چهره روز♦ کتاب

نویسنده
نسرین تبریزی

ادبیات فرانسه که با لوکله زیو به سیزدهمین جایزه نوبل خود دست یافت، 23 سال بود که پشت ‏درهای بسته نوبل مانده بود از سال 1985 که این جایزه به کلود سیمون تعلق گرفت، تنها لوکله زیو بود که ‏توانست این قفل بسته را بگشاید. ‏

هنر روز دو نگاه دارد به بزرگترین اتفاق ادبی روز.‏

omidhabibinia.jpg

امید حبیبی نیا

‏♦ نگاه اول : امید حبیی نیا

‎ ‎نویسنده پیامبر نیست‎ ‎

اعطای جایزه نوبل ادبیات امسال به یکی از منتقدان سرسخت سرمایه داری برای بسیاری از روزنامه نگاران خبر ‏جالب توجهی بود.‏

‏ ژان ماری گوستاولو کله زیو (‏JMG Le Clézio‏) که دستی در تحلیل سینما نیز دارد، در داستانهای خود به ‏فضاها و شخصیت های بکر و غیرمعمول می پردازد و همواره سرگشتگی بشر در میان آهن پاره های ماشین ‏مدرنیسم را به نقد می کشد.‏

leclezio1.jpg

ادبیات فرانسه که با لوکله زیو به سیزدهمین جایزه نوبل خود دست یافت، 23 سال بود که پشت درهای بسته نوبل ‏مانده بود از سال 1985 که این جایزه به کلود سیمون تعلق گرفت، تنها لوکله زیو بود که توانست این قفل بسته را ‏بگشاید. با این حال وی که بیش از نیمی از عمرش را در سفر و کشورهای مختلف گذارنده است به نویسنده ای ‏مشهور است که ته مایه فرانسوی در آثارش کمتر قابل چشیدن است.‏

آکادمی نوبل در بیانیه ای از وی به عنوان نویسنده ای خلاق و با شگفتی آفرینهای شاعرانه و عمیق یاد کرده است.‏

‏”بیابان” مشهورترین کتاب این نویسنده که در ایران به فارسی هم ترجمه و منتشر شده است دو داستان متداخل در ‏باره شورشیان بومی است که علیه نیروهای فرانسوی می جنگند و قتل عام می شوند و دختری که حضور رهبر ‏شورشیان را در همه جا حتی مارسی احساس می کند.‏

ژان ماری گوستاو لوکله زیو در سیزدهم آوریل 1940 در نیس متولد شده است، پدرش پزشک بود و مادرش خانه ‏دار. اجداد وی در قرن هجدهم از بریتانیا به موریس جزیره ای کوچک در نزدیکی ماداگاسکار(که زمانی تبعیدگاه ‏رضا شاه بود) مهاجرت کرده بودند اما پدر و مادرش در اوایل قرن بیستم به فرانسه آمدند.‏

در جریان جنگ جهانی دوم، پدر به خدمت ارتش بریتانیا درآمد و از خانواده خود دور افتاد اما پس از مدتی موفق ‏شد آنها را نزد خود به نیجریه بیاورد.‏

leclezio2.jpg

در همان جا بود که ژان ماری از هفت سالگی شروع به داستان نویسی کرد. تا 23 سالگی داستان های کوتاه خود ‏را در نشریات ادبی فرانسه منتشر می کرد و در این سال نخستین کتاب ش به شهرت رسید: “بازجویی”، که برای ‏مهترین جایزه ادبی سالیانه فرانسه یعنی ‏Prix Goncourt ‎‏ (پقی گونکور) نامزد شد و برخی از مشهورترین ‏نویسندگان آن دوران فرانسه برنده این جایزه شده بودند اما این جایزه در آن سال به ارمان لنو تعلق گرفت.‏

