داشتن یا نداشتن، مساله این است؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

گزارشی کمدی از وضعیتی تراژدی

امروز در کنفرانسی به نام رنسانس جدید که هر شش ماه یا هر سال یک بار در ایتالیا برگزار می ‏شود و 35 سال است که برگزار شده است، سخنرانی داشتم. موضوع این کنفرانس که با شرکت ‏حدود 200 نویسنده و دانشمند و هنرمند به مدت سه روز برگزار می شود و در جلسه دسامبر ‏‏2007 آن از 17 کشور جهان، از جمله ایتالیا، روسیه، چین، کوبا، فرانسه، آلمان، مصر، ‏اسرائیل، آمریکا، بلغارستان، اسلوونی و کشورهای دیگر برگزار شده بود، سیاست بود. در این ‏کنفرانس سه روزه که گزارشی از آن را فردا منتشر می کنم، یک سخنرانی کردم. این سخنرانی ‏که به فارسی انجام شد، همزمان به ایتالیایی و انگلیسی نیز پخش شد. موضوع گفتار من، چنین ‏است: « گزارشی کمدی از وضعی تراژدی، داشتن یا نداشتن، مساله این است.» این نوشته را ‏بخوانید.‏

داشتن موضوعی مهم است، اما نه به اندازه نداشتن. گاهی اوقات ما ایرانی ها آرزو می کنیم که ‏کاش این همه چیزهای خوب را نداشتیم. ایران کشوری است بزرگ، با بیش از 1.648.195 ‏کیلومتر مربع مساحت، با 78 میلیون جمعیت، با 3000 سال تاریخ، با گاز و نفت و ثروت های ‏فراوان زیر زمینی، جمعیت جوان با متوسط سنی 27 سال، کشوری که هر روز خبرهایش را در ‏رسانه ها می خوانیم، با زنان تحصیلکرده، مردهای ورزشکاری که وزنه های سنگین بلند می ‏کنند، با سینمایی که در جهان معروف و در ایران ممنوع است، با میلیون ها شاعر و تعداد کمی ‏مدیر، با صدها هزار فارغ التحصیل دانشگاهی، و خیلی چیزهای دیگر داریم که شما ندارید.‏

‏ ‏

کشوری پهناور و منظم

کشور ایران کشوری بزرگ است، از نظر جغرافیایی هم نقشه منظمی دارد، خیلی از کشورهای ‏جهان دوست دارند، کشوری به این بزرگی داشته باشند. اما برای ما ایرانیان این کشور بزرگ، ‏فقط یک دردسر است. مثل کاخی بزرگ است که ما فقط از یک اتاق آن استفاده می کنیم. اتاقی به ‏اسم تهران، در این اتاق انقلاب می کنیم، تلویزیون و رادیو داریم، آزادی در این اتاق وجود دارد، ‏استبداد هم برای حکومت بر ایران فقط به اداره همین اتاق نیازمند است. این کاخ بزرگ را نه می ‏توانیم تعمیر کنیم، نه می توانیم خراب کنیم، نه می توانیم اجاره بدهیم. البته آمریکایی ها اخیرا ‏تصمیم گرفته اند که این کاخ را خراب کنند و به جای آن تعداد زیادی خانه دموکراتیک کوچک ‏بسازند، ما هم مخالفت چندانی با آنها نداریم، فقط معتقدیم بهتر است اول آپارتمان نیمه کاره ‏افغانستان و عراق را تمام کنند و بعد به طرف ما بیایند. ‏

تاریخی کهن و بسیار طولانی

ما سه هزار سال تاریخ داریم، البته شما ایتالیایی ها هم تاریخی کهن دارید، اما در ایران ما نمی ‏توانیم به این تاریخ افتخار کنیم، چون وقتی می خواهیم به گذشته افتخار کنیم، از وضع حال مان ‏خجالت می کشیم. به نظر می آید تاریخ ما دارد رو به عقب می رود، به همین دلیل ما همیشه برای ‏پیشرفت کردن باید به جای رفتن به آینده به گذشته برویم، حتی در بسیاری از موارد ما مجبوریم ‏برای اینکه بدتر نشویم بایستیم، چون تاریخ مان نشان می دهد که اگر جلو برویم به وضع بدتری ‏می رسیم. ‏

