شایسته سالاری و موازنه شجاعت

نویسنده

talaee.jpg

عمل ساده سازی درسیاست، کار بسیار خطرناکی است. تفسیر و یا توضیح موضوعات چند وجهی و بسیار حساس ‏حوزه سیاست در قالبهای ساده و قابل فهم برای عموم مردم کاری است بمراتب مشکل، ظریف، و پر مسئولیت تر از ‏اجرای آن سیاست. حال اگر ندانیم و یا بخواهیم که ندانیم مبانی درک و پذیرش این تفاسیر تا چه اندازه در عموم مردم ‏فراهم شده است، می توانیم هر چه دوست داریم بگوییم و بنویسیم. مقوله سیاست می بایست درست مثل تمام حوزهای ‏دیگر علوم اجتماعی با مطالعه دقیق و وسواس زیاد به بحث و نقد گذاشته شود؛ در حالیکه متاسفانه در این مقطع از ‏تاریخ ایران، موضوعات بسیار علمی و پیچیده سیاست چنان ساده و بی پروا و تا حد بسیار زیادی غیر مسئولانه طرح ‏و بررسی می شود که گویی همگان از همه چیز مطلع اند.‏

عجب است که افراد در دور افتاده ترین نقاط کشور در مواجهه با بیماری فرزندشان آگاهند که پزشک معالج بهتر است ‏متخصص باشد و نه فقط یک پزشک عمومی، اما برای رفع دردهای مداوم مردم روستا و بخش و شهر و استان خود، ‏هرگز در جستجوی متخصص بر نمی آیند. این مثال اگر چه در مورد تمام افراد صادق نیست اما بدون شک در ایران ‏امروز بی مصداق هم نیست. چرا مردم در تقابل با بیماری خود و یا عزیزانشان مهارت و استعداد و شایستگی پزشک ‏را ملاک قرار می دهند، اما همین مردم در مواجهه با تورم، بیکاری، فقر، فحشا و اعتیاد و حالا هم سرما، نمی توانند ‏شایستگی را مقدم بر اعتقادات مذهبی، وابستگی فامیلی، همشهری گری، رفاقت و جنسیت بدانند؟

ایراد از مردم است یا از تشریح اولویتهای جامعه توسط مفسران سیاسی؟ شاید هم مردم می خواهند شایستگان را ‏برگزینند اما مجاز نیستند؟ جواب هر چه هست ساده نیست و نباید به راحتی آن را دست یافتنی دانست. همانطور که ‏مراجعه به پزشک متخصص و مجرب هم نمی تواند متضمن تمام معالجات باشد، شایستگان سیاسی و اقتصادی هم نمی ‏توانند الزاماً در تمام موارد رهگشا باشند. اما آنچه مسلم است تلاش در جهت شایسته سالاری در هر جامعه ای، متضمن ‏کسب سود بیشتر برای آن جامعه است. ‏

عدم آگاهی مردم بدون شک مهمترین دلیل نارساییهای اجتماعی مرتبط با زندگی آن مردم است؛حاکمیتها نتیجه تفکر و ‏رفتار عملگرایان آن جامعه هستندو این دو در هر لحظه متاثر از هم. حاکمیت نمی تواند در حضور ملتی آگاه و مطلع، ‏رفتاری کم خردانه از خود نشان دهد و اگر چنین کند حتماً هزینه خواهد پرداخت. حاکمیت هر چه قدر مستبد هم که باشد ‏باز نمی تواند از سد شعور و منش انسانی شایستگان جامعه اش بی هزینه گذر کند. اما چرا مردم سودشان را در راه ‏شایستگان نمی یابند و برعکس قدم در راه قدرت و استبداد و بی خردی بر می دارند؟ این سئوالیست که جوابش ساده ‏نیست و نباید آن را بسادگی دست یافتنی دانست.‏

شایسته سالاری به معنای واقعی بدون معاشقه با عنصر شجاعت ممکن نمی شود. عالم بودن در سیاست و اقتصاد و ‏دیگر حوزه های علم بدون داشتن شجاعت لازم برای برخورد با مشکلات و معضلات، کار را به گوشه نشینی و ‏سکوت و نهایتاً غر زدن و گله کردن می کشاند و نه هیچ چیز دیگر. درست مثل پزشکی که در میان تمام همکاران ‏مطلع دیگرش، خطر شکست و بد نامی را نمی پذیرد و قدم در راه معالجهء بیماری نمی گذارد که می داند شانس ‏زیادی یارش نیست. شایستگان امروز ایران، اغلب خود را در پرده حجب و حیا پیچیده و از وحشت خطر شکست، پا ‏پس کشیده اند. شاید نمی بایست این پرهیزکاری را ستود اما نمی توان به سادگی نیز آن را نقد کرد. نخبگان و ‏اندیشمندان هم مثل دیگر اقشار بشری می توانند شجاعت را دوست نداشته باشند و دلیلی برای آمیختن شجاعت و شعور ‏نیابند. اما اگر بخواهند در طلب اصلاح جامعه خود برآیند، آنگاه نمی توانند هزینه های مورد مطالبه را فقط برای مردم ‏عادی مشروع بدانند. ‏

مردم در تمام دنیا در پی مصلحان و نخبگان و نوابغ خود روانند؛نخبه ترسو و پرهیزکار ومحتاط کمتر می تواند راهبر ‏باشد. مردم ایران مشخصاً در طی دورهای تاریخی متفاوت ثابت کرده اند شجاعت را بیشتر دوست می دارند و به ‏رهبران شجاعشان بیشتر اقتدا می کنند؛ حتی اگر آن رهبر نخبه نباشد و از خرد بی بهره باشد. به اعتقاد من تثبیت ‏شایسته سالاری در جامعه اما نیازمند شجاعت است و نخبگان نگران از نام و خطرات راه اصلاحات، بیشتر رفیق ‏دزدند تا قافله سالار. باید در جنگ با جهل و خرافات و تعصب ویرانگر، شجاع بود و آگاه از بلایای پیش رو و بعد می ‏بایست رفتار مردم را قضاوت کرد. ‏

نخبگان اگر فرصت حضور درتعیین سرنوشت خود و مردم را ممکن نمی یابند پس می بایست شجاعت اظهار آن را ‏داشته باشند و مردم را از قدرت انتخاب و تحریم آگاه سازند. اگر چنین باوری ندارند پس می بایست راهکاری ارائه ‏دهند و اگر راهکاری ندارند، حداقل باید شجاعانه بپذیرند که مطرح نیستند و نباید انتظار داشته باشند مردم رهبرانی ‏اینچنین را برای فردای سرنوشت خود برگزینند. حضور در قدرت به هر قیمتی حتی فریب مردم، مسلماً عاقبتی جز ‏شکست ندارد؛ اما تلاش شجاعانه برای حداقلی ممکن، می تواند نوید بخش فردایی بهتر باشد. ‏

‏ ‏

‏ ‏