون تازهای به اعتراضات تزریق کردند و با تمام وجود برای پیروزی جنبش سبز تلاش کردند، اما هنوز به رسمیت شناخته نشدهاند.
دوستان دستاندرکار در رسانههای جنبش سبز و سطوح تصمیمگیری٬ هنوز موفق به پذیرفتن این نکته نشدهاند که در دنیای امروز٬ صرف مطرح کردن شعارهای سیاسی٬ نمیتواند هیچ راهی به سوی موفقیت باز کند. جوانان امروز٬ پیش و بیش از هر چیز٬ خواستار آن اند که در انتخاب “سبک زندگی خود” آزاد باشند.
این آزادی انتخاب در سبک زندگی٬ هم شامل تفریح میشود٬ هم نوع پوشش٬ هم برقراری ارتباط اجتماعی با اعضای دیگر جامعه و… اما هنوز کسی این مطالبات را جدی نگرفته و طبیعتا نتیجه جدی نگرفتن این مساله نیز٬ بیتوجهی به نیازهای این قشر است.
اساسا چنین افرادی برای سیاست به ماهو سیاست٬ ارزشی قایل نیستند. برای آنان نکته مهم آن است که از معبر سیاست٬ قادر باشند “راحت”تر زندگی کنند. مهم است که شعارهای سیاسی٬ تامین کننده خواستهای آنان باشد. فراموش نکنیم که در سال ۸۴ تعداد افرادی که به همین دلیل به احمدینژاد رای دادند٬ به هیچ روی کم نبود.
اما متاسفانه اصلاحطلبان ـ که امروز سکان جنبش سبز را نیز در دست گرفتهاند ـ هنوز از شکستهای یک دهه گذشته درس نگرفتهاند. آنان که لااقل پس از انتخابات ۸۴ صراحتا از ناتوانی خود در ترجمه شعارهایشان به زبان مردم٬ سخن گفته بودند٬ در این مدت هیچگونه قدمی نیز برای پر کردن این شکاف برنداشتهاند.
حتی امروز که جوانانی بازداشت شدهاند ـ و شک نکنید بسیاری از آنان در تظاهرات پس از انتخابات نیز حضور داشتهاند ـکسی از حق آنها برای انتخاب تفریح سخن نمیگوید. همه تلاشها برای آن است که به هر شکل ممکن احمدینژاد تضعیف شود، اما تاکنون کسی سخن از این گفته که در ایران فردای متعلق به جنبش سبز٬ این سبک از زندگی و انتخاب آن٬ آزاد است یا نه؟ آیا جنبش سبز اجازه انتخاب سبک زندگی را به مردم میدهد؟
سکوت در مقابل مسایل این چنینی در حالی است که اتفاقا جمهوری اسلامی٬ با شناسایی نقطه ضعف خود٬ به شدت با مراسم اینگونه برخورد میکند. ترس حکومتیان از زندگی٬ از شادی و از آزادی در انتخاب آنچه که مایل به انجام آن هستیم٬ بلاوجه نیست: این همان اکسیری است که آفت جمهوری اسلامی و دیکتاتوری را از میان خواهد برد.
اما آیا دوستان در جنبش سبز نیز به این نتیجه رسیدهاند؟ آیا چنین عقیدهای دارند؟ و آیا حاضر به قبول این نکته هستند که هر انسانی در انتخاب سبک زندگی خود ـ اعم از پوشش٬ مذهب٬ تفریح و… ـ آزاد است؟