جمعیت فراوان و جوان

حتما شما اروپایی ها می دانید که جمعیت ایران بسیار جوان است و برای این که چنین جمعیت ‏جوانی داریم، ممکن است فکر کنید قدرت زیادی داریم. حتی رئیس جمهورمان پیشنهاد کرده بود، ‏حالا که جمعیت ما جوان است، پس کاری کنیم که جمعیت ایران دو برابر یا حتی سه برابر شود. ‏البته او فکر کرده بود، در همین چهارسال که او رئیس جمهوراست، جمعیت سه برابر می شود. به ‏نظر می رسید او دوست دارد رئیس جمهور یک کشور دویست میلون نفری باشد. البته احمدی ‏نژاد فکر می کرد می شود کاری کرد که همه مردم در سن بیست سالگی به دنیا می آیند و از این ‏طریق ما یک کشور دویست میلیونی با یک ارتش صدمیلیونی بشویم، ولی متاسفانه بچه های ما تا ‏وقتی هجده سال از تولدشان نگذشته باشد هجده ساله نمی شوند. به همین دلیل رئیس جمهور بعد از ‏یک ماه از دوبرابر شدن جمعیت منصرف شد و تصمیم گرفت به جای آن یهودیان اسرائیل را به ‏آلاسکا بفرستد. اما بعدا تصمیم او عوض شد و به جای آن تصیمم گرفت انرژی هسته ای تولید کند. ‏البته وقتی جمعیت کشور زیاد جوان باشد، رئیس جمهور هم هر هفته تصمیم اش را تغییر می دهد. ‏شاید مهم ترین فایده جمعیت جوان ایران این است که دولت باید به جای اینکه به فکر حل مشکل ‏بیکاری این جوانان باشد، برای تفریح آنان فکری بکند. جمعیت کشور ما چون جوان است، تعداد ‏بیکاران ما هر روز زیاد تر می شود. البته دولت ما هم دائما به فکر حل مشکلات ونزوئلا، کوبا، ‏آمریکا و اروپاست. به همین دلیل جوانان کشور دائما دنبال کار می گردند، گاهی اوقات یک جوان ‏بیکار، بیش از هشت ساعت در روز دنبال کار می گردد. برای همین قرار است اتحادیه هایی ‏تشکیل شود تا از این حق که جوانان فقط روزی هشت ساعت حق دارند بیکار باشند، دفاع کند. این ‏یکی از مشکلات مهم کشور ماست. به ما حق بدهید، وقتی جوانان ما روزی هشت ساعت دنبال ‏کار می گردند، اینقدر خسته می شوند که نیاز به تفریح دارند. خوشبختانه تفریح کردن در ایران ‏دست بخش خصوصی است؛ تفریحاتی مثل رقص، پارتی رفتن، مشروب خوردن، سینما، موسیقی ‏راک و پاپ، قاچاق است و به همین دلیل قاچاقچیان چون دولتی نیستند، کارشان را خوب انجام می ‏دهند. البته مشکل اقتصادی در ایران کمتر از اروپاست، شما برای پول درآوردن باید کار کنید، در ‏حالی که ما نفت داریم و نیازی به کار کردن نداریم، بنا براین مشکل اصلی جوانان ما تفریح است ‏و چنانکه گفتم بخش قاچاق به عنوان مهم ترین بخش اقتصادی کارش را بخوبی انجام می دهد.‏

نفت و ثروت های زیر زمینی

یکی دیگر از چیزهایی که ما زیاد داریم و شما ندارید، نفت است، البته ما گاز هم داریم که چون ‏آن را لازم نداریم، گازمان را به روس ها می دهیم و به جای آن تصمیم داریم، انرژی هسته ای ‏تولید کنیم که در آینده به جای به هدر دادن پول نفت، بتوانیم مدتی هم انرژی هسته ای را به هدر ‏بدهیم. دولت ایران، با سایر دولت ها از نظر اقتصادی تفاوت زیادی دارد. مثلا در همه کشورها، ‏وقتی درآمد کشوراضافه می شود، ثروتمندان زیاد می شوند، اما در کشور ما وقتی درآمد کشور ‏در دوره احمدی نژاد دوبرابر شد، تعداد فقرای مان هم دوبرابر شد، در عوض دوستان خارجی ‏رئیس جمهور مثل آقای چاوز، پوتین، حسن نصرالله و فیدل کاسترو زیاد شدند. نفت در کشور ما ‏موضوع بسیار مهمی است، بگذارید مثال بزنم، مثلا در ایتالیا برای اینکه درآمد سرانه دوبرابر ‏شود، دولت باید بیست سال کار کند، اما در کشور ما رئیس جمهور این کار را در عرض یک سال ‏براحتی انجام می دهد. فقط لازم است یک سال جلوی دهان او را ول کنید، او هر بار که دهانش را ‏باز می کند، قیمت نفت ده درصد بالا می رود. فعلا قیمت نفت نزدیک صد دلار است، ممکن است ‏در همین یکی دو ساعت آینده به 110 دلار رسیده باشد. مطمئنم اگر او دو ماه دیگر حرف بزند، ‏قیمت نفت به دویست دلار می رسد. لابد فکر می کنید که افزایش درآمد نفتی ممکن است حکومت ‏و دولت را نابود کند، بله، همین طور است. ما هم همین طور فکر می کنیم، ولی او این فکر را ‏نمی کند. در ایران ما نفت داریم، به همین دلیل دولت ما پولدار است، و چون دولت ما پولدار ‏است، قدرت هم دارد، چون قدرت دارد، مردم قدرت ندارند و چون مردم قدرت ندارند، دولت هر ‏کاری بخواهد می کند. اما مردم ما هیچ وقت تفاوت یک دولت ناتوان و یک دولت قدرتمند را از ‏نظر اقتصادی را نمی فهمند، چون در هر حال فرقی نمی کند. در هر حال ضعیف ترین دولت هم ‏همیشه می تواند نفت را بفروشد و پول دربیاورد. و مهم ترین نکته اینکه هر دولتی که طرفدار ‏امنیت اقتصادی باشد، درآمدش کم می شود، چون با ایجاد امنیت اقتصادی ده درصد به تولید کشور ‏اضافه می شود، اما 50 درصد از قیمت نفت کم می شود. ‏

ما در صدر خبرها هستیم ‏

شاید تا سه سال قبل بسیاری از ایرانیان، از اینکه نام ایران در هفته حداکثر یکی دو بار در رسانه ‏های مهم دنیا برده می شود، بسیار غمگین بودند. ما هم مثل بسیاری از ملت های جهان، دوست ‏داریم مردم جهان از کشورمان حرف بزنند، تصویر ایران را نشان بدهند و نام ایران را در خبرها ‏بیاورند. از پانزده سال قبل تا سه سال پیش، فقط فوتبال و سینما باعث مطرح شدن نام ایران می ‏شد، ولی در سه سال گذشته، همه مردم جهان ایران را می شناسند. آنها فکر می کنند رهبر ایران ‏احمدی نژاد است، پایتخت ایران نطنز است، مهم ترین تولید ایران اورانیوم است و این کشور سه ‏سال قبل بوجود آمده است. در سال گذشته رئیس جمهور جذاب و زیبای ایران که دیدن تصویرش ‏را برای اطفال توصیه نمی کنم، حتی از جرج بوش هم معروف تر شد، با وجود اینکه هر دو به ‏یک اندازه باهوش اند. مجله تایم برای اینکه احمدی نژاد را به عنوان مرد سال انتخاب نکند، ‏مجبور شد « شما» را انتخاب کند. در این سه سال مردم جهان در اینترنت حافظ، خیام، رهبر ‏ایران و خانواده شاه سابق ایران را کمتر از احمدی نژاد سرچ می کنند. خاتمی و هاشمی ‏رفسنجانی و حتی برلوسکونی هم کمتر از احمدی نژاد در اینترنت جستجو می شوند. البته این ‏شهرت زیاد به سود ما نیست، او کمی شبیه پاریس هیلتون است، هر وقت اسمش را می شنویم یک ‏رسوایی جدید ایجاد شده است. هر وقت نام احمدی نژاد یا تصویر او پخش می شود، ما یک ‏دردسر تازه پیدا می کنیم. گاهی مردم ما می گویند: چقدر خوب بود زمانی که کسی از ایران ‏حرف نمی زد. البته در بسیاری از کشورهای دنیا کسانی هستند که احمدی نژاد را دوست دارند و ‏حتی تمایل دارند او رئیس جمهورشان بشود، ما بارها از آنها خواسته ایم که او را به کشور ‏خودشات ببرند، اما آنها به این درخواست ما پاسخ نمی دهند. رئیس جمهور ایران، طرفدار ‏دموکراسی در آمریکاست، دانشجویان فرانسوی را دوست دارد، به زنان عربستان سعودی احترام ‏می گذارد، دوست دارد انتخابات آزاد در اسرائیل و آمریکا برگزار کند، از خبرنگاران خارجی ‏خوشش می آید و با سانسور در انگلیس مخالف است، اما از مطبوعات، زنان، جوانان، دمکراسی، ‏انتخابات، دانشجویان و خبرنگاران در ایران خوشش نمی آید. ‏

