استعداد در خودزنی

حسین باستانی
حسین باستانی

 

رفتار سیاسی برخی از جریاناتی که قصد حضور در انتخابات ریاست جمهوری دهم را دارند، به گونه ای شگفت انگیز، ‏در جهت خلاف پیروزی در هر انتخاباتی است.‏

تا کنون حضور سه کاندیدای اصلاح طلب (میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی) در انتخابات آینده قطعی ‏شده و امکان ورود یک شخصیت دیگر (عبدالله نوری) به عرصه انتخابات نیز، منتفی نیست. ‏

هنوز زود است که در مورد نتیجه رویارویی اصلاح طلبان و محافظه کاران در انتخابات پیش رو، قضاوتی صورت ‏گیرد. اما یک چیز از هم اکنون مشخص است و آن، نبرد پی گیر و با پشت کاری است که برخی از طرفداران ‏کاندیداهای قطعی و محتمل فوق، با استفاده از همین چند رسانه محدودی که برایشان باقی مانده، علیه یکدیگر به راه ‏انداخته اند. آموزنده است که این نبرد متبحرانه، تمام حالات ریاضی متصور برای درگیری را نیز شامل می شود: میان ‏هواداران نوری و خاتمی، حاتمی و کروبی، موسوی و خاتمی، نوری و کروبی، موسوی و نوری و …‏

آخرین نمونه بدیع از رویکرد فوق، در ارتباط با میرحسین موسوی بوده که ورودش به صحنه سیاست بعد از بیست ‏سال، با چنان واکنش هایی از سوی برخی اصلاح طلبان مواجه شده که گویی می خواهند به سرعت مطمئن شوند که ‏حامیان کاندیدای جدید، ورود به صحنه درگیری داخلی را بدون فوت وقت آغاز خواهند کرد. البته واضح است که به ‏محض ورود یک کاندیدا به صحنه، باید از او توقع بیان شفاف مواضع خود را داشت. اما اگر از باب نمونه، حتی برخی ‏طرفداران همسوترین کاندیدا با میرحسین موسوی – آن هم بعد از مدت ها دعوت از نخست وزیر سابق برای ورود به ‏صحنه - به محض جدی شدن ورود او به زیر سوال بردن شخصیت سیاسیش او بپردازند، قطعاً رفتار ناپخته ای صورت ‏گرفته است. به طور مشخص، آن که از سوی دعوت کنندگان دیروز موسوی، اظهار نظر پشت اظهار نظر صادر شود ‏که او “ رأی بالا ندارد” (انگار منطقی است تصور کنند پس از 20 سال دوری از صحنه باید از همان لحظه اول ورود ‏به صحنه رأی بالا داشته باشد)، یا این که او آمده تا بعدها به نفع دیگران “کنار برود (و لابد اهمیتی نمی دهند که با این ‏بیان، “وزن سیاسی” کاندیدایی که از او برای ورود دعوت کرده اند را زیرسوال ببرند) و… ناشی از درس نگرفتن ‏مطلق از نتایج تجربیات گذشته است؛ و به ویژه: تجربه “ایجاد درگیری های قابل اجتناب” در موقعیت رویارویی ‏نابرابر.‏

