در این مقال با طرح سئوالی در نظر دارم تا وجدان آگاه شما خواننده محترم را در آزمونی ساده اما حیاتی وارد سازم. به نظر شما پیروزی برای بشر نیاز است یا یک باور؟ انسان برای پیروزی در هر کارزاری نیازمند ارزیابی است. ارزیابی از شرایط خود و ابعاد کارزار گرفتار در آن. همه ما در مسیر زندگی، بارها در کارزارهای متفاوتی پیروز شده و شکست خورده ایم.
جنبش سبز هم به عنوان جریانی اجتماعی، مملو است از انسانهای متفاوت که از ابتدای راه تجربه پیروزمندی و شکست را چشیده است و زین پس هم چنین خواهد بود. اما برای یافتن پاسخی منصفانه در خصوص سئوال مورد نظر، بهتر است نخست درک درستی از پیروزی بیابیم.ازآنجا که هر مفهومی با حضورمتضاد خویش قابل درک است بنا براین چطور می توان بی شناخت شکست، پیروزی را شناخت.
شکست ابتدا در دنیای درون ذهن ما رخ می دهد و آنگاه صورت زشتش را نمایان می کنیم. برای پیروزی باید نخست شکستن را در خود بشکنیم و آنگاه تا مرز باور، پیروزی را تمنا کنیم. باید باور داشت تا روزی که به شکستن، اندیشه می کنیم پیروزی از راه نخواهد رسید.
به راستی پیروز شدن جنبش سبز مگر نمی بایست از درون ذهن خود ما آغاز شود؟ درون اندیشه ما که پلیس و نیروی امنیتی وجود ندارد. در درون ما که سانسور و تهدید و زندانی در کار نیست. پس چرا بعضی از ما مردم، در درون خود پیروزی را درک نمی کنیم، آن را در نمی یابیم، خوب حسش نمی کنیم و باورش نداریم؟
جان این جنبش اگر ریشه در باورهای انسان های آزاد منش دارد پس نمی توان کاستی های در راهش را شکست نامید و اگر ریشه در نیازهای سطحی و گذرای حامیانش دارد، پس چرا باید از شکست اش هراسان بود؟ بهتر همان که بشکند تا دوباره از نو محکمتر بسازیمش.
بشر برای توسعه اندیشه و جان و شرافتش مگر تا به حال شکست خورده است که حالا عده ای چنین سراسیمه،مسیر شعورمداری مردم ایران را در خطر شکست می بینند؟ جنبش سبز در راه تعالی انسان گام بر می دارد و این راه نه شکست دارد و نه بازنده.
انسانهایی با درک متفاوت از آزادی و شرافت در مسیر تاریخی تعالی گام بر می دارند و در حد توان و بضاعت خود، بار گران جهل و ظلم و خشونت را به دوش می کشند تا سر بلند و آبرومند، آیندگان را نوید رستگاری دهند. مگر ما وارث شرافت نیکان مان نیستیم؟ مگر درس ماندگاری را از آنها نیاموخته ایم؟ مگر ما محصول شکستیم که چنین آیه نحس شکست و پایان بر زبان عده ای جاری می شود؟
آری ما و اندیشه های امروزمان میوه خوش پیروزی نیاکان مان هستیم. آنها که در برابر تمام مصائب پیش روشان، خواستند و پیروز ماندند. آری، کنون به فردا فکر می کنیم چراکه پیروزی را باور داریم و برای آیندگان مان میراثی جز پیروزی نخواهیم گذاشت گرچه بی شک برای پیروز ماندن الزاماتی نیاز است که باید آن را در خود جستجو و تقویت کنیم.
جنبش آزادی خواهانه مردم ایران، امروز و هرروز باید از چشمه زلال امید بنوشد و رهبرانش باید نفس شان به عطر خوش امید آغشته باشد. استراتژی اصلی اش می بایست در چهارچوب اندیشه پیروزی ریخته شود. یارانش باید در مسیر تاریخی این باور، به جاودانگی بی اندیشند و بار گران پیش رویش باید با صبوری و محبت و گذشت دوش به دوش شود.
جنبش سبز، میراث دار تاریخی است انباشته از پیروزیهای شیرین که متاسفانه از ذهن محاسبه گر و نیازمند بعضی از ما لختی به دور مانده. صدای آزادی خواهی زنده است چون آزادی خواه بودن را یاد داریم و اندیشه هایمان پر است از ایده های خوب و شریف برای آیندگان مان.
اینان که امروز در برابرمان قداره بستند وسینه و حنجره، به دشنه کین می درند مگر نه این است که هزاران سال است چنین می کنند؟ پس چگونه است که ما و آرمان های شریف انسانی مان هنوز ماندگاریم؟ جهل و ظلم و استبداد و خشونت از سر آغاز خلقت بوده و تا امروز هم مانده و فردا هم خواهد بود، همانطور که آزادی و آزادگی و شرافت بوده و مانده و خواهد بود، پس چرا ما ماندگاریمان را در این سیر تاریخی “پیروزی” نام نکنیم؟
چنانکه اشاره اش رفت برای پیروز بودن باید پیروزی را شناخت و آن را خوب درک کرد و هرگز آن را در قالب نیازی مقطعی ارزیابی ننمود. پیروزی، باوری است در هزار توی ذهن آدمی که در ابتدای اندیشدن یا متولدش می کنیم یا آن را می کشیم.
یاران و رهبران سبز اندیش هم باید باور پیروز شدن آزادی را در ذهن خود زنده کنند و هرگز مجالی برای رشد بذر شکست در ذهنشان باقی نگذارند، چرا که این راه شکست نمی شناسد.