اصولگرا یا اصلاح طلب؟

نویسنده
مازیار رادمنش

» درباره اکبر اعلمی

 

اکبر اعلمی را تقریبا همگی مردم ایران می شناسند. نماینده منتقدی که همیشه در حال تذکر در مجلس بود. مواضع اش ‏به اصلاح طلبان نزدیک است و مانند دیگر اصلاح طلبان سرانجام از خان شورای نگهبان به سلامت عبور نکرده ‏است. اعلمی پس از رد صلاحیتش به دلیل عدم اعتقاد به اسلام برای ورود به مجلس هشتم، اعلام کرده بود که می ‏خواهد نامزد ریاست جمهوری شود، اما کسی باورش نمی شد این نماینده لجوج، در این مورد هم بر حرفش بایستد و کم ‏نیاورد. ستاد حمایت از کاندیدا‌توری اکبر اعلمی در انتخابات ریاست جمهوری روز دوشنبه 19 اسفند ماه اعلام کرد: ‏‏”اکبر اعلمی روز سه شنبه 20/12/87 ساعت 10 صبح پیرامون انتخابات ریاست جمهوری و اعلام کاندیداتوری ‏مصاحبه مطبوعاتی خواهند داشت.“‏‎

‎ ‎اکبر اعلمی کیست؟‎ ‎

اکبر اعلمی در مرداد سال 1333 و در تبریز [به روایتی بندر شاه] متولد شد. محل صدور شناسنامه وی بخش رودسر ‏و بندر شاه ذکر شده است. پدر و مادر وی متولد منطقه ای بنام هادیشهر، از توابع شهرستان های جلفا و مرند و نسل در ‏نسل از اهالی آذربایجانشرقی اند. پدرش از کارکنان راه آهن بود و در زمان تولد اکبر در رودسر و بندر شاه خدمت می ‏کرد. اکبر اعلمی بزرگترین فرزند خانواده است و پنج خواهر و سه برادر دارد. یکی از برادرانش در دوران ‏شیرخوارگی درگذشت. یک سال بیشتر نداشت که خانواده اش به تهران مهاجرت کرد و اکبر اعلمی از زادگاهش دور ‏شد. دوران کودکی را در جنوب شهر تهران و اطراف سلسبیل گذرانید. این آخرین کوچ خانواده اعلمی پس از ازدواج ‏پدر و مادر اکبر بود. خانواده اش خیلی مذهبی نبودند و وضع مالی متوسطی داشتند؛ “از یکسو بدلیل کثرت جمعیت ‏خانواده و از سوی دیگر دست و دلبازی پدر و کمی هم عدم دور اندیشی ایشان و مادرم، بهترین روزهای زندگی ما از ‏اول ماه با پاکت های پر از میوه پدر در بغل و هنگام عزیمتش از محل کار به خانه آغاز و تا بیست، بیست و یکم برج ‏ادامه می یافت و پس از آن رو به افول می گذاشت تا جائیکه معمولا هفت، هشت روز آخر ماه، اغلب هشت مان گروی ‏نه مان بود و باز از اول برج روز از نو و روزی از نو. دوباره خوشی ها طلوع می کرد و در اواخر ماه همچنان به ‏غروب می گرائید.“‏

‎ ‎همه کاره و هیچ کاره‎ ‎

در دوران نوجوانی به فراخور سنش به بازی های مختلف از گردو بازی و گل یا پوچ پرداخته تا شطرنج، ورزش های ‏دسته جمعی، بوکس، کشتی ورزش های رزمی. وی می گوید: “اگر بجای وارد شدن به دنیای سیاست، یکی از ورزش ‏هائی را که برشمردم، بطور جدی و حرفه ای پیگیری کرده بودم، بطور حتم در یکی از رشته های فوق به مقام های ‏قهرمانی هم نائل می آمدم.” از 14-15 سالگی در تابستان ها با مشاغلی چون نقاشی ساختمان، کار در کارگاه های ‏نجاری، الکتریکی، آهنگری و تعمیرگاه اتومبیل و حتی فروش محصولاتی نظیر برنج، پول توجیبی خود را در می ‏آورد. بزرگتر که شد رانندگی و سرویس دادن به مدارس نیز به مشاغل پیشین اضافه شد. غیر از این ها تعمیرات خانه ‏و وسایل خانگی خانواده نیز به برنامه کاری اش افزوده شد؛ “نقاشی، شیشه بری، سیم کشی ساختمان، تعمیر وسایل ‏برقی، بنائی و حتی بعضی از ظریف کاری های خانه را خود انجام می دادم.” به قول یکی از پسرعموهایش او همه ‏کاره و هیچ کاره بود.‏

‎ ‎اهل مطالعه، درس نخوان، بزن بهادر و غیرتی‎ ‎

‏”کیهان بچه ها”، “دختران و پسران”، “جوانان” و مجله “دانشمند”، نشریات دلخواهش بودند و بدون استثناء آنها را ‏مطالعه می کرد. اما تا 17 سالگی با درس و مشق میانه خوبی نداشت؛ “از همین رو در کلاس های چهارم ابتدائی، هفتم ‏و هشتم (متوسطه)، برای کسب تجربه بیشتر در جا زدم!” آنچنان که اعلمی درباره خود نوشته در بزن بهادری نسبت به ‏همسالانش پیشتاز بوده؛ “بقول معروف از کسی نمی خوردم و در برابر دیگران هم کم نمی آوردم (فقط بجز ناظم ‏مدرسه و دبیرستان که ناگزیر بودم تاوان درس نخواندن و شیطنت های کودکانه و نوجوانی را به آنان پس دهم).” کوچه ‏شان در غرق او بوده و کسی جرئت نداشته به دختران محل از گل نازکتر بگوید؛ “کسی جرئت ایجاد مزاحمت برای ‏دختران محل را نداشت و الا سر و کارش با من بود!” ‏

اما با تحولی که آشنایی با موضوعات دینی در زندگی وی به وجود می آورد، زندگی اش به طور کامل تغییر می کند؛ ‏‏”پس از آشنایی با قران و معارف دینی بر خلاف گذشته، سوم متوسطه به بعد را بدون در جا زدن پشت سر نهادم و ‏چنان پیشرفت کرده بودم که گاهی دبیر ریاضی از من می خواست که بجای او ریاضی را به همکلاسی هایم تدریس ‏نمایم.‏

‏” دو سال آخر دبیرستان را بصورت شبانه خواند و روزها کار می کرد و به فعالیت سیاسی می پرداخت. بخش عمده ‏درآمدش صرف خرید کتاب های مذهبی، علمی و سیاسی و نوارهای کاست عبدالباسط، مصطفی اسماعیل، شیخ علی بنا ‏و شیخ طوخی و قادری می شد. شیوه مطالعه اش اما تغییر یافت؛ “در این مرحله جدید از زندگی ام خرید و مطالعه ‏مجله دانشمند همچنان ادامه پیدا کرد اما نشریاتی مانند “دختران و پسران”، “جوانان” و “اطلاعات هفتگی” جای خود ‏را به نشریاتی مانند “مکتب اسلام” داد.” موسیقی دلخواهش در آنروزها در تواشیح و قرائت قران اساتید بزرگ مصری ‏و سرودهای فلسطینی و گاهی اگر فرصت پیدا می کرد بعضی از نوارهای عارف، گلپایگانی و ایرج خلاصه می شد. ‏شیوه شیطنتش نیز عوض شده بود. او در بازگشت از جلسات قرائت قرآن حاج مروت، به همراه دوست صمیمی اش ‏محسن بادپا شیشه مشروب فروشی های پشت پادگان حر را با سنگ می شکست و پا به فرار می گذاشت.‏

‎ ‎از تعصبات کورکورانه تا پیوند عقل و دین‎ ‎

به تقلید از مادر و خواهرش از 12 سالگی روزه می گرفت تا افطار شکمی از عزا در آورد، اما تا 17 سالگی نماز نمی ‏خواند. وی در دوران جوان تعصبات شدیدی داشت. آنچنان که خود نوشته خواهرانش از چهار–پنج سالگی به دلیل ‏تعصبات وی روسری به سر می کردند. از 12 تا 19 سالگی همیشه از اول ماه محرم به کمک چند تن از هم محلی های ‏خود، بانی دایر کردن تکیه ای برای عزاداری امام حسین بود، در اعیاد مذهبی هم مسئولیت آذین بندی و چراغانی ‏محل، اغلب به عهده وی بود. آنچنان که خود گفته تحول اساسی در زندگی اش از زمانی آغاز شد که توسط دو تن از ‏دوستانش با هیئتی مذهبی آشنا شده و به قول خودش الفبای دین را می آموزد. او از اولین جلسه ای که در آن شرکت ‏کرده و با آیاتی از قرآن آغاز و پایان یافته بود، به عنوان نقطه عطف زندگی اش یاد می کند. ‏

فردای همان روز از دو دوست خود می خواهد که کیفیت خواندن نماز را به وی آموزش دهند، سپس از مادرش نیز ‏همین درخواست را می کند. او سپس به مسائل دینی علاقه مند شده و علاوه بر نماز، بطور کامل با قرائت قران، تجوید ‏و کم و بیش با تفسیر آن نیز آشنا شد. آنچنان که جلسات قرائت قران محمد تقی مروت و حاج هوشنگ بادپا، تفسیر قران ‏و آموزش صرف و نحو عربی حاج آقا دمشقی، معارف آقایان مظلومی و مظاهری، سخنرانی های آیت الله مطهری، ‏سخنرانی ها، درس های اسلام شناسی و تاریخ ادیان دکتر شریعتی پاتوق همیشگی اش شد.‏

زندگی، عملکرد و آثار چند شخصیت در انتخاب مشی و شخصیت سیاسی، انقلابی آنروز وی تاثیر گذار بودند. آنچنان ‏که نوشته این شخصیت ها عبارتند از “علی(ع) و نهج البلاغه اش، امام حسین(ع)، چه گوارا، فیدل کاسترو، زنده یاد ‏دکتر علی شریعتی، مرحوم تختی و زنده یاد خسرو گلسرخی و دفاعیات جانانه اش در بیدادگاه آنروز.“‏

‎ ‎خلبان فراری‎ ‎

سال 55–56 و پس از اخذ دیپلم، با انگیزه سیاسی در آزمون دانشکده خلبانی شرکت کرد و پس از پشت سر گذاشتن ‏آزمایشات و مراحل، به عنوان دانشجوی خلبانی پذیرفته شد. چند ماهی از دوره نگذشته که متوجه شد در این دانشکده و ‏شغل انتخابی نمی تواند به اهداف سیاسی اش دست یابد، بنابر این عید سال بعد دانشکده خلبانی را ترک کرد. تبعات ‏ترک شغل و دانشکده آن بود که برای انجام خدمت سربازی به عنوان سرباز صفر به پادگان صفر پنج کرمان اعزام ‏شود. در پادگان صفر پنج کرمان به فعالیت های سیاسی اش ادامه داد تا اینکه پس از پایان دوره آموزشی به توپخانه ‏اصفهان (واحد کاتیوشا) اعزام شد. بدین ترتیب فعالیت سیاسی اش در اصفهان و این پادگان بیشتر شد. سرانجام با فتوای ‏آیت الله خمینی مبنی بر ترک پادگان ها توسط سربازان، وی شبانه با اسلحه از پادگان فرار کرده و خود را به تهران ‏رساند. ‏

پس از آگاه ساختن پدرش دوباره فرار کرده و خود را به سنندج می رساند تا آب ها از آسیاب بیافتد. چندی بعد دوباره به ‏تهران باز گشت و به کمک م.پهلوان یکی از دوستانش که در لبنان دوره چریکی دیده بود، گروه مسلحانه سیاسی- ‏فرهنگی “صدای حق” را تشکیل داده، تا علاوه بر تهیه و توزیع اعلامیه های انقلابی (اغلب شامل اعلامیه های آیت الله ‏خمینی بود) و شعار نویسی، در مبارزات خیابانی هم مشارکت فعال داشته باشند. ‏

اکبر اعلمی در این مدت زخمی می شود؛ “در یکی از همین مبارزات خیابانی (میدان انقلاب و مقارن با حمله گارد ‏شاهنشاهی به دانشگاه تهران 8/11/1357) در درگیری مسلحانه با ماموران، به شدت از ناحیه دست و صورت و شکم ‏مصدوم شدم.” به دلیل وخامت حال ابتدا در بیمارستان هزار تخت خوابی بستری شد، چون بیم دستگیری از سوی ‏ساواک می رفت، وی را به بیمارستان شفا یحیائیان منتقل کردند و برای کم شدن خطر او را در بخش زنان تحت ‏مراقبت قرار دادند. 25 روز دوره درمان وی طول می کشد؛ “توسط مردم و آمبولانسی که برای انتقال مجروحان به ‏بیمارستان، در میدان انقلاب مستقر شده بود، بالاخره پس از 25 روز در اثر اصرار زیاد من، در تاریخ 5/12/1357 ‏از بیمارستان خارج گشته و برای حاکمیت یافتن یک طبقه جدید و رسیدن به وضعیتی که امروز در آن گرفتار شده ایم، ‏دوباره به صف مبارزات مردمی پیوستم.“‏

‎ ‎انقلابی که اعلمی خواستارش بود‏‎ ‎

با تشکیل سپاه پاسداران، وی به عنوان مسئول واحد سیاسی - فرهنگی سپاه تهران مشغول به کار شد و همزمان به درس ‏خوان در دانشگاه نیز ادامه داد. چندی بعد مسوولیت حفاظت فرودگاه تهران را نیز به عهده گرفت. در همین دوران ‏یعنی سال 58 پدرش را از دست داد و مسوولیت خانواده را بعهده گرفت. با شروع جنگ در سال 59 به جبهه رفت و ‏جانشینی عملیاتی سرپل ذهاب در زمان فرماندهی شهید اصغر وصالی را عهده دار شد. او در همین دوران 33 ماه در ‏جبهه ماند، ضمن آنکه دو بار از ناحیه شکم و صورت مجروح شد. [45 درصد جانبازی] وی در سال 66 در رشته ‏های علوم اقتصادی با گرایش بانکداری (دانشگاه علامه طباطبائی)، حقوق- علوم قضائی (دانشکده علوم قضائی- ‏‏1366) فارغ التحصیل شد، ضمن آنکه در همین دوران در شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه ‏طباطبائی و موسسه علوم بانکی نیز عضویت داشت. او همواره تاکید می کند در تمام دوران تحصیل از هیچ یک از ‏سهمیه ها برای ورود به دانشگاه استفاده نکرده است. ‏

‎ ‎بازگشت از جنگ، ادامه تحصیل و خدمت دولتی‎ ‎

اواخر سال 1366 از طریق یکی از دوستانش در وزارت کشور به وی پیشنهاد شد تا فرماندار مغان شود. در آنزمان ‏‏”علی اکبر محتشمی” وزیر کشور و “سروش” مدیر کل سیاسی این وزارتخانه بود‎.‎‏ به دلیل برخوردی که با روحانیون ‏و متنفذین- از جمله دستور بازداشت امام جمعه موقت و مسئول عقیدتی سیاسی ژاندارمری- داشت، عذرش به نحوی ‏خواسته شد و در آبان سال 67 از مغان مراجعت کرد. مرعشی او را برای فرمانداری دماوند، بروجرد و خرم آباد ‏پیشنهاد کرد، اما آنچنان که وی می گوید کارشکنی های شریعتی معاونت پارلمانی وزارت کشور سبب شد که او نتواند ‏به کار به عنوان فرماندار ادامه دهد. او به علت بازداشت امام جمعه به دادگاه کارکنان دولت احضار شد و چندی بعد با ‏اعلام برائت و از سال 68 به بعد عهده دار مشاغلی چون معاون اداره کل امور انتظامی، معاون اداره کل بازرسی و ‏معاون اداره کل دفتر مطالعات و تحقیقات سیاسی وزارت کشور، وهمچنین مدیر کل بازرسی بنیاد مستضعفان و ‏جانبازان و مشاور سیاسی و اجتماعی سرپرست بنیاد(در زمان مهندس موسوی) شد. ‏

‎ ‎روزنامه نگاری و نمایندگی مجلس‏‎ ‎

از سال 69 و همزمان با مشاغل دولتی، به حرفه روزنامه نگاری نیز روی آورد و به عضویت هیئت پذیرش و ‏تحریریه روزنامه سلام در آمد. طی همین دوران که تا سال 78 طول کشید بیش از 500 مقاله نوشت و مشاورت ‏تحقیقات و پژوهش های فرهنگی بنیاد شهید را برعهده داشت. وی در سال 75 کارشناسی ارشد خود در رشته اقتصاد ‏بین الملل را از دانشگاه علامه طباطبائی اخذ کرد. در سال 78 در انتخابات مجلس ششم از حوزه تبریز، اسکو و ‏آذرشهر کاندیدا شد، و با اخذ 190 هزار رای وارد مجلس ششم شده و به عضویت کمیسیون امنیت ملی و سیاست ‏خارجی در آمد. او هرچند از جمله نمایندگان اصلاح طلب محسوب می شد، اما همه گاه از مواضع سیاسی دولت علی ‏الخصوص بحران اتمی انتقاد می کرد. ‏

او در دوره ششم مجلس از امضای بدون مجوز مجلس پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای توسط دولت خاتمی به ‏شدت انتقاد کرد و آن را گامی در جهت تضیف منافع مردم ارزیابی کرد. به دلیل انتقادها و مواضعش از جمله معدود ‏نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم بود که توانست، از سد شورای نگهبان رد شده و دوباره به عنوان نماینده وارد ‏مجلس هفتم شود. او این بار نیز در کمیسیون امنیت ملی عضو شد و به عنوان اولین اقدام ستاد حمایت از منافع ملی و ‏حقوق هسته ای در مجلس هفتم را تشکیل داد. طی دو دوره نمایندگی مجلس بیش از 90 بار وزرا را برای پاسخگویی ‏به مجلس فرا خوانده و در نطق های پیش از دستور خود از مواضع دو دولت خاتمی و احمدی نژاد انتقاد کرده است. ‏

‎ ‎استیضاح دولت امام حسین‎ ‎

اما اعلمی نتوانست به عنوان نماینده وارد مجلس هشتم نیز شود. علت آن بود که در سخنرانی اش در زنجان [آذر 86] ‏به دلیل سخنانش مبنی بر استیضاح دولت امام حسین، امام سوم شیعیان در صورت وجود چنین دولتی و بروز خطا از ‏سوی دولتی ها، و پیآمد آن انتقاد برخی تندروها و علی الخصوص شبستری امام جمعه تبریز، که با اعلمی میانه خوبی ‏نداشت، وی رد صلاحیت شد. شبستری اعلمی را عامل زلزله و بی دین خوانده بود، اعلمی هم در پاسخ وی را به رانت ‏خواری و فعالیت های پر شائبه اقتصادی متهم کرده بود.‏

‏ او خود درباره این دوران نوشته است: “تا سال 1378 هیچیک از دوجریان موسوم به چپ و راست و اصلاح طلب و ‏اصولگرا که قدرت را در انحصار خود و پیاده نظام های خویش داشتند، مایل نبودند و اجازه نمی دادند تا در عرصه ‏مدیریت کشور از یک سقف خاص و سهمیه ای که باند های قدرت برای شهروندان در نظر می گرفتند، عبور کرده و ‏توانائی های خود را ظهور و بروز دهم. در سال 1378 بطور مستقل (در اردوگاه اصلاح طلبان) در ششمین دور ‏انتخابات مجلس ششم شرکت کردم و [توانستم] به عنوان نماینده اول این حوزه انتخابیه انتخاب و وارد نهاد موسوم به ‏خانه ملت شدم و تا خرداد ماه 1387دو دوره متوالی در سمت و کسوت نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس ‏شورای اسلامی خدمت کردم و عاقبت پاداش یک عمر خدمات و زحمات صادقانه و بدون کوچکترین طمع و چشمداشتی ‏به مردم و کشورم را با مردود اعلام شدن اعتقاد و التزامم به اسلام، از سوی خدایگان عافیت طلب روی زمین دریافت ‏کردم! انّا لله و انّا الیه راجعون” اعلمی نظرات جالبی نیز درباره دولت احمدی نژاد دارد؛ “برخی از ادعاهای دولت ‏مانند ادعای ملانصرالدین در تعیین مرکز زمین است‎!‎‏” و “‏‎ ‎دولت نهم دولت عجایب است‎!‎‏” از آن جمله هستند.‏