نمونه ای دیگر، اشارات مکرر ناشی از نادیده گرفتن تلویحی یا تصریحی عبدالله نوری در فضای رقابت های انتخاباتی ‏آینده، به خاطر آن چیزی است که “احتمال بالای رد صلاحیت او” عنوان می شود. بدون توجه به آنکه نتیجه این ‏سخنان، دردرجه اول کاهش بیش از اندازه هزینه رد صلاحیت نوری برای محافظه کاران در صورت ورود وی به ‏صحنه است (که استدلال خواهند کرد رد صلاحیت وی، همان کاری بوده که از اول همه انتظارش را می کشیده اند ) . ‏در درجه بعد نیز، چنین اظهاراتی این کاندیدا و حامیان وی را - هر چقدر هم که برای مشارکت سیاسی مصمم باشند - ‏نهایتا به این جمع بندی خواهند رسید که گویی اجماعی بر سر “انتخابات بدون نوری” وجود دارد و در نتیجه ورود به ‏عرصه فعالیت انتخاباتی بیهوده است. نباید فراموش کرد که موضع گیری انتخاباتی شخصیتی در حد نوری - در ‏صورتی که او را به این نتیجه نرسانده باشیم که عطای مشارکت را به لقایش ببخشد- حتی در صورت رد صلاحیت، می ‏تواند در فضای معادلات انتخاباتی بسیار مؤثر باشد. حتی در آن صورت هم فراخوان نوری در مورد شرکت یا عدم ‏شرکت در انتخابات و حمایت یا عدم حمایت او از کاندیداهای دیگر، همچنین که نوع فعالیت حامیان وی، از جمله عوامل ‏تأثیر گذار بر انتخابات خواهند بود؛ حامیانی که در صورت ناامیدی از مشارکت انتخاباتی، عمدتا به موضع “تحریم” باز ‏خواهند گشت.‏

در همین راستا، توجه به وضعیت مهدی کروبی هم از اهمیت فراوانی برخوردار است. حتی سرسخت ترین منتقدان این ‏روحانی هم نمی توانند منکر غیر قابل پیش بینی بودن آرای او در انتخابات 85 برای اغلب نیروهای سیاسی بشوند، و ‏بسیار غیرعلمی خواهد بود اگر کسی ادعا کند مطمئن است که امکان ندارد رای دهنگان کروبی، دیگربار ناظران ‏سیاسی را شگفت زده کنند. اگر اصلاح طلبان و تحول خواهان نحوه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری گذشته را ‏عادلانه و منصفانه می دانند، البته بحثی دیگر است. اما اگر چنین عقیده ای ندارند، نمی توانند فراموش کنند که ‏بزرگترین قربانی نحوه برگزاری انتخابات در سال 84، مهدی کروبی بود که تا ساعاتی مانده به پایان رای گیری، نفر ‏دوم انتخابات محسوب می شد و در عرض چند ساعت، با حدود تقریبا ششصد هزار رأی اختلاف، نام وی به عنوان نفر ‏سوم اعلام شد و از راهیابی به مرحله دوم انتخابات باز ماند، و نمی توانیم منکر شویم که صورت راهیابی وی به مرحله ‏دوم، شانس رییس جمهور شدنش هم وجود داشت. در نتیجه، منطقی نیست اگر از سیاستمداری که احساس می کند در ‏یک قدمی پیروزی، با “جرزنی” دیگران از پست ریاست جمهوری باز داشته شده، توقع داشته باشیم که بدون مقاومت به ‏نفع دیگر کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری از صحنه رقابت کنار بکشد. گذشته از همه اینها، این احتمال هم منتفی ‏نیست که با توجه به رفتار – انتخاباتی – تهاجمی بی سابقه هواداران دولت علیه جریان اصلاحات، نهایتاً تنها کاندیدای ‏باقی مانده اصلاح طلبان برای رقابت با رئیس جمهور فعلی، همین کروبی باشد.‏

