آخرِ کوچه بن بست

محمد رهبر
محمد رهبر

انتخابات ریاست جمهوری که عملا باید گفت یکماه و نیم به آن زمان مانده است، - فروردین و نوروزکه همه ی سیاست ایران تعطیل است و پیش از عید هم خرید و خانه تکانی از نان شب واجب تر، - به مانند یک اتفاق غیر مترقبه سر می رسد.ما در این چهار سال آنچنان از تونل وحشت و بحران در بحران عبور کرده ایم که فقط همین فرصت کوتاه مانده که باید به انتخابات فکری کرد.

انتخابات سال ۹۲ در زمانی فرا می رسد که دو نامزد انتخاباتِ پیشین در حصر و حبس هستند و در زمینی قرار است برگزار شود که اثری از هیچ حزب سیاسی باقی نمانده و همان چند تشکل اصلاح طلب که بودند ملغی شده اند و بزرگانشان در حبس اند و یا گوشه ای افتاده و با اولین اظهار نظر راهی زندان می شوند.

 جنبش اجتماعی سبز با خشونت سرکوب شده و از خیابان به خانه ها رفته و موتور محرکه ی طبقه ی متوسط ایرانیان که دانشگاه ها بود، مدتهاست از شور و شوق افتاده است.

 مهاجران از وطن نیز در این چهار ساله که موج تازه ای از هجرت آغاز شد، نتوانستند به وحدتی موثر دست یابند و صدای صامتِ ایران را بازتابی امید آفرین و وحدت بخش باشند، گو اینکه پریشانی اقتصادی و بحران هویتی جامعه ی ایران آنچنان در این دوره ی هشت ساله احمدی نژادی، بدخیم شد که ایرانیان حوصله ای برای گذران و کشتن روز و شب نداشتند چه رسد به کاری کارستان و بذلِ هزینه ای عظیم برای تغییری بزرگ. این روزگارماست.

و اما در آن سو، حال و روز حاکمیت هم زار و نزار است، احمدی نژاد، جادوی سیاهی کرد و گنج گزافِ عواید نفتی را بر باد داد و شیرازه ی اقتصاد ایران را پاشاند.

 قسمت چنین بود که خواب و خیالِ رهبر جمهوری اسلامی که می خواست برای اولین بار ریاست جمهوری را مثلِ قند در چایِ خوشگوار ولایت عُظمی حل کند، کابوس شد و تا سرکشیدن جام زهر رفت.

 تقلب بزرگ در انتخاباتِ سال ۸۸ هم مشروعیت نیم بند نظام را بر باد داد و هم شاخ گاوی برای نظام ساخت که رهبری و اذناب، چهار سال گذشته را به “ماتادوری” مشغول بودند و دیگر می توان با قاطعیت گفت که احمدی نژاد برای رهبری و مهندسین انتخابات، سرشار از سراب بود و حالا جمهوری اسلامی در ماههای آخر ریاست جمهوری احمدی نژاد، نظامی است ورشکسته ی مالی و در محاصره کشنده ی اقتصادی و مبادلاتی که پایگاههای منطقه ای اش مثل سوریه و حزب الله لبنان نیز یا در آستانه ی سقوط هستند و یا در معرض خطر، هوگو چاوز هم که مُرد و دستاورد دیپلماسی احمدی نژاد در آمریکای لاتین به گور سپرده شد.

 خلاصه اینکه دو خط موازی استبداد و اصلاحات به آخر کوچه ی بن بست رسیده اند و انتخابات پیش روست.

اینک با انتخابات چه باید کرد؟ این سئوالی است که این روزها هم خامنه ای می پرسد و هم خاتمی و هاشمی. بهتر اینکه انتخابات را با پرسش تحلیل کنیم و ای بسا طرح درست پرسش، نیمه ای از پاسخ را داشته باشد.

 آیا برای اصلاح طلبان تحریم انتخابات میسر است؟ تحریم نه به این معنا که درباره انتخابات و حضور در آن حرفی نزنند و احیانا نامزدی نداشته باشند و از کسی هواداری نکنند که عمل موثر و سیاسی محسوب نمی شود و احیانا با استغنای حاکمیت روبرو می شود و یکماه بعد از انتخابات به فراموشی می رود و نهایت اینکه رهبری از کیسه ی تهی “الرجالِ” نظام کسی را بر این منصب می گمارد، مقصود تحریمِ فعال است.

 از آنجا که تحریم فعال خلافِ جریانِ آب شنا کردن است، آیا جنبش خاموش اجتماعی ایران، چنین خطری را می پذیرد؟از طرفی تحریم فعال، رهبران شورمندی می طلبد، آیا اصلاح طلبان چنین کسانی را دارند تا انتخابات را از مشروعیت بیندازند و نتیجه اش را باطل کنند؟

 اگر این فرض را بپذیریم که سید محمد خاتمی تنها بضاعت باقی مانده ی اصلاحات است، این پرسش بزرگ مطرح می شود که آیا سید باید بی هیچ قید و شرطی در انتخابات شرکت کند و یا شروطی را مطرح کند؟

آیا در دیدار احتمالی بزرگان اصلاح طلب با رهبری باید بر شرایط حداکثری پای فشرد یا حداقلی؟

آیا شرایط شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، آنچنان که خاتمی پیشتر گفته بود، هنوز آزادی زندانیان سیاسی و شکسته شدن حصر رهبران جنبش سبز و ترک برداشتن فضای امنیتی است یا که بنابر مقتضیات، شرایط دیگری مطرح می شود مانند نظارت بر انتخابات از سوی نهادی مردمی و نه حاکمیتی در موازات با شورای نگهبان و به جای آزادی رهبران سبز نیز بسنده می شود به ملاقات باایشان و کسب رخصت برای شرکت در انتخابات؟

چه تضمینی وجود دارد که حاکمیت از حضورِ اصلاح طلبان فقط در گرم کردن تنور استفاده نکند و دوباره سر و کله ی مهندسین انتخاباتی پیدا نشود و خاتمی را به عنوانِ نماد اصلاحات ازاعتبار نیندازند؟

و عاقبت این سئوال تامل بر انگیز که آیا سید محمد خاتمی می تواند اقبال عمومی مردم را داشته باشد و رای قاطبه ی ایرانیان را همچون سال ۷۶ به دست آورد، با این احتساب که همه چیز دگرگون شده و به این راحتی نمی توان گفت مردم ایران به چه شعاری دلخوش می کنند.

هر چه هست در این مدت باقی مانده به انتخابات، در ایران و دور از ایران، باید اندیشه کرد و با واقع بینی به همفکری و وحدتی رسید. ما به آخر کوچه ی بن بست رسیده ایم و راهی جز گشودن راه نیست.