یوسف محمدی
اگر این روز ها سری به سایت کارتونی “کیگل” بزنید و نگاهی به همان صفحه ی اول که ویترین موضوعات روز است بیندازید، در پایین به آیکن تصویری بر خواهید خورد(آخرین آیکن) که چنین عنوانی دارد: “جنگ با ایران؟” روی آن کلیک کنید، ده اثر از کارتونیست های مطرح مطبوعات غربی درباره ی بحران اتمی ایران و سیاست دولت بوش در قبال آن، برابر چشمانتان ظاهر خواهد شد که دیدن شان خالی از لطف نیست چرا که کارتونیست ها معمولآ نمایشگر دغدغه های ملت های خویش هستند (اگر فاصله ای بین دولت ها و ملت ها قائل باشیم) و تماشای این آثار می تواند ما را با بخش هایی از انگاره های جهان غرب نسبت به حمله ی احتمالی آمریکا به ایران، آشنا سازد.
از مجموع ده اثر در این بخش، هفت تای شان را می توان در انتقاد به سیاست های جنگ طلبانه ی دولت امریکا ارزیابی کرد. البته نوع نگاه و لحن این آثار، تفاوت های چشمگیری دارد. بعضی از منتقدان دموکرات مسلک جرج بوش این موضوع را در کنار سایر مشکلات دولت امریکا، بهانه ی طعنه به رئیس جمهور جمهوری خواه قرار داده اند؛ در کارتون “کریس بریت” بوش را که می گوید: “هدف بعدی، اشغال ایران است!” سوار بر هواپیمایی می بینیم که بر روی بدنه ی آن به تعداد سربازان کشته شده ی امریکایی خط کشیده شده. ظاهرآ بریت به عنوان یک امریکایی، تنها مشکل جنگ با ایران را از دست رفتن جوانان کشورش می داند و بس.
در اثر “جان دیرینگ” بوش که قوطی خالی حشره کشی در دست دارد، با حسرت کندوی زنبورایران! را می نگرد و با خود فکر می کند که: “ای کاش فقط نصف قوطی را صرف عراق کرده بودم!” بسیار عالی! پس مشکلی با اصل جنگیدن نیست، فقط دولت بوش مقصر است که چرا تمام توانش را صرف عراق کرده!
“کلی جونز” در استریپ دو قابه ی خود، بوش را تصویر کرده که برای دار زدن یک شورشی عراقی، ریسمان طلب می کند. در قاب دوم مأمور ویژه ی عراقی به جای طناب، ماری زهر آگین با خط و خالی به شکل علامت انرژی هسته ای به دست او که غافلگیر شده می دهد. لازم به ذکر نیست که روی بدن مار نوشته شده: “ایران”! باز هم کنایه ای دیگر به ناتوانی بوش و جمهوری خواهان در حل بحران ایران و عراق. از این منظر، شاید اتفاقی نباشد که گوش های بوش شبیه فیل ( نمادحزب جمهوری خواه امریکا) از کار درآمده است! “دیک رایت” هم برای نمایش خطر سلاح اتمی از نماد مار استفاده کرده، اما اثر او جای تفسیر بیشتری دارد و نمی توان به راحتی سایر کارتون ها، موضع هنرمند را نسبت به ماجرا استنتاج کرد؛ بوش مثل مرتاضی مشغول رقصاندن مار- سلاح اتمی- است که از سبد ایران درآمده. آیا او با ساز خود باعث بیرون کشیدن مار از کمینگاه شده؟ یا موفق شده که این مار را به ساز خود برقصاند و بحران هسته ای را کنترل کند؟ اما طرح در همین دو عنصر- بوش و مار- خلاصه نمی شود؛ سبد خالی در گوشه ی راست که عنوان “کره ی شمالی” بر آن است و نگاه نگران رئیس جمهور را به خود جلب کرده، بعد دیگری به ماجرا بخشیده است. انگار مار خطرناک دیگری همزمان، گریخته! به نظر می آید