زنان تحصیلکرده

یکی دیگر از چیزهایی که در ایران به عنوان یک کشور اسلامی در خاورمیانه زیاد داریم و همین ‏موضوع دردسر بزرگی برای ما ایجاد کرده است، زنان تحصیلکرده ای است که به دانشگاه می ‏روند یا از حقوق شان دفاع می کنند یا جرایم دیگری را انجام می دهند، مثلا زیبا هستند. زنان ‏تحصیلکرده به جای اینکه مشکلات دولت ایران را کم کند، باعث شده است که دولت ایران مجبور ‏شود تعداد پلیس ها را افزایش دهد، برای زنان زندان های جدید و مناسب زنان تحصیلکرده بسازد ‏و حتی تولید اتومبیل و بخصوص اتوبوس را افزایش دهد، چون وقتی پلیس این زنان را دستگیر ‏می کند، برای انتقال آنان به زندان نیازمند افزایش تولید اتومبیل است. در حقیقت به میزانی که ‏تعداد زنان تحصیلکرده در ایران احمدی نژاد افزایش پیدا می کند، مشکل بیکاری هم کمتر می ‏شود، چرا که دولت افرادی را به عنوان پلیس، بازجو، مامور کنترل رفت و آمد زنان، زندانبان، ‏راننده اتومبیل برای رفتن به زندان، کارگر برای تولید اتومبیل و مشاغل دیگر را استخدام می کند. ‏به همین دلیل است که هر چه میزان زنان تحصیلکرده ایران افزایش می یابد، مردان کم سواد ‏بیشتری کار پیدا می کنند. ‏

‏ ‏

دانشجویان و متخصصان

یکی دیگر از چیزهایی که تولید آن در سالهای گذشته افزایش یافته است، دانشجویان باهوش و ‏متخصصان و نخبگان علمی است. شاید مقایسه ایران و کشورهای همجوارش در خاورمیانه نشان ‏بدهد که ایران تا چه حد در تولید نابغه و نخبگان رشته های مختلف پزشکی، مهندسی، ریاضیات، ‏فیزیک، هنر و علوم انسانی موفق بوده است. همین موضوع باعث شده است که مشکلات پزشکی ‏و مهندسی و علمی کشورهایی مثل کانادا و آمریکا کمتر شود. چرا که دانشجویان باهوش ایرانی به ‏محض اینکه متوجه می شوند خصوصیات علمی برجسته ای دارند، و مغزشان را به کار می ‏اندازند، تصمیم می گیرند برای اینکه پیشرفت کنند، از ایران بروند. البته این باعث نمی شود که ‏ایران نتواند از وجود نخبگان علمی که از ایران مهاجرت می کنند، درآمدی کسب نکند. همین ‏نخبگان علمی باعث می شوند که درآمد مخابرات برای ارتباط تلفنی پدر و مادرها با فرزندان ‏باهوش شان افزایش پیدا کند. از طرف دیگر در زمینه سفرهای هوایی، تولید چمدان، آژانس های ‏تهیه بلیط، مدارس زبان انگلیسی و فرانسه و بسیاری مشاغل دیگر موفقیت های زیادی به دست ‏آمده است. البته این دانشجویان تا قبل از رفتن شان از ایران، دوره های خاصی را می گذرانند تا ‏وقتی به خارج سفر می کنند دل شان زیاد برای ایران تنگ نشود، یکی از مهم ترین این دوره ها، ‏در زندان اوین می گذرد. معمولا هر دانشجوی ایرانی در سالهای اخیر حداقل یک دوره کوتاه ‏آموزشی را در اوین می گذراند، تا وقتی در آمریکا یا کانادا به فکر ایران افتاد، به جای اینکه به ‏زیبایی های طبیعت یا فرهنگ ایران فکر کند، به زندان اوین فکر کند و سعی کند هرگز پشت ‏سرش را هم نگاه نکند. ‏

