به نظر می رسد عنوان این یادداشت چنان گویاست که شاید نیازی به شرح و تفسیر ان نباشد زیرا هم بهانه خبری ان معلوم است و هم جوهر استدلالی ان به اختصار مذکور. بنابر این شاید هر گونه توضیح و تفصیل به مثابه حشو زاید یا تکرار مکرر باشد.با اینهمه شرح و بیان مطلب ممکن است چندان هم خالی از فایده نباشد. یکی از فواید این است که راهی می گشاید تا نقد سالم و محترمانه گفتار و کردار بازیگران عرصه سیاست در هررتبه و مقامی که هستند بر اساس سنجه های واقع بینی و انصاف و بدور از شعار پردازی های له وعلیه صورت پذیرد. متاسفانه نقد سالم تحت تاثیر دو جریان کمتر زمینه رشد و تبدیل شدن به هنجار برتر داشته است.
اول جریانی که به جای نقد منصفانه و واقع بینانه بر اساس برخی پیش فرضها هر سخن یا عملی را صرفا دستاویز تکرار همان پیش فرضها و پیش داوریها ان هم در قالب های تند و گزنده می نماید. فرقی هم نمیکند که هر یک از این دو جریان در کدام جهت و جناح باشند , پوزیسیون یا اپوزیسیون.
اما پس از این مقدمه باید به موضوع اصلی یادداشت پرداخت. اصل ماجرا از این قرار است که ایت الله خامنه ای در سخنرانی مهم و مفصل خود در مراسم تنفیذ حکم اقای احمدی نژاد و انتصاب ایشان به ریاست جمهوری از جنبش اعتراضی اخیر با عنوان کاریکاتوری از انقلاب اسلامی سال پنجاه و هفت یاد کرد.البته بر خلاف بحثهای علمی و فلسفی در خطابه های سیاسی بسیارپیش می امد که در باب اوصاف اشیاء کمی یا بیشتر مبالغه شود و حتی تشبیهات و استعارات غلیظ مورد استفاده قرار گیرد. اما نکته اینجاست که فن خطابه هم برای خود منطق و معیار دارد و مبالغه در باب اوصاف اشیاء نباید چنان باشد که نه تنها تاثیر گذار نباشد بلکه تاثیر وارونه و معکوس بگذارد. از اینرو می توان گفت کاریکاتور خواندن حوادث تلخ و عظیم پنجاه و چند روز اخیر که همچنان هم زنجیره وار ادامه دارد بنا به جهاتی محل اشکال است و نه به کار تقویت روحیه موافقان می اید و نه تضعیف روحیه مخالفان و صرفا ممکن است بر مجموعه سوء تفاهمات که از قضا کم نیستند بیفزاید و موجب دل چرکینی های بیشتر شود که البته خلاف تدبیر ان هم در شرایط احساس و بحرانی کنونی است.
اما استعاره کاریکاتور از چند جهت محل اشکال است چون اولا کاریکاتورمعمولا مضحک است و ابعاد واقعی یک شئ به طرزی مسخره و مبالغه امیز در ان افزایش یا کاهش می یابد. فی المثل صدام حسین اگرچه یک دیکتاتور سنگدل و وحشتناک بود و جنایتهای تکان دهنده ای مرتکب شد اما برخی رفتارهای نمایشی او به قصد تبدیل شدن به رهبر جهان عرب برخی مواقع او را به کاریکاتوری از جمال عبدالناصر بدل می کرد. اما حوادث اخیر به هیچ وجه مضحک نبود بلکه بر عکس بسیار تلخ و تاثیر بر انگیز بود. در کشته شدن دهها هموطن ایرانی از زن و مرد چه در درگیریهای خیابانی و چه در بازداشتگاههای غیر استاندارد چه مسخرگی وجود دارد که مناسبتی با کاریکاتور داشته باشد؟ واقعا در جریان یک جنبش سیاسی یا اجتماعی چند نفر باید بازداشت و چند نفر کشته شوند تا ان جنبش مسخرگی یک کاریکاتور را تداعی نکند؟ حتی اگر از دریچه منافع و مصالح نظام و حاکمان هم بنگریم ماجراهای تلخی رخ داده است که شرح ان وقت بسیار می گیرد. فقط کافی است به گزارش های نمایندگان مجلس که اکثریت قریب به اتفاق انان توسط شورای نگهبان دست چین شده اند اشارت کرد تا معلوم شود چه فجایع تلخی رخ داده است.
نکته دوم اینکه در کاریکاتور سراغی از بزرگی و عظمت نیست. واقعیت ان است که فضلیت ها و عظمت ها را نمی توان کاریکاتوریزه کرد. حوادث اخیر در ایران واجد عظمتی بود که نسبتی با کاریکاتور ندارد. حضور بیش از سه میلیون جمعیت در خیابان انقلاب و ازادی در اعتراض به تقلب های انتخاباتی در سه دهه گذشته جز در مقاطعی از انقلاب عظیم پنجاه و هفت سابقه نداشته است. اینکه یک روز این جمعیت خس و خاشاک نامیده شود و روز دیگر جنبش انان کاریکاتور انقلاب نامیده شود چشم بستن بر عظمت یک راهپیمایی چند میلیونی است.
دست اخر این که جنبش اعتراضی حاضر بسیار جدی و ریشه دار است و همچنان تداوم دارد. اگر کاریکاتور انقلاب سال پنجاه و هفت بود بیش از پنجاه روز به رغم همه فشارها و داغ و درفش ها تداوم نمی یافت و اگر ریشه دار نبود به اولین تند باد هجوم نیروهای ویژه یا لباس شخصی ها از بین می رفت.
این درست است که انقلاب سال پنجاه و هفت عظمتی بی نظیر در تاریخ ایران دارد و این هم درست که شرایط سیاسی و اجتماعی امروز از همه جهات مناسبت و مشابهتی با شرایط سال های پنجاه و شش و پنجاه و هفت ندارد اما هیچکس مدعی تکرار تاریخ و راه اندازی مجدد یک انقلاب اسلامی نیست. انچه از مشابهت در شعارها و مراسم به چشم می اید پیوند ریشه های جنبش امروز با ریشه های انقلاب اسلامی پنجاه و هفت است که در سطوح و لایه های زیرین جامعه وجود دارد و به چشم همگان نمی اید. این جنبش تلاشی است برای بازگشت به اصول و ارمانهای فراموش شده انقلاب اسلامی همچنانکه جنبش اصلاحات نیز در اصل همین بود. این جنبش نه تقلید است نه کاریکاتور. واقعیتی است در ابعاد واقعی خود ,نه کمتر نه بیشتر. اما در همین ابعاد نیز به اندازه کافی تراژیک،عظیم و تاثیرگذار است. اگر کاریکاتور بود اینهمه ابعاد جدی نمی یافت. همچنانکه تفسیر کبیر فخر رازی اگر بیهوده بود بدین درازی نمی شد.