عمل ساده سازی درسیاست، کار بسیار خطرناکی است. تفسیر و یا توضیح موضوعات چند وجهی و بسیار حساس حوزه سیاست در قالبهای ساده و قابل فهم برای عموم مردم کاری است بمراتب مشکل، ظریف، و پر مسئولیت تر از اجرای آن سیاست. حال اگر ندانیم و یا بخواهیم که ندانیم مبانی درک و پذیرش این تفاسیر تا چه اندازه در عموم مردم فراهم شده است، می توانیم هر چه دوست داریم بگوییم و بنویسیم. مقوله سیاست می بایست درست مثل تمام حوزهای دیگر علوم اجتماعی با مطالعه دقیق و وسواس زیاد به بحث و نقد گذاشته شود؛ در حالیکه متاسفانه در این مقطع از تاریخ ایران، موضوعات بسیار علمی و پیچیده سیاست چنان ساده و بی پروا و تا حد بسیار زیادی غیر مسئولانه طرح و بررسی می شود که گویی همگان از همه چیز مطلع اند.
عجب است که افراد در دور افتاده ترین نقاط کشور در مواجهه با بیماری فرزندشان آگاهند که پزشک معالج بهتر است متخصص باشد و نه فقط یک پزشک عمومی، اما برای رفع دردهای مداوم مردم روستا و بخش و شهر و استان خود، هرگز در جستجوی متخصص بر نمی آیند. این مثال اگر چه در مورد تمام افراد صادق نیست اما بدون شک در ایران امروز بی مصداق هم نیست. چرا مردم در تقابل با بیماری خود و یا عزیزانشان مهارت و استعداد و شایستگی پزشک را ملاک قرار می دهند، اما همین مردم در مواجهه با تورم، بیکاری، فقر، فحشا و اعتیاد و حالا هم سرما، نمی توانند شایستگی را مقدم بر اعتقادات مذهبی، وابستگی فامیلی، همشهری گری، رفاقت و جنسیت بدانند؟
ایراد از مردم است یا از تشریح اولویتهای جامعه توسط مفسران سیاسی؟ شاید هم مردم می خواهند شایستگان را برگزینند اما مجاز نیستند؟ جواب هر چه هست ساده نیست و نباید به راحتی آن را دست یافتنی دانست. همانطور که مراجعه به پزشک متخصص و مجرب هم نمی تواند متضمن تمام معالجات باشد، شایستگان سیاسی و اقتصادی هم نمی توانند الزاماً در تمام موارد رهگشا باشند. اما آنچه مسلم است تلاش در جهت شایسته سالاری در هر جامعه ای، متضمن کسب سود بیشتر برای آن جامعه است.
عدم آگاهی مردم بدون شک مهمترین دلیل نارساییهای اجتماعی مرتبط با زندگی آن مردم است؛حاکمیتها نتیجه تفکر و رفتار عملگرایان آن جامعه هستندو این دو در هر لحظه متاثر از هم. حاکمیت نمی تواند در حضور ملتی آگاه و مطلع، رفتاری کم خردانه از خود نشان دهد و اگر چنین کند حتماً هزینه خواهد پرداخت. حاکمیت هر چه قدر مستبد هم که باشد باز نمی تواند از سد شعور و منش انسانی شایستگان جامعه اش بی هزینه گذر کند. اما چرا مردم سودشان را در راه شایستگان نمی یابند و برعکس قدم در راه قدرت و استبداد و بی خردی بر می دارند؟ این سئوالیست که جوابش ساده نیست و نباید آن را بسادگی دست یافتنی دانست.
شایسته سالاری به معنای واقعی بدون معاشقه با عنصر شجاعت ممکن نمی شود. عالم بودن در سیاست و اقتصاد و دیگر حوزه های علم بدون داشتن شجاعت لازم برای برخورد با مشکلات و معضلات، کار را به گوشه نشینی و سکوت و نهایتاً غر زدن و گله کردن می کشاند و نه هیچ چیز دیگر. درست مثل پزشکی که در میان تمام همکاران مطلع دیگرش، خطر شکست و بد نامی را نمی پذیرد و قدم در راه معالجهء بیماری نمی گذارد که می داند شانس زیادی یارش نیست. شایستگان امروز ایران، اغلب خود را در پرده حجب و حیا پیچیده و از وحشت خطر شکست، پا پس کشیده اند. شاید نمی بایست این پرهیزکاری را ستود اما نمی توان به سادگی نیز آن را نقد کرد. نخبگان و اندیشمندان هم مثل دیگر اقشار بشری می توانند شجاعت را دوست نداشته باشند و دلیلی برای آمیختن شجاعت و شعور نیابند. اما اگر بخواهند در طلب اصلاح جامعه خود برآیند، آنگاه نمی توانند هزینه های مورد مطالبه را فقط برای مردم عادی مشروع بدانند.
مردم در تمام دنیا در پی مصلحان و نخبگان و نوابغ خود روانند؛نخبه ترسو و پرهیزکار ومحتاط کمتر می تواند راهبر باشد. مردم ایران مشخصاً در طی دورهای تاریخی متفاوت ثابت کرده اند شجاعت را بیشتر دوست می دارند و به رهبران شجاعشان بیشتر اقتدا می کنند؛ حتی اگر آن رهبر نخبه نباشد و از خرد بی بهره باشد. به اعتقاد من تثبیت شایسته سالاری در جامعه اما نیازمند شجاعت است و نخبگان نگران از نام و خطرات راه اصلاحات، بیشتر رفیق دزدند تا قافله سالار. باید در جنگ با جهل و خرافات و تعصب ویرانگر، شجاع بود و آگاه از بلایای پیش رو و بعد می بایست رفتار مردم را قضاوت کرد.
نخبگان اگر فرصت حضور درتعیین سرنوشت خود و مردم را ممکن نمی یابند پس می بایست شجاعت اظهار آن را داشته باشند و مردم را از قدرت انتخاب و تحریم آگاه سازند. اگر چنین باوری ندارند پس می بایست راهکاری ارائه دهند و اگر راهکاری ندارند، حداقل باید شجاعانه بپذیرند که مطرح نیستند و نباید انتظار داشته باشند مردم رهبرانی اینچنین را برای فردای سرنوشت خود برگزینند. حضور در قدرت به هر قیمتی حتی فریب مردم، مسلماً عاقبتی جز شکست ندارد؛ اما تلاش شجاعانه برای حداقلی ممکن، می تواند نوید بخش فردایی بهتر باشد.