انگار همه دیوانه شده اند

هوگو چاوز در ده سال گذشته هفت بار به ایران سفر کرده و احمدی نژاد در سه سالی که رئیس ‏جمهور است، سه بار به ونزوئلا رفته است. البته احمدی نژاد در کلمبیا گفته است که ما در ایران ‏همجنسگرا نداریم، وگرنه من شک می کردم که رابطه چاوز و رئیس جمهور ایران، فقط یک ‏رابطه سیاسی باشد. مشکل ما این است که در مدتی که احمدی نژاد با چاوز دوست شده است، ‏کارهایی را در ونزوئلا کرده است که در این کشور که سابقه دموکراتیک دارد، سابقه نداشت، به ‏همین دلیل ما ایرانیان احساس عذاب وجدان می کنیم. گاهی فکر می کنم مشکل ما چاوز و احمدی ‏نژاد نیستند، به نظر می آید همه دنیا دارد به دست کوتوله ها می افتد. آیا نابغه ای مثل بوش باعث ‏روی کار آمدن آدم باهوشی مثل احمدی نژاد شد؟ یا ماجرا برعکس بود؟ سارکوزی در فرانسه چه ‏می کند؟ چه شده است که پوتین در نقشی تا این حد با اهمیت ظاهر شده است؟ به نظرم می رسد ‏که ارتش کوتوله ها روز بروز دارند دنیا را تسخیر می کنند. ‏

نتیجه گیری

مسمانان ایرانی وقتی نمازشان را تمام می کنند، به طرفی که احساس می کنند خداوند ایستاده رو ‏می کنند و دعا می خوانند، بسیاری از آنان از خداوند می خواهند که زندگی بهتر، سلامت، شادی، ‏ثروت به آنها، خانواده شان و کشورشان بدهد، مدتهاست که ایرانیان هر چه رو به خدا دعا می ‏کنند، به جای اینکه اوضاع بهتر بشود، بدتر می شود. من فکر می کنم آنها اشتباه می کنند، چون ‏حدس می زنم خداوند در جایی که آنها رو به آن دعا می خوانند نایستاده است و احتمالا به همین ‏دلیل است که مشکلات ما روز به روز بیشتر می شود، شاید در مدتی که ما داشتیم انقلاب می ‏کردیم، یا دولت احمدی نژاد روی کار آمد، خداوند هم از ترس جایش را عوض کرد و به جای ‏دیگری رفت. به همین دلیل است که من هم مثل بسیاری از ایرانیان نمی دانم خدا کجا ایستاده است ‏تا بتوانم از او چیزی بخواهم، اگر می توانستم این کار را بکنم، از او می خواستم که نفت و گاز را ‏از ما بگیرد، نام ما را از خبرهای جهان حذف کند، زنانی بی سواد که با حقوق شان آشنا نیستند به ‏ما بدهد، این استعداد نخبگان جوان ایرانی را از ما بگیرد، کشوری بدون تاریخ، با مساحتی یک ‏دهم سرزمینی که داریم، و چمعیتی حداکثر در حدود ده میلیون به ما بدهد، شاید نداشتن به ما کمک ‏کند که خوشبخت تر بشویم.‏