پاسخی به آقای احمد توکلی

یوحنا نجدی
یوحنا نجدی

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین حرف معما نه تو خوانی و نه من

هست از پس پرده گفتگوی من و تو

چون پرده درافتد نه تو مانی و نه من

(خیام)

آقای دکتر احمد توکلی، نماینده محترم مجلس شورای اسلامی، رییس مرکز پژوهش های مجلس و کاندیدای پیشین انتخابات ریاست جمهوری در پاسخ به پرسش های آقای محمدرضا یزدان پناه، روزنامه نگار ساکن پاریس، در سایت “الف” تاریخ دوم اسفندماه به نکاتی اشاره داشتند که شایسته است با تامل و درنگ بیشتری بدانها پرداخته شود.

قبل از هر چیز باید این فرصت را مغتنم شمرد و از آقای توکلی سپاسگزاری کرد که سوال های جنبش سبز را محترم شمردند و با سعه صدر به آنها پاسخ گفتند و این فضای دیالوگ را برای بیان دیدگاه های اینهمه متعارض فراهم آوردند. ای کاش سایرین نیز بجای حکم تکفیر و فتوای محاربه و تدوین تئوری های دشمن شناسی، صدای دموکراسی خواهی این ملت را می شنیدند.

آقای توکلی در پاسخ سوال اول اظهار داشتند: “در کشور ما راه برای بیان و پیگیری اعتراض فراهم و موجود است. خود ما به عنوان یک سایت بطور متعارف از چنین امکانی استفاده می کنیم.”

یکی از راه های بیان اعتراض، رسانه ها، روزنامه ها و نشریات هستند. حتما جناب توکلی خاطرشان هستند که ازاریبهشت هفتاد و هشت تاکنون بیش از یکصد و پنجاه نشریه را، حتی بدون تشکیل دادگاه به محاق توقیف فرستاده اند؛ بعد از انتخابات سال گذشته نیز انجمن صنفی روزنامه نگاران، به عنوان تنها مأمن ما روزنامه نگاران، پلمب شد و معدود روزنامه های کنونی نیز هر روز صبح با فاکس های متعددی مواجهند که خطوط قرمز و “نباید گفت” و “نباید نوشت”ها را مشخص می کند. بگذریم که چندی پیش، آنچنان به دفتر روزنامه شرق رفتند که گویی عده ای راهزن را می جویند.

از سوی دیگر، حمایت صریح و آشکار نهادهای مهم تصمیم گیرنده در بررسی آرا و صلاحیت ها، قبل و حتی بعد از انتخابات سال گذشته، عملا این حس ملموس بی اعتمادی را در رأس و بدنه جنبش سبز ایجاد کرد که شکواییه به این نهادها نیز آب در هاون کوفتن است. شکواییه به نهادی که آقای غلامحسین الهام هم عضو آن است و در جشن پیروزی انتخاباتی آقای احمدی ن‍ژاد شرکت کرده، آیا چیزی بیش از یک طنز تلخ سیاسی و دور باطل است؟!

در این شرایط، این قلم کوچک به عنوان یک شهروند مطلع از امکانات حقوقی و فضای حقیقی جامعه ایران، راهی برای بیان اعتراض قانونی و مسالمت آمیز پیدا نمی کند؛ همچون شما از امکان نطق پیش از دستور در مجلس نیز برخوردار نیست؛ براستی این صدای اعتراضی جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران از کدام مجرا باید بیان شود؟ منظور شما از “بیان و پیگیری اعتراض” چیست؟ از کدام حزب، کدام رسانه، حتی کدام اقلیت در مجلس صحبت می کنید؟

در قسمت دیگری اشاره داشتید: “برگزاری سی و سه انتخابات در سالهای پس از انقلاب قطعا مایه افتخار نظام جمهوری اسلامی است؛ هرچند دشمنان خارجی و ضدانقلاب داخلی نپسندند”.

از شما که در مهد علوم اجتماعی یعنی دانشگاه ناتینگهام انگلستان تحصیل کرده اید، بسیار دور بود که بجای “کیفیت” انتخابات، (یعنی میزان رقابت، حضور دیدگاه های مختلف، تنوع دیدگاه ها، امکان استمرار رقابت سیاسی، و…) بر “کمیت” آن تاکید کنید. آقای توکلی عزیز! مهم، “کیفیت” انتخابات است، نه “کمیت” آن. چه بسیار انتخابات هایی که با مشارکت اندک مردم اما با بالاترین پارامترهای دموکراتیک در دنیا برگزار شده است. بجای هر سال حتی اگر هر شش ماه یک بار انتخابات برگزار کنید اما همه کاندیداها از یک جناح و یک طرز تفکر، آیا می توان به چنین کیفیتی از انتخابات مباهات کرد؟! مباهات زمانی است که شهروندان «قدرت انتخاب» داشته باشند؛ بین من و مخالف من؛ بین روح الله حسینیان و مصطفی تاج زاده؛ بین حمید رسایی و بهزاد نبوی. نتیجه هرچه باشد و هر رایی که از صندوق درآید؛ سرمه چشم ماست.

از سوی دیگر، اگر به رسانه ملی و صدایی که اینهمه از حاکمیت به گوش می رسد، اعتماد کنیم به طور گریزناپذیری به این نتیجه می رسیم که در بخش بزرگی از مجموع انتخابات هایی که طی سی و دو سال گذشته برگزار شده، گروهی “فتنه گر”، “عامل موساد و سیا و MI6”، “ساده لوح”، “فریب خورده امریکا و اسراییل” و “بی بصیرت” (القابی که خودتان نیز متاسفانه در این مصاحبه بکار بردید) شگفتا به بالاترین مناصب اجرایی رسیده اند. در این شرایط انتظار می رود که حداقل با وسواس بیشتری از عبارت سی و سه انتخابات مایه افتخار نظام” در کلام و تحلیل تان استفاده کنید.

در قسمت دیگری درباره ماجرای تلخ و تکان دهنده کهریزک تاکید کردید: “بدترین رفتار در برخورد با معترضان و آشوبگران در سال گذشته، به افتضاح اعزام دستگیرشدگان هجده تیر هشتار و هشت به بازداشتگاه موقت کهریزک برمی گردد و البته اشتباه و جرمی بزرگ بود… که لکه ننگی بر پیشانی دادستان وقت تهران است اما این لکه ننگ را خود نظام کشف کرد”.

آقای دکتر توکلی! بخاطر تاکیدتان بر عمق آن فاجعه، دست تان را به گرمی باید فشرد اما اگر “لا اله” را گفتیم، “الا الله” را نیز باید گفت. ای کاش حقیقت را بصورت کامل به مخاطبان تان ارائه می کردید که آنچه شما با عنوان “لکه ننگ” و “افتضاح” از آن یاد می کنید، پس از آن ماجرای تلخ، به یک منصب عالی رتبه دیگر برای “مبارزه با قاچاق کالا و ارز” منتقل شد! نه به دادگاه صالح سپرده شده و نه حتی یک عذرخواهی کوچک برای تسکین دل مادر داغدیده “امیر جوادی فر” و “محسن روح الامینی”.

در این گفتگو بارها از ضرورت قانونگرایی و تقبیح قانونگریزی سخن گفته اید که قطعا سخن پسندیده ایست اما تنها به چند نمونه از اقدامات غیرقانونی که گویی به رویه ای ثابت تبدیل شده، اشاره می کنم که یکی از آنها اقدام به بازداشت خودسرانه و ورود به حریم خصوصی شهروندان بدون حکم قضایی است و در این زمینه، همچون مشتی نمونه خروار، شما را به خوانش نامه تکان دهنده خانم نرگس محمدی و نحوه بازداشت همسرش آقای تقی رحمانی دعوت می کنم که یک زن مسلمان در بستر بیماری و بدون پوشش مناسب اسلامی، چگونه نیمه شب توسط چند مرد نامحرم مورد حمله قرار گرفت. حقا که به فرموده حضرت علی (ع) اگر مرد مسلمانی از شنیدن این رسوایی، از شدت اندوه دق کند، حرجی بر او نیست.

آقای توکلی! اکنون که به استقبال فضای دیالوگ آمده اید از شما می پرسم که طبق کدام قانون، کدام رویه قضایی و چه حکمی مستعدترین دانشجویان این کشور را پس از ماه ها تلاش شبانه روزی و قبولی در مقاطع فوق لیسانس و دکترا، اما به دلیل دیدگاه ها و فعالیت های سیاسی مسالمت آمیزشان از ادامه تحصیل محروم می کنند؟ شما که از تحصیلات عالیه برخوردارید، قطعا بیش از سایرین بر اهمیت تحصیلات آکادمیک و تاثیر شگرف آن بر زندگی و آینده انسانها باخبرید. آیا شما و همکاران تان به این رویه اعتراض کردید؟

برای جلوگیری از اطاله کلام، ادامه این گفتگو و نقد مصاحبه یادشده (به ویژه آنجا که درباره “حقوق اقلیت ها در ایران”، “اجرای اصل 27 قانون اساسی”، “وسعت تظاهرکنندگان 25خرداد” و “حفظ آبروی نظام” سخن گفتید) را باید به فرصت دیگری سپرد که “آزادی پس از گفتگو” نیز برای طرفین این گفتگو تامین شده باشد؛ اما در پایان به نصیحت شما می پردازم آنجا که نوشتید: “محمدرضای عزیز! 100 سال بعد من و شما مرده ایم و استخوان هایمان هم خاک شده است. آن روز دوست داری روحت با چه کسانی محشور و همنشین شود؟” براستی که چه سئوال گره گشایی مطرح کرده اید.

 گرچه نه از پاسخ شما به این پرسش مطلع هستم و نه از پاسخ آقای یزدان پناه اما شخصا امیدوارم که با روح ندا آقاسلطان، سهراب اعرابی، امیرجوادی فر، صانع ژاله و محمد مختاری روبرو نشوم؛ شرمسار از اینکه “به عنوان یک روزنامه نگار” برای بیان مطالبات شان چه کاری باید می کردم، که افسوس نکردم؟ چه باید می نوشتم که دریغا ننوشتم؟ بعد از مرگ شان، برای تسکین آلام خانواده شان چه در توانم بود که اقدام نکردم؟ براستی که هرچقدر قدرت اجرایی مان بیشتر و مسئولیت و دایره اختیارات مان فزون تر، پاسخ مان نیز به این پرسش ها دردناک تر است.

مجددا شایسته امتنان است که اینگونه با روی گشاده، بخش کوچکی از بیشمار سئوال های فروخورده این نسل را لایق پاسخ دانسته اید که بی شک، ایران آباد و آزاد و مطلوب این ملت صبور و باشرف، از مسیر گفتگو و دیالوگ به دست می آید نه از باتوم، گاز فلفل و حصرهای خانگی.