و سرانجام آن که حکایت محمد خاتمی نیز، دارای حساسیت های فراوان است . گرایش های مختلف موجود در اصلاح ‏طلبان و تحول خواهان، البته می توانند و حق دارند که نسبت به دوره مسوولیت خاتمی انتقاد داشته باشند. اما اگر به هر ‏دلیل مایل به شرکت در انتخابات هستند، لابد می دانند که پیروزی بر محمود احمدی نژاد، با همه حمایت های آشکار و ‏پوشیده دستگاه های اجرایی، نهادهای عالی، برگزار کنندگان انتخابات و غیره، امری نیست که بدون اختلافی رایی ‏بسیار بالا – آن قدر که به قول ظریفی “از پس نیروهای غیبی بر آید” - امکانپذیر باشد. در نتیجه، اگر به راستی زمانی ‏این نتیجه گیری به دست آید که خاتمی، که اولین و دومین رکورد کسب رای در ایران را در سال های 76 و 80 به ‏دست آورده، در انتخابات آتی بیشترین پتانسیل را برای پیروز دارد، تحول خواهان باید تصمیم بگیرند که آیا ترجیح می ‏دهند او در برابر احمدی نژاد شکست بخورد یا پیروز شود؟ آیا فکر می کنند بدون اختلاف رایی بسیار بالا ، پیروزی بر ‏رییس دولت نهم ممکن است یا نه؟ و سرانجام آنکه آیا با توجه به مجموعه شرایط ذکر شده، شکستن رأی کاندیدایی که ‏بیشترین رأی در جبهه مقابل احمدی نژاد را دارد، عقلایی است یا خیر؟

صد البته که مجموعه محاسبات بالا، در مورد نیروهایی معنی دارند که به هر علت انگیزه به شرکت در انتخابات ‏ریاست جمهوری آینده و شکست رئیس جمهور فعلی را دارند. و گرنه واضح است که اگر کنشگری از اساس به شرکت ‏در انتخابات معتقد نباشد، دلیلی برای در نظر گرفتن مجموعه ملاحظات ذکر شده نخواهد داشت.‏

نیروهایی که تصمیم به نقش آفرینی فعال در انتخابات آینده دارند، لابد فراموش نکرده اند که در انتخابات ریاست ‏جمهوری گذشته، محمود احمدی نژاد چگونه به مرحله دوم انتخابات راه یافت و رئیس جمهور شد. در چنین شرایطی، ‏نشانه نهایت خوشبینی به دولت نهم است اگر منتقدانش در این تصور باشند که همزمان با رقابت با همدیگر، خواهند ‏توانست در انتخاباتی که برنامه ریز آن سرداران ، برگزار کننده اش آقای محصولی، ناظرش آقای جنتی و ذی نفع آن ‏آقای احمدی نژاد است، نتیجه ای به دست آورند. در چنین انتخاباتی، حتی اگر تمام کاندیداهای اصلاح طلب موجود به ‏همکاری برای مقابله با تخلفات انتخاباتی بپردازند نیز، در نهایت سختی کار خود را به پیش خواهند برد؛ چه رسد به آن ‏که قرار باشد در این میان، ستادهایشان نیز به “زدن” همدیگر نیز مشغول باشند.‏

اهمیت کم سابقه انتخابات پیش رو، باعث شده تا برای اولین بار، جمعی از شخصیت هایی که چند سال و بعضاً سال ها ‏عرصه سیاسی را ترک کرده بودند، دوباره در این عرصه فعال شوند (از میر حسین موسوی و عبدالله نوری گرفته تا ‏غلامحسین کرباسچی و حتی - به روایتی - خاتمی). نتیجه این ورود مجدد، البته می تواند یک شکست انتخاباتی سنگین ‏برای جریان حاکم بر قوه مجریه در مقابل ائتلافی از ژنرال های اصلاح طلب باشد. اما اگر قرار باشد ورود همزمان ‏این ژنرال ها، جرقه ای به خرمن درگیری حیثیتی هواداران “سازش ناپذیر” آنها با یکدیگر باشد، نه تنها دولت نهم به ‏راحتی - و البته به کمک “امدادهای غیبی” - رقبایش را کنار خواهد زد، که تا اطلاع ثانوی امکان بازگشت مجدد این ‏سنگین وزن ها به عرصه سیاست ایران نیز منتفی خواهد شد. در این صورت، تنها توصیفی که از رفتار انتخاباتی ‏جریانات اصلاحات در سال 88 می توان داشت، نمایش استعداد در مراحل پیشرفته ای از خودزنی است.‏