او برای همین کتاب در همان سال یعنی 1963 جایزه ادبی رونودو را ربود.‏

لو کله زیو پس از پایان دوران دبیرستان در نیس به کالج بریستول رفت و سپس برای دوران خدمت سربازی برای ‏آموزگاری رهسپار تایلند شد. اما پس از اعتراض به فحشای کودکان در این کشور به ناچار به مکزیک فرستاده ‏شد و سالها در آمریکای جنوبی و از جمله همراه با بومیان پانامایی زندگی کرد.‏

در سال 1962 به دانشگاه بازگشت و فوق لیسانس خود را با نگارش تزی در باره هنری میشو شاعر، نقاش و ‏هنرمند مشهور بلژیکی از دانشگاه مارسی دریافت کرد و در سال 1983 از تز دکترای خود در باره تاریخ ‏مکزیک در دانشگاه پرپینیا در فرانسه دفاع کرد.‏

در سال 1975 با ژمیا که مراکشی بود، ازدواج کرد و از آن زمان بطور متناوب ساکن نیس، آلبوکرک، ‏نیومکزیکو و موریس بوده است.‏

از سال 1963 تا کنون وی در حدود سی کتاب منتشر کرده است که “بیابان”، “موندو و داستانهای دیگر”، ‏‏”آفریقایی” و “ماهی طلا” به فارسی در ایران منتشر شده اند.‏

برخی منتقدان تاثیر ژیل دلوز و میشل فوکو بر آثار او را قابل ردیابی می دانند وبرخی دیگر از این رو در پی ‏کشف رابطه وی با پست مدرنیسم برآمده اند.‏

وی همچنین ده کتاب هم برای کودکان نوشته که برخی از آنها در کشورهای فرانسه زبان از شهرت بسیاری ‏برخوردارند.‏

پس از تجارب با سبک ها و قالب های متفاوت وی در سال 1980 جایزه ادبی پل موران برای داستان بیابان را از ‏آکادمی فرهنگ فرانسه دریافت کرد.‏

در سال 1994 مجله ادبی مشهور لیر نتایج یک نظرسنجی را از خوانندگان خود منتشر کرد که نشان می داد ‏سیزده درصد از آنان لوکله زیو را مهترین نویسنده فرانسوی در قید حیات می دانند.‏

وی در مصاحبه ای گفته است داستان پیش از پیدایش سینما اصولا هنری بورژوازی بود، پس از آن بود که ‏نویسندگان فرا گرفتند چگونه با بیان درک و احساسات خود با مخاطبان گوناگون در قالب های تازه ارتباط برقرار ‏کنند. ‏

آخرین کتاب وی چند ماه پیش با نام “بیت برگردان گرسنگی” در پاریس منتشر شد.‏

لوکله زیو پس از اعلام تعلق جایزه نوبل به خبرنگاران گفت که در مراسم رسمی اعطای این جایزه در استکهلم از ‏فقر، جنگ و کودکانی که در گوشه وکنار جهان در عراق، افغانستان و فلسطین کشته می شوند و کسی از آنها ‏خبری نمی دهد، سخن خواهد گفت چرا که این رسالت ادبیات امروزین است که نقش شاهد و راوی را ایفاء کند.‏

وی همچنین گفت که جایزه نقدی خود که حدود یک میلیون یورو ارزش دارد را صرف پرداخت بدهی های خود و ‏کمک به نویسندگان جوان و مستعد برای چاپ آثار خود خواهد کرد.‏

لوکله زیو ساعتی پس از اعلام برنده شدنش در مصاحبه ای با سردبیر تارنمای جایزه نوبل گفت وی تصور می ‏کند که نویسنده نه پیامبر است و نه فیلسوف او بیشتر یک شاهد و راوی ماجراست.‏

‏♦ نگاه دوم : سینا صابری ‏

‎ ‎نوبل شگفت انگیز‎ ‎

‏”ژان ماری گوستاو لوکلزیو” در میان شگفتی فراوان برنده ی نوبل ادبیات سال 2008 شد. این فرانسوی که در ‏حوالی هفتاد سالگی قرار دارد می گوید در هنگام شنیدن خبر برنده شدن جایزه ی نوبل مشغول خواندن رمانی ‏نوشته «استیگ داگرمن» نویسنده سوئدی بوده است. لوکلزیو در بهار 1940 در شهر نیس به دنیا آمد و تاکنون ‏بیش از چهل کتاب منتشر کرده است. او در اولین کنفرانس مطبوعاتی پس از اعلام برنده ی نوبل ادبیات اعلام ‏کرد “ من بسیار تحت تاثیر قرار گرفته‌ام و فوق‌العاده شگفت‌زده شده‌ام. این جایزه افتخار بزرگی برای من است”. ‏او سیزدهمین ادیب فرانسوی است که نوبل ادبیات را برده است. افتخاری که پس از بیست و سه سال مجددا نصیب ‏فرانسویان شده است.‏

leclezio3.jpg

نویسنده از بیان سرد قابل توجهی بهره می برد که با ‏‎ ‎ظاهر بت مانند سینمایی اش در تضاد است، او حس مادی ‏دقیق شدن شدید و پوچی و بی هدفی را پیش می کشد که به نوشتارش قدرت می بخشد. شخصیت های اصلی ‏روایت های او اغلب افرادی فروتن می باشند که در مواجه با دشواری و تنگتا ها به شکوفایی می رسند. پر اهمیت ‏ترین رمان او را عموما “بیابان” دانسته اند که در سال 1980 منتشر شد و بخش زیادی از آن در صحرای ‏مراکش می گذرد. اثری غنایی و گهگاه وهم انگیز، که در حواشی سیر می کند لکن به طور بنیادین بر زندگی ‏پرشور چادرنشینان آفریقایی که در تضاد با سرمای زندگی مدرن و شهری اروپایی قرار دارد می پردازد.‏

‏”فرهنگ غربی بیش از اندازه یکپارچه شده است.” لوکلزیو این را در مصاحبه با مجله ی خبری ‏Label France‏ ‏در سال 2001 عنوان داشت:‏

‏”چنین امری بزرگترین تاکیدات ممکن را طرف شهرنشینی و فن آوری جای داده است. در نتیجه مانع از گسترش ‏دیگر اشکال بیان معنویات و احساسات می شود، برای مثال کل بخش ناشناخته ی موجودیت انسان، به بهانه ‏‏”خردگرایی”( اصالت عقل) مبهم می ماند. این آگاهی من از این مهم است که مرا به سوی دیگر تمدن ها سوق ‏داد.“‏

برون دادهای ادبی لوکلزیو و تلفیق افسانه و اخلاقیات در آثارش –او از موضوعات پیرامونش قبل از انکه وارد ‏خوداگاه جمعی انسانها شود بهره می جوید- او را به یکی از محبوب ترین نویسندگان فرانسوی بدل کرده است. ‏نظر سنجی یک مجله ی ادبی فرانسه وی را به عنوان برجسته ترین نویسنده ی فرانسوی از سال 1994 به بعد ‏معرفی کرد. (او هرگز کسی نبود که هیجانی از خود بروز دهد اگر هیجانی در کار بود. لاکلازیو در پاسخ به ‏نتیجه ی نظر سنجی ها گفت “ من “جولیان گراک” را در صدر قرار می دادم”‏

لوکلزیو هرگز دست از نوشتن برنداشته – آکادمی نوبل 43 اثر منتشر شده از او در فرانسه را ثبت کرده است- و ‏به ندرت سفر را تعطیل کرده است. افزون بر فرانسه و آفریقا، او سالیانی را در مکزیک و آمریکای مرکزی ‏سپری کرده است. اکنون در 68 سالگی او و همسر مراکشی اش اوقاتشان در جزیره ی موری تیوس، شهرنیس ‏و البوکرک (نیومکزیکو) تقسیم می شود. ادبیات مدرن او به غایت میهن گریز است: عنصر تغییر ناپذیر در ‏کارهایش حس بیگانگی و خانه به دوشی است، حس بشریتی که از دنیایی طبیعی به پا خواست، حس بزرگ شدن ‏و جدا شدن از سرزمین ارمانی دوران کودکی وحس تمدنی غربی که زاییده ی انرزی حیات روحی و معنوی ‏درون غرب بود. لوکلزیومی گوید” ما دیگر جسارت باور کردن و ایمان را نداریم. آن جور که در عهد سارتر ‏داشتند، اینکه یک رمان می توانست دنیا را تغییر دهد.“‏

ادبیات امروز نویسندگان تنها قادرند عجز سیاسی خود را به رشته ی تحریر در آورند….ادبیات معاصر، ادبیات ‏یاس و نومیدی است.“‏

بخشی از متن کتاب “پاوانا” دید گاه او را بیشتر بر می تابد:‏

آن زمان آغازش بود، اول اولش بود، هنگامی که هیج کس در دریا نبود، چیزی جز پرندگان و پرتو خورشید در ‏کار نبود. از کودکی رویای عزیمت به جا را دیده بودم. به جایی که همه چیز آغاز می شود و خاتمه می یابد. ‏طوری درباره اش سخن می گفتند که گویی یک راز است، چون گوهری ارزشمند. در “نانتوکت” همه درباره اش ‏حرف می زندند. چنان سخن می گفتند که گویی مست می باشند. می گفتند آن طرف ها، در کالیفرنیا جایی نهان در ‏اقیانوس وجود دارد. آنجا که تمامی نهنگ ها برای جشن میلاد جوانی شان بدان جا می روند، جایی که تمام زنان ‏پیر میروند تا بمیرند، در آنجا گنجینه ای است، این ژرفای ناچیز و سترگ در دریا، جایی که هزاران تن گرد هم ‏می آیند، برنا ترین با کهنسال ترین در یک خط قرار می گیرند. و مردان حلقه ای محافظ دور آنان شکل می دهند ‏تا از داخل شدن کوسه ها و جانداران عظیم دریایی در امان باشند. و دریا در زیر شکستن باله ها به تلاطم در می ‏آید. آسمان مه آلود می شود، با مفرهایی از قطرات باران، با فریاد پرندگان که نوایی چون آهنگری دارد.‏

این چیزی است که می گویند، همگی روایت هایی از این مکان گفته اند طوری که انگار آن را دیده اند. و من، بر ‏روی اسکله ی نانتوکت، من به انها گوش فرا داده ام و همچنین طوری آن را به یاد اورده ام که انگار آنجا بوده ام.‏

و اینک همه چیز ناپدید شده است. به یاد آوردم، تو گویی زندگی ام به تنهایی این رویا را دیده است. جوری که ‏هرانچه که در این دنیا زیبا و تازه بود؛ نیست و نابود شده است. من هرگز به نانتوکت باز نگشتم. ‏

آیا امواج کوچک این رویا هنوز وجود دارند؟

‏♦‏‎ ‎کتاب های مهم لوکلزیو

عنوان کتاب‎/‎عنوان فرانسوی‎/‎سال انتشار ‏

‏ ‏

بازجویی/‏Le procès-verbal‏ /1963‏

تب / ‏La fièvre‏ /1965‏

سیل / ‏Le déluge‏ / 1967‏

ترا آماتا / ‏Terra amata‏ / ‏‎1967‎

کتاب کوچ / ‏Le livre des fuites‏ / ‏‎1969‎

جنگ / ‏La guerre‏ / 1970‏

غول ها / ‏Les géants‏ / ‏‎1973‎‏ ‏

رویای مکزیکی / ‏Le rêve mexicain ou la pensée interrompue‏ / 1988‏

جستجوگر گنج / ‏Le chercheur d’or‏ / ‏‎1985‎

اونیتشا /‏‎ Onitsha ‎‏ /‏‎1991‎

پاوانا / ‏Pawana‏ / 1992 ‏

ستاره سرگردان / ‏Étoile errante‏ / ‏‎1992‎