نقش عامل اقتصادی در اعتراضات سیاسی

کاظم علمداری
کاظم علمداری

دو پرسش:

آیا فشار اقتصادی، و فقر یا تحریم بانک مرکزی ایران می تواند موجب جنبشهای اعتراض سیاسی و تغییر رژیم شود؟ پاسخ منفی است. پرسش دیگر؟ آیا فشار اقتصادی، فقر و تحریم بانک مرکزی ایران آنطور که برخی مدعی اند باعث می شود که مردم در تنگنا قراربگیرند وگرفتاری برای کسب لقمه نان مجال مبارزه برای حقوق سیاسی باقی نمی گذارد و حتی علیه یکدیگر شوند؟ بازپاسخ منفی است.

 

واقعیت چیست ؟

مسایل اجتماعی پیچیده تراز این معادله های یک خطی و پاسخ های چند کلمه ای است. صورت مسأله هم این نیست که گفته شد. با توجه به ستمگری سیاسی فزاینده، بی عدالتی، فساد واختلاس درمیان مقامات، تنش و تضاد حاد درون حکومتی، منزوی بودن جهانی رژیم، وسطح انتظاروآگاهی و سابقه مبارزاتی مردم و پتانسیل خیزش جنبش سبز، و پیدایش جنبش ضد دیکتاتوری و آزادی خواهی درمنطقه، و ازسوی دیکر وابستگی شدید رژیم به درآمد نفت برای حفظ و ادامه وضعیت کنونی، عامل اصلی اقتصاد دولتی و دیکتاتوری، باید پرسید که: آیا تحریم بانک مرکزی و قطع منابع مالی رژیم که در راه اهداف سیاسی مصرف می کند، می تواند به فشاری علیه رژیم بدل شود و آن را وادار کند که به خواست مردم، یعنی آزادی و حاکمیت مردم تن دهد؟ بنابراین مسأله قطع درآمد نفت و رفتاراستبداد است. جالب توجه این که آقای مهدی کروبی پیش از این به رابطه در آمد نفت واستبداد ولایت فقیه پی برده بود و سعی کرد با شعار انتخاباتی واگذاری سهام نفت به مردم به مقابله با استبداد ولایت فقیه برود، که موفق نشد. بنابراین، دراینجا سخن تنها برسر نقش فقر اقتصادی درخیزش مردم نیست، بلکه قطع شریان حیات مالی رژیمی است که با دسترسی به در آمد نفت اهداف سیاسی، از جمله تفرقه و سرکوب وادامه دیکتاتوری خود را ممکن ساخته، وبه جای برقراری رابطه عادی و سودمند با جهان با هزینه مردم ایران به زورآزمایی با غرب ادامه می دهد. به عبارت ساده، چگونه می توان به این وضعیت خاتمه داد؟ نگارنده در مقاله دیگری زیر عنوان “تحریم اقتصادی به سود جنبش ضد استبدادی است” به این پرسش ها پاسخ داده است. نوشته کنونی قصد دارد بد فهمی ازنقش عامل اقتصادی در خیزش های اجتماعی را توضیح دهد.

نخست، فقر اقتصادی به تنهایی عامل توقف یا خیزش توده ای نیست. این عامل در شرایط مشخص و حضور عوامل دیگر می تواند تعیین کننده باشد. برای روشن شدن این مطلب می توان به خیزش های اخیرتوجه نمود. واقعیت در کشورهای مختلف از تونس ومصربا رژیم های متحد آمریکا، تا بولیوی با حکومت پوپولیستی و ضد آمریکایی ایوو مورالس، تا نیجریه کشورصادر کننده نفت، تا دیکتاتوری چین، تا اسرائیل، تا دمکراسی های غربی همه نشان داده اند که فقر و فشار اقتصادی یا اختلاف طبقاتی درکنارعوامل دیگر، می تواند جامعه را به اعتراضات گسترده بکشاند، و درمواردی که شرایط اجتماعی و سیاسی آن فراهم باشد موجب عقب راندن رژیم ها وحتی سقوط آنها بشود.

خیزش ها و شورش های گسترده سال های اخیر درجوامع باز مانند فرانسه، انگلستان، اسپانیا، یونان و شکل گیری جنبش وال استریت یا جنبش اشغال درهشتاد شهر جهان نشان می دهد که فشار اقتصادی، مردم را به اعتراض می کشاند ودر مواردی دولت ها راهی جزعقب نشینی و اجرای اصلاحات نداشته و ندارند. شک نیست که شرایط دگرگونی انقلابی و ساختاری در جوامع باز وجود ندارد. اما وضعیت در کشورهای دیکتاتوری متفاوت است. درکنارستم سیاسی، فساد حکومتی و بیداری و حق خواهی مردم، فقرعامل خیزش های اخیردر کشورهای عربی بوده است. با افزایش قیمت مواد غذائی، فشاراقتصادی برطبقات فرودست جامعه چند برابر شده است.

بر کسی پوشیده نیست که جنبش مردم تونس درپی خود سوزی محمد بوعزیزی، جوان تحصیل کرده دست فروشی که پلیس بساط زندگی مادی او را بهم ریخت آغاز شد. آیا خود کشی یک فرد موجب خیزش مردم می شود؟ اگروضعیت میلیون ها مردم تونس شبیه به زندگی محمد بوعزیزی نبود، این جرقه به خرمن تنگنای فشار اقتصادی مردم آتش نمی زد و به اعتراض های گسترده و همگانی بدل نمی شد، و اگر شرایط دگر دگرگونی اجتماعی در این کشور فراهم نبود این حرکت به جنبش گسترده و جابجایی رژیم نمی انجامید. این نمونه ای است بر نادرست بودن ادعایی که فکر می کند تنگنای اقتصادی نه عامل بروز اعتراضات، بلکه همیشه موجب خاموشی آن می شود. فساد آشکارسبب می شود که مردم ریشه فقرخویش را به درستی دزدی ها و فساد حکومت بدانند. این آگاهی می تواند سبب خیزش شدید مردم بشود. با دیدن چنین وضعیتی این وظیفه روشنفکران و نیروی سیاسی است که آگاهی، خشم و اعتراض مردم را به سمت حذف عامل این وضعیت، یعنی استبداد و برقراری حاکمیت مردم هدایت کنند.

در مصرنیز عامل اقتصادی در کنار عوامل دیگردیکتاتوری مبارک را ساقط  کرد. دراین کشور نزدیک به نیمی ازجمعییت 85 میلیونی آن با درآمدی کمتراز 2  دلار در روز زندگی می کنند. آیا کسی می تواند نقش فقر را در خیزش مردم علیه رژیم مبارک نا دیده بگیرد؟ بنابراین باید نقش عامل اقتصادی راهمراه عوامل اجتماعی و سیاسی دیگر ارزیابی نمود. درهر دو نمونۀ مورد اشاره دخالت نیروهای خارجی نیزنقش مهمی ایفا کرد. جهان امروز بهم پیوسته است. هرکشوربه طبع درپی منافع خود است. منافع غرب درکشورهای دیگر روزی با دیکتاتوری و روز دیگر با دمکراسی بهتر تأمین می شود. در برچیدن بساط دیکتاتوری های نظامی آمریکای لاتین، دولت محافظه رونالد ریگان نقش مهمی ایفا کرد. آمریکا برای حفظ منافع خود دیگرنیازی به دیکتاتوری های پرهزینه نظامی نداشت. این وضعیت می تواند در مورد دیکتاتورهای خاورمیانه نیز درست باشد. آیا موج آزادی خواهی کشورهای منطقه دامن ایران را هم خواهد گرفت؟ اگر شرایط تغییردر ایران وجود داشته باشد، که به نظر نگارنده وجود دارد، باید ازاهرم های فشارسیاسی و اقتصادی بین المللی برای عقب راندن استبداد ولایت مطلقه فقیه و ایجاد حاکمیت مردم استفاده کرد.

 

مداخله بشر دوستانه

افراد و نیروهای سیاسی ضد آمریکایی، چه ایرانی و چه غیرایرانی، به نقش کشورهای خارجی در تونس و مصراعتراضی نداشته اند. آنها نمی دانند نام این مداخله که منجر به سقوط دیکتاتوری های طرفدارغرب شد را چه بگذارند که تداعی “مداخله بشر دوستانه” مورد اعتراض آنها را نکند. جزآنکه بپزیرند که “مداخله بشر دوستانه” برابر با حمله نظامی و جنگ نیست. فشارسیاسی و اقتصادی علیه بن علی و مبارک برای متوقف کردن سرکوب ها مداخله بشردوستانه بود. درلیبی قذافی مداخله سازمان ملل را به جنگ داخلی بدل کرد. در روزهای پرآشوب لیبی، یک سازمان حقوق بشری در مدت زمان کوتاهی باجمع آوری بیش از یک میلیون و دویست هزار امضا خواستار مداخله سازمان ملل در لیبی شد تا مانع خونریزی قذافی شود. در چنین فضایی بود که روسیه و چین نیزبه قطعنامه 1973 شورای امنیت که اجازه می داد بهروسیله و اقدامی کشتارمردم توسط قذافی را متوقف کند رأی مثبت دادند.

دکتر ابراهیم یزدی درنامه اخیراش به بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل خواهان آن شده است که شورای امنیت با دخالت و فشار بردیکتاتوری های منطقه آنها را وادار به اجرای رفراندوم کند. تا مردم از راه پرهیزاز خشونت و جنگ و تحریم های اقتصادی سرنوشت خود را تعیین کنند. این هم نمونه دیگری از درخواست درست “مداخله بشر دوستانه” است. نگارنده خود پیشنهاد مشابه ای را در باره حذف بدون خشونت دیکتاتوری صدام در سال 2002 درمقاله ای پیشنهاد کردم.

بسیاری می دانند که دکتریزدی ازمخالفان نفوذ خارجی بوده، و سالها علیه غارت نفت توسط خارجی ها و عوامل آنها درایران مبارزه کرد. امروز چاره را در دخالت نهاد بین المللی می بیند. زیرا دریافته است در شرایطی که دیکتاتورها با سو استفاده از ثروت ملی، دریافت آخرین تکنولوژی کنترل و سرکوب ازخارجیان، و بستن راه های حق خواهی و ادامه زندگی عادی مردم ادامه می دهند، راهی جزکمک گرفتن از سازمان ملل متحد نیست. ازطرف دیگراحتمالا او می بیند که جهان جهانی نیست که کشورها به دنبال مستعمره داری باشند. ضرورت مبادلات و سود بری حفظ امنیت و آرامش است، نه زورآزمایی. کشورها می توانند بسته به لیاقت خود از مبادلات جهانی بهره ببرد. کافی است نظری به کشورهای همسایه خود مانند قطر، پایگاه تلویزیون الجزیره، و ترکیه عضو پیمان ناتو بیاندازیم تا از فوبیای سیاسی دوران استعمار خارج شویم و دریابیم که نفت ایران را دیگرانگلیسی ها چپاول نمی کنند، سال ها است دزدان وطنی در لباس دین آنرا می برند و بر مردم معترض شلاق می زنند. ولی کسانی همچنان نگران سلطه خارجی ها برایران هستند. به گفته  احمد مهدوی ابهر ، نماینده مردم ابهر و خرمدره در مجلس شورای اسلامی، کشورقطر ماهانه سه میلیارد دلاراز منابع کشورما را به تاراج می‌برد. قطرتنها همسایه ما نیست که به دلیل دسترسی به تکنولوژی و سرمایه گذاری غربی از منابع نفت و گاز مشترک با ایران میلیاردها دلار سود می برد. عربستان، کویت و عراق را هم باید به این فهرست اضافه کرد. این ها را باید به حساب لیاقت آنها گذاشت، یا بی لیاقتی جمهوری اسلامی؟

تفاوت دیکتاتورها

برخلاف قذافی و اسد، بن علی و مبارک از حمایت غرب برخوردار بودند، ولی این واقعیت سبب نشد که آنها با مردم این دو کشورهمراه نشوند. آنها نفع خود را درحذف دیکتاتورها دیدند. اعتراض نیروهای ضد آمریکایی به مداخله درلیبی و مقابله با دیکتاتوری که اراده کرده بود به اعتراف سیف السلام پسر قذافی “رودخانه های خون به راه بیاندازد” تا حکومت 42 ساله خود را تداوم ببخشد، به این دلیل بوده است که کمک غرب در لیبی باعث حذف دیکتاتور آنها شد. به زعم آنها قذافی و اسد در جبهه نیروهای ضد امپریالتیستی قرار داشته اند. به همین دلیل نیروهای غرب ستیزاز سقوط قذافی به شدت نا خرسند اند، و سمپاتی آنها به اسد نیز موجب می شود که در مورد کشتار بیش از  5000 نفر و دستگیری 69000 نفر توسط رژیم سوریه، تا کنون سکوت کنند. این سکوت پرمعنی چه چیزی جز همراهی با رژیم اسد و حامی اصلی آن جمهوری اسلامی می توان داشته باشد؟ این سکوت شاید به دلیل است که این هردو رژیم مانند خودشان ضد آمریکا هستند.

تکرار مداوم این مطلب که چرا آمریکا علیه عربستان و بحرین وارد عمل نمی شود، دربهترین حالت به این معناست که چرا دیکتاتورهای “ما” را حذف می کنید، نه دیکتاتورهای خودتان را؟ واقعیت این است که حذف هریک ازاین دیکتاتورهای پرسابقه زمینه را برای حذف بقیه آنها مساعد تر می کند. مخالفان دیکتاتوری نباید به پس و پیش بودن حذف آنها متعرض باشند، بلکه باید ازغرب بخواهند به مردم برای رهایی از شرهمه دیکتاتورها کمک کنند.