وغ وغ ساهاب تلویزیونی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

دیشب برگزار شد یک سخنرانی هنرمندانه

که در آن صدها هنرمند بودند و یک رهبر فرزانه

رهبری که با رمان آشنایی کامل داشت

و در این باب چندین توضیح المسائل داشت

اتللو را ایکی ثانیه می کرد مجاب

که بگوید ای دزدمونا، یا اولی الالباب

دستمال مرا بده و نکن فعل حرام

دام دارام دام دارام دارام دام دام

 

در بحر شعر اینقدر شده بود غرق

که شاعران را خلعت می فرمود شترق

بس رژیسور بود در تیارت

و همه نویسندگان را می شناخت، از جمله ژان پل سارت

البته “ سارتر” می نویسند اهالی پاریس

قافیه بس مهم است نزد اهل تمیس

 

از هنرمندان کم بود عبدالرحمن جامی

جای او هم نشست عزت ضرغامی

آقا فرمود سخنانی بس گرانمایه

که کسی برای پاسخ نداشت مایه

جای مایه، پایه و سایه هم می شود گذاشت

در عوض چیزهای دیگری برداشت

 

آقا وارد شده و گفت:

“ای هنرمندان که دم تان همگی گرم

پندهایی می دهم بابت براندازی نرم

پندهای مرا به گوش تان کنید فرو

تا توی کهریزک نشوید دمرو

حرف را باید همچون قاب طلا ساخت

وگرنه می روی جایی که عرب در آن نی انداخت

 

روح هنرمند مثل روح من لطیف است و ظریف

اما مشکلی نیست که فورا نشود ردیف

دغدغه دارید در کارهای تان زیاد

ولی داغ نکنید و بنشینید جلوی باد

از روی چیز قرمز عبور نکنید

که یکهو می شوید گاو پیشانی سفید

پرونده تان می افتد به جریان

مگر چه کم دارید از محمدرضای شجریان؟

 

در داستان اسمی نیاید از لیلی

مگر اینکه ازدواج کرده باشد با مجنون خیلی

شیرین و فرهاد بشوند خواهر و برادر

اگر به هم نرسیدند هم جان شان در

خط قرمز اگر رسید بر لب تان

زود بالا باید برود تب تان

در امورات تیارتی و دراماتیکی

در نظر بگیرید اصول پلتیکی

جنگ نرم و سفت باید کرد در هر درام

وگرنه بکلی درام تان می شود حرام

 

اسم رمز نبرد ماست حب وطن

واسه چی؟ واسه میلیاردها دشمن

دشمنانی مثل آلمان و فرانسه و انگلیس

آمریکا و اسرائیل از این سه کمتر نیس

بعد از آن دشمنانی که خارجی اند

ما نمی دانیم فعلا که چی چی اند

تازه اینها فقط اروپا بود

آسیا و آفریقا و آمریکا و اقیانوسیه نیز دشمن ما بود

دشمنان که یکی دو تا نیست

فعلا برزیل و ترکیه گیر ندهید که به دلیل بیانیه تهران نمره شان شده بیست

 

اگر درام پلتیکی باشد چه غم؟

که روی هرچه دشمن است بشود کم؟

مثلا مجنون باشد یک جاسوس دشمن

که سربازان گمنام نوکیا از طریق لیلی شماره اش را ردیابی کنند بهر وطن

( بیت های وغ وغ ساهاب نیست اندازه

و این یک موضوع قدیمی است و نباشد تازه)

چه بسا رستم هواداری کند از دولت

گور بابای سهراب که توی اوین بیافتد به فلاکت

 

پدر باید که چشم فتنه را بیاورد بیرون

و اگر دید پسرش مرده بگوید آخ جون!

این “ آخ جون” یعنی با سر رفته توی بهشت

و مطمئنا به حساب آخر ماهش خواهند نوشت

در درام شیرین را بکنید راضی

که معرفی کند فرهاد را به قاضی

تازه فرهاد اگر شود جاسوس

بنیاد درام تان می شود بنیان مرصوص

یعنی که یک چیز سفتی می خورد توی سر دشمن

تا دست از توطئه بردارد و قل بخورد در آغوش وطن

ما به شما علائق زیاد داریم بسی

گر همه برنامه های تان شود مثل بیست و سی”

 

عزت ضرغامی فرمود:

“ای که جان تمام ما به فدات

ما قلم بوده و شما چو دوات

می رویم توی تو سراسر عمر

می درامیم تا اواخر عمر

می نویسیم با قلم، جوهر

تا شود جان مان کمی پرپر

دوستان نیز دشمنان زین پس

ما نداریم دوست جز دو سه کس

دو سه کس را شما بفرما کیست

جز شما هیچ کس که آدم نیست

ما صدای تو و نوای توئیم

دائما غرق در هوای توئیم

اگر در آنجا به ما رسد خفقان

خفقان دلپذیر تر از جان

تو بگو تا کدام شیر و نهنگ

بکشیم و چه کس کنیم آونگ؟”

 

آقا فرمود:

“اکنون اگر کسی دارد سووال

بپرسد تا از دنیا نرود لال

ما سووالات را جواب استیم

البته همان سووالاتی که با هم قرار بستیم.”