‎ ‎وضعیت خانوادگی و علاقه ها‏‎ ‎

در سال 1360 ازدواج کرد. خطبه عقد این وصلت را آیت الله خمینی خواند؛ “متناسب با جو آنروز، یک مراسم بسیار ‏کوچک و ساده هم با حضور اعضای درجه یک هر دو خانواده برگزار کردیم.” همسرش اهل تهران و خانه دار است و ‏حاصل ازدواج آنها یک پسر و چهار دختر است. او غیر از نوارهای قرآن به موسیقی سنتی و پاپ نیز گوش می دهد؛ ‏‏”شجریان، محمد اصفهانی، حسام الدین سراج، شهرام ناظری، علیرضا عصار، بنان، معین، قمیشی(البته یکی دو تا از ‏نوارهایش که از مضامین و محتوای ارزشمندی برخوردارند)، احسان خواجه امیری و رضا صادقی و چند نفر دیگر که ‏در برخی سریال های صدا و سیما می خوانند، به فهرست موسیقی ها و خوانندگان دلخواهم اضافه شده است.” ‏

او هرچند مانند گذشته متعصب است، اما دیگر آنگونه نمی اندیشد؛ “یقین دارم که حجاب مساوی با چادر نیست و حتی ‏چادر های مشکی که امروزه همسر و دختران و مادر و خواهرانمان بر سر می کنند، نه تنها واجب نیست و هیچ نسبتی ‏با اوامر و نواهی شرعی و دین اسلام ندارد، چه بسا بدلیل آثار سوء آن بر روحیه بانوان، استفاده از آن جایز نیز نباشد.” ‏او ضمن معرفی تک تک اعضای خانواده درجه یک، دو و سه اش می افزاید که هیچ یک از آنان شغلی در حکومت ‏ندارند و از هیچ رانتی استفاده نکرده و همگی مانند دیگر مردم زندگی می کنند.‏

‎ ‎خلاصه سوابق خدمتی و مسئولیت های پس از انقلاب‏‎ ‎

‏- مسئول واحد سیاسی، فرهنگی سپاه تهران‏
‏- مسئول حفاظت فرودگاه تهران‏
‏- جانشین عملیاتی سرپل ذهاب در زمان فرماندهی شهید اصغر وصالی
‏- آموزش عقیدتی_سیاسی پادگان ولیعصر
‏- 33ماه حضور داوطلبانه و بسیجی در جبهه های غرب و جنوب‏
‏- دو بار مصدوم شدن از ناحیه دست، شکم، پا و صورت(جانباز 45 درصدی)‏
‏- عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی و موسسه علوم بانکی در طول تمام دوران ‏دانشجوئی ‏
‏- فرماندار مغان‏
‏- معاون اداره کل امور انتظامی وزارت کشور
‏- معاون اداره کل بازرسی وزارت کشور‏
‏- معاون اداره کل دفتر مطالعات و تحقیقات سیاسی وزارت کشور‏
‏- مدیر کل بازرسی بنیاد مستضعفان و جانبازان و مشاور سیاسی و اجتماعی سرپرست بنیاد(در زمان نخست وزیری ‏مهندس میر حسین موسوی و مهندس باقریان)‏

‎ ‎مشاغل و مسئولیت های انتخابی‎ ‎

‏- هشت سال اشتغال به روزنامه نگاری همزمان با انجام کارهای اجرائی(از سال 69- 78)؛ ‏ ‏- مسئول هیات پذیرش روزنامه سلام(سعید حجاریان و عیسی ولائی دو عضو دیگر این هیات بودند)‏ ‏- عضو هیات تحریریه روزنامه سلام(دبیر سرویس های گزارش، شما و مسئولین و از همه جا و از همه کس)‏ ‏- مشاور تحقیقات و پژوهش های فرهنگی بنیاد شهید ‏- دو دوره نماینده مجلس ‏- هشت سال عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی ‏- چهار سال رئیس گروههای دوستی، پارلمانی؛ ایران- انگلیس و ایران- سریلانکا با انتخاب نمایندگان عضو، در ‏مجلس ششم ‏- چهار سال رئیس گروههای دوستی، پارلمانی؛ ایران- آلمان و ایران- اسلوونی با انتخاب نمایندگان عضو، درمجلس ‏هفتم ‏- دو سال رئیس شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما با انتخاب نمایندگان مجلس ششم ‏- عضو هیات عالی نظارت بر سفرهای خارجی کارکنان دولت با انتخاب نمایندگان مجلس هفتم‏ ‏- عضو هیات عالی نظارت بر عملکرد نمایندگان ناظر مجلس در مجامع مختلف، در مجلس هفتم