هنربندان

علی رضا رضایی
علی رضا رضایی

نامه سرگشاده علیرضا رضائی به مهران مدیری

توپ تفنگ فشفشه!

 

 

البته ما در این ستون قصد داشتیم فقط به ویکی پدیای هنربندان عنایت داشته باشیم، لکن متوجه شدیم که مهران مدیری با تلاش و جدیت خاص و قابل تقدیری قصد رسیدن هرچه سریعتر به مقام هنربندی دارد. لذا ما در اینجا محض کنف نشدن بچه و نیز حمایت از نامه اخیر او در مورد سی.دی نطنز برنامه‌های ماهواری وارد صحنه می شویم.مهران مدیری در آن نامه گفت “نمیدانم این سی.دی ها چطوری وارد بازار شد”. بعد هم تو ضیح داد :“یکروز سر صحنه‌ی قهوه‌ی تلخ بودم که ناگهان یکی از همکاران سی.دی بدست آمد گفت اینرا از دستفروش خریده‌ام”.و خصوصاً درقسمت آخر نامه گفت که”علت ماجرا شدیداً تحت پیگیری است و نتایج آنرا بزودی از طریق جراید به اطلاع ملت خواهم رساند”. این جمله‌ آخر ناگهان همینجوری بیخود و بی‌جهت و بدون هیچ ربطی ما را یاد افشاگری‌های مموتی انداخت. لذا ما در اینجا نامه‌ی سرگشاده‌ خودمان را در پاسخ نامه‌ی غیورانه‌ی مهران منتشر می‌نمائیم :

مهران جان

باور کن ما هم نمی‌دانیم چه‌جوری شد که یکروز همینجوری نشسته بودیم که یکدفعه از کلاغها خبر رسید که یک آقائی بنام سردار مزینانی که اصلاً نخواست اسمش فاش بشود با یک عالمه پول از بیت آقا آمد پیش تو و چون تو در پیش‌درآمد همین قهوه‌‌ی تلخ نشان دادی که هیچ از پول درشت خوشت نمی‌آید بلکه حاضری شرافتمندانه کار بکنی ولی قید هفتصد هشتصد میلیون پول بیت را بزنی برای همین ما هم خبر کلاغ را باور نکردیم. برره را که کار کردی چون هر حرف هنرمند حتماً تهش پیامی دارد ما همه فهمیدیم که بالا تا پائین دوره شاه و رضا شاه و کلاً هر زمانی که جای آقا شاه داشته‌ایم یک عده اُسکل مالیاتی مملکت را می‌چرخانده‌اند و هرچه که از تمدن و ترقی که ما خودمان با همین چشمهای خودمان از آن دوران دیدیم یا اگر ندیدم پدرمان دیده یا حتی کتابها نوشته همه‌اش کشککی است و چه بسا که ایران درست از وقتی که امام آمد شیر آب و تیر برق را مجانی کرد تازه به یکجاهائی رسید. اینجا بود که متوجه شدیم کلاغ خاک بر سر دروغ می‌گوید ولی تو و مزینانی راست می‌گوئید.

باغ مظفر را که کار کردی اسم همین مزینانی را اصلاً زارت چسباندی به تیتراژ که چی ؟ “مشاور” ! وجداناً مزینانی مشاور چی چی‌ات بود ؟ امور مالی ؟ امور بیتی ؟ امور مالی بیت ؟ امور بیت المال سریال ؟ یا همه‌اش با هم ؟ خب یکدفعه می‌رفتی فیروزآبادی را می‌آوردی که وزن سریالت هم برود بالا. مطمئن باش سر فیروزآبادی هم به همان آخوری بند است که مزینانی. همان آخوری که سر تو هم دارد می‌رود توش (دارد می‌رود ؟ رفته ؟ یه همچین چیزائی)

قهوه تلخ را درست در زمانی که حتی پیش پرداخت هم گرفته بودی تو و برادران آقاگلیان با تلویزیون معامله‌تان نشد یعنی خواستید طاقچه بگذارید.تلویزیون هم گفت برو بابا و مجبور شدید بدهید دست همان سی.دی فروشی که اگر سی.دی تو را بفروشد اشکالی ندارد، ولی اگر سی.دی هر کس دیگری را بفروشد  تو فوراً برایش یک کار ضبط می کنی.بعد هم می‌گوئی نمی‌دانم چه جوری آمد توی بازار ! این وسط یک کاری کردی که اصلاً خوشم نیامد : روی موج اعتراض مردم سوار شدی آقا مهران. ماجرای تجارت تو با بیت چسبید به اعتراضات مردم به همان بیت این وسط سی‌.دی های تو فروش رفت. راستی از مزینانی چه خبر ؟!

بهرحال ما هم این حرفها را عین سی.دی های تو نمی‌دانیم که چه جوری آمد توی بازار. یکروز همینجوری سر صحنه‌ کارمان بودیم که یکدفعه یکی از همکاران آمد گفت هر دستفروشی خبر روابط بیت و مهران را دارد. به بچه‌ها سپردیم که حتماً پیگیری بکنند تا عین تو و مموتی “بعداً” به اطلاع ملت برسانیم. البته می‌بخشی، تو گفته‌ای “از طریق جراید” اطلاع رسانی و شفاف سازی می‌کنی. ما مزینانی نمی‌دانیم خر کی است. همه‌مان هم تحت تعقیبیم.  فلذا جریده نداریم و مجبوریم از طریق همین سایتهای فیلتر شده‌مان نتایج را به اطلاع ملت برسانیم. فیلترشکن هست خدمتتان یا ایمیلی بفرستیم ؟ آخر تو از همه‌ی اینها مبرائی، تو چون خیلی با این چیزها مخالفی و دستمایه‌ی مسخره کردنت است. خودت توی خانه ماهواره هم نداری چیزهائی هم که ساخته‌ای همه برایت روایت شده. حالا از کی روایت شده را بماند، اول نامه که گفتم، سردار اصلاً دلش نمی‌خواهد اسمش فاش بشود !

حالا برو !

اصل نامه مهران مدیری :

www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx