نقش غلط مخوان
منصور اوجی
انتشار این شعر منصور اوجی، مورد اعتراض “طالبان شیعه” قرار گرفت و شاعر ۷۷ ساله در پاسخ نامه ای نوشت:
از جماعت زنان دلم گرفت
آن جماعت عظیم
روز جشن
صبح عید
یک کبوتر سفید بینشان نبود
جملگی سیاه
جملگی کلاغ
خانمها، آقایان سلام. من منصور اوجی هستم با ۷۷ سال عمر و با امراض متعددی که دارم، واپسین سالهای عمر را میگذرانم و با قلبی که دو بار واداده، هر آن ممکن است بانگ برآید که خواجه مرد. سالهای سال است که زندگی سادهای داشتهام و به هیچکس نیز کاری نداشتهام. و در کار شاعری نیز شاعر اُملی هستم که در دوره پیشمدرن به سر میبرد و کو تا برسد به مدرن و پستمدرن و فراپستمدرن، چراکه هنوز معتقدم شعر نیمایی میشود گفت و خوبش را هم میشود گفت و میگویم و خوبش را هم میگویم. گفتم که در دوره پیشمدرن به سر میبرم، چراکه نه اتومبیل دارم و نه موبایل و نه کامپیوتر و نه فیسبوک و نه سایت و نه هیچ سختافزار و نرمافزاری دیگر. اگر میگویید نه، ثابت کنید که دارم. در ضمن بگویم که اهل هیچ گروه و دسته سیاسی و غیرسیاسی هم تاکنون نبوده و نیستم، همچنانی که اهل هیچ دود و دمی و اکل و اشربی و به قول باباچاهی و رفقا سالمترین شاعری بودهام که تاکنون اهل خاک به خود دیده است. میگویید نه؟ بروید از خودشان بپرسید. در چنین شرایط آخر عمری که من دارم که حتی چشمم برای نوشتن مشکل دارد و هیکلم برای ایستادن، عدهای از شعری که در صفحه ۱۴۳ آخرین شماره بخارای حضرت علی دهباشی (شماره ۹۲) داشتهام، چنین برداشت کردهاند که با حجاب اسلامی مخالفام. در پاسخشان این بیت حافظ بزرگ را میآورم:
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست؟
نقش غلط مخوان که همان لوح سادهایم
و برای اینکه بگویم برداشتشان درست نیست، در ابتدا به نکتهای اشاره میکنم و بعد هم شعری میآورم برای تأیید صحبتم و میگذرم و اما آن نکته؛ از دید اسلام حجاب و پوشیدگی نهتنها برای زن که برای هر مرد نیز لازم و ضروری است، ولی در مورد رنگ این پوشش برای زنان به هیچوجه به رنگ خاصی اشاره نشده است. این رنگ میتواند سیاه باشد یا سفید یا هر رنگ دیگر. و در جاهای دیگر حتی به کراهت رنگ سیاه اشاره شده است. و در آن شعر اگر اشارهای رفته است که از رنگ سیاه دلم گرفته است، به این خاطر است؛ نه به خاطر حجاب و حجاب اسلامی. و برای اینکه ثابت کنم که به هیچ وجه با حجاب مخالف نیستم، شعر دیگری را نقل میکنم از صفحههای ۴۶ و ۴۷ تازهترین کتابم «دفتر گمشده» که تاریخ سرایش آن، ۲۴ آذرماه ۱۳۷۱ است که در آن به حجاب زن اشاره شده و به چادر و چادر سفید. حرف دیگری برای گفتن ندارم، پایدار باشید و با دید رحمانیت به امور بنگرید، همین.
نسترن، گلی ست؟
زنگ را که میزنی
مادر است پشت در
در میانِ چادرش
مادری که
سالهای پیش مرده است
با همان شمایلش
طراوتِ گلش.
چه شباهتی
یکه میخوری
میروی به رفتههای دور
میرسی به عطر
میرسی به نسترن
میرسی به زن.
نسترن گلی ست، در دیار ما
زنگ خانهی تو را که میزنم
یکه میخورم
مادر تو عینهو که مادر من است
مادرم میان چادری سفید.
منصور اوجی
شیراز 92/4/28