آئین رهبری و جنبش سبز

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

یک چالش بزرگ پیش روی جنبش سبز آئین رهبری است. دو نگرش که هر دو به قدر کافی طرفدار دارد در حوزه ی این چالش فعال بوده و هریک در حدود سهمی که برای دسترسی به امکانات رسانه ای دارند، نقطه نظرهای خود را با دیگران در میان می گذارند. آنها که نمی خواهند خوراک نیروهای امنیتی بشوند یا از دسترسی به امکانات رسانه ای محروم مانده اند، در محافل خصوصی ایرانیان داخل و خارج از کشورآئین رهبری میرحسین موسوی را نقد می کنند یا بر آن صحه می گذارند. در این میان هستند بسیار ایرانیانی که زیر نام جنبش سبز در جای یک جنبش سکولار کار می کنند، ولی میرحسین موسوی و مهدی کروبی را به لحاظ وابستگی های وسیع به جمهوری اسلامی ایران از آغاز انقلاب بکلی نفی کرده و با آنکه هنوز از جمع آنان فردی با ویژگی های رهبری شاخص نشده که بتواند مختصر پذیرش عمومی داشته باشد، جنبش سبز را تقویت می کنند و آن را از در آمیختگی با آئین رهبری میرحسین موسوی و همفکرانش بر حذر می دارند. جمعیت دیگری که به خصوص درون ایران آئین رهبری میرحسین موسوی را گاهی دربست و گاهی مشروط می پذیرند و با آن به صورت جدی برخورد نمی کنند از قرار و بر پایه ی شنیده ها بیشمارند. این جمعیت تعیین کننده که بیشتر درون ایران زندگی می کنند، ترکیبی است از افراد و گروههای بسیار مذهبی، کمتر مذهبی و سکولارهای مرتبط با جرگه های دانشگاهی و محافل و گروههای حقوقدان که آئین رهبری میرحسین موسوی را با شرایط سیاسی کنونی، متناسب ارزیابی کرده اند، هرچند با اندیشه های سیاسی او اختلاف های بنیادی دارند.

ریشه کنی اندیشه ی سیاسی نزدیک به جنبش سبز در دانشگاه ها و بی سر و سامان کردن محافل حقوقی و حقوق بشری ایران که زیر سیاست های امنیتی مبتنی بر تفتیش عقاید دوام آورده بودند قابل فهم است. در جنبش های مدرن و مسالمت آمیز همواره حتی در غیاب مطبوعات آزاد این اساتید و دانشجویان و حقوقدانان بوده اند که ابتدا با بحث های آکادمیک و حقوقی زایش جنبش اجتماعی را میسر ساخته اند. در ایران زنان که جنبش خاص خود را بنیاد نهاده اند در دو بستر دانشگاه و محافل حقوقی رشد کرده و به لحاظ ورود به حوزه ی عمومی با وجود برخورداری از استقلال با هر دو در ارتباط بوده و تجربه های آنان تبدیل به الگو شده و همه از آن بهره برده اند. در بحث آئین رهبری در جنبش سبز نظرات جنبش زنان تاثیر گذار است. حضور زهرا رهنورد در کنار میر حسین موسوی که سالها مهره ای فعال در زمینه ی مطالعات زنان در مراکز فرهنگی و دانشگاهی جمهوری اسلامی بوده و از جمله ی اساتید دانشگاهی است که در سرکوب های دولت نهم از دانشگاه رانده شده، عامل مهمی است که جنبش زنان نمی تواند نادیده اش بگیرد. این زن که در مدت زمان کوتاهی توانست به یک چهره ی ملی و بین المللی تبدیل بشود، اکنون نمادی شده است از رهبری که گاهی در عمل گامهای بزرگتری از میرحسین موسوی برمی دارد. سخنان اخیر وی که به ضرورت همدلی و همکاری زنان مذهبی و سکولار توجه داد، هرچند موضوع تازه ای نیست، ولی طرح آن از سوی نماد زنانه ی رهبری جنبش سبز به آئین رهبری در این جنبش معنای تازه ای می بخشد و به آن غنا می دهد.

جنبش سبز در ایران ویژگیهائی دارد که با شرایط سیاسی، فرهنگی و پلیسی ایران در تناسب است. این جنبش با دیگر جنبش هائی که به انقلاب صلح امیز منجر شده اند شباهت های ناگزیر دارد. نظام سیاسی- حقوقی ایران یک نظم مبتنی بر تبعیض و خشونت است و جنبش سبز که از درون محافل دانشگاهی، حقوقی تغذیه شده و وامدار جنبش زنان است نمی تواند آئین رهبری را فارغ از نظام تبعیض و تاکید بر رفع تبعیض پیش ببرد. آپارتاید که یک نظم مبتنی بر تبعیض نژادی بود، هنگامی پس از خشونت های بسیار دست مذاکره به سوی رهبران ضد آپارتاید دراز کرد که جنبش ضد تبعیض، در تمام درگیری های خشونت آمیز یا در تمام مذاکرات پس از آن کوتاه نیامد. این مغز و استخوان جنبش ابتدا در محافل دانشگاهی پخته شد. در سالهای 1970 به بعد در دانشگاه های سیاه و سفید آفریقای جنوبی این بحث پر شور شد که تضادهای جامعه را کجاها باید جست و جو کرد و چگونه ممکن است تضادها را ضعیف کرد. این آغاز عصری بود که دانشگاه وارد عرصه ی مبارزاتی با زبان و بیان آکادمیک شد و در همان نظام دانشگاهی که آپارتاید آن را متناسب با ارزشهای خود سامان داده بود، آپارتاید به چالش کشیده شد. در ایران دیری است در نبود آزادیهای آکادمیک، دانشگاهیان رژیم تبعیض را که انسانها را با حقوق نابرابر تعریف می کند به چالش کشیده اند و انواع پاکسازی که نه امروز، بلکه بلافاصله پس از 22 بهمن 1357 آغاز شده نتوانسته راه بر آن ببند د. با این وصف اگرچه جنبش سبز سرباز و توپچی ندارد، امثال اساتیدی که در 31 سال اخیراخراج شده اند و فعالان دانشجوئی که سالها در کنار عوامل تفتیش عقیده بحث های رفع تبعیض و خشونت را گسترده کرده اند، شالوده های لازم را ریخته اند. مردم به روایت تاریخ، زیر سرکوب فرهنگی بیشتر مقاوم می شوند. ریشه های فکری ضدیت با تبعیض و خشونت تناور شده و آئین رهبری نمی تواند بدون تاکید بر آن در حوزه های گوناگون زندگی اجتماعی به لایه ها نفوذ کند.

مشکلات در حوزه های رهبری خرد و کلان بسیار است. در جهان، رهبران قدر قدرت که جنبش های بزرگ را رهبری می کرده اند، بارها در دوران رهبری با طرفداران رادیکال خود گرفتاری داشته اند. مردمی که زیر بار تبعیض و خشونت به جان آمده اند عجله دارند. تب و تاب بازگشت به زادگاه امن برای تبعیدی ها، اعم از کسانی که یک روز از دوران تبعیدشان می گذرد و کسانی که در تبعید جوانی را به پیری رسانده اند زیاد است. در این میان از رهبران خرد و کلان شکیبائی انتظار می رود و البته بازنگری لحظه به لحظه در آئین رهبری که انتخاب کرده اند. یادمان نرود که نشانه ها به هیچ وجه از شکست جنبش سبز خبر نمی دهد. همین قدر که میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی در کنار قربانیان و خانواده های آنها می ایستند و عکس می گیرند و همین که میرحسین موسوی زیر عکس احمد زید آبادی با خانواده ی ستمدیده اش همدردی می کند و تلفن زندان به این خانه وصل شده و زندانی با مهمانان حرف می زند و بسیار نشانه ها گویای آن است که ایرانیان در همین شرایط خشونت بار یاد گرفته اند چگونه مبارزه کنند تا خشونت ورزان را به تدریج با خود همگام سازند. این دستاورد کمی نیست. وجود عکسهائی از سه زن صلحجوی زندانی: هنگامه شهیدی، شیوا نظر آهاری و بدرالسادات مفیدی در دیدار زهرا رهنورد با جمعی از فعالان زن از پیروزی خبر می دهد و همزمان علامتی است از دشواری کار رهبری که در شرایط موجود کمترین برد آن را باید سپاس گفت.

و در اینجا فرصت را از دست نمی دهم و یک فراز از مشکلات رهبری مسالمت آمیزدر نیرومندترین جنبش قرن بیستم را نقل می کنم. نلسون ماندلا هنگامی که پس از تحمل 28 سال زندان آزاد شد و پرچم انقلاب بی خشونت را بالا برد، بخشی از طرفدارانش که در دوران حبس او بسیار قربانی داده بودند و نمی توانستند چشم بر پیروزی فوری و انتقامجوئی ببندند با او همنوا نشدند. این جمعیت رادیکال آئین رهبری او را که عمر بر سر مبارزه گذاشته بود به بوته ی نقد کشیدند. نلسون ماندلا در پاسخ آنها گفت :

“شما من را در جای رهبر انتخاب کرده اید. حال من شما را رهبری می کنم. وقتی دشمن پلیس، اقتصاد، ارتش را در دست دارد، من همین سیاست را دنبال می کنم”.

ما در ایران نلسون ماندلا نداریم و شاید به قولی در این قرن دیگر رهبرانی از سلسله ی او فرصت ظهور ندارند. اما بسیار چیزها داریم و از تاریخ 150 ساله ی خود بسیار چیزها آموخته ایم و سودمند است اگر بتوانیم آن همه خرده رهبران را که در ایران و جهان با خروار خروار دانش و تجربه حضور دارند ابتدا روی یک خواسته متمرکز کنیم. میر حسین موسوی و دیگران بسیار تلاش می کنند. هنوز آئین رهبری که انتخاب کرده اند به این ضرورت تحقق نبخشیده است. آسان نیست. غیر ممکن هم نیست. به همان سمت راهی شده ایم، با وجود مشکلاتی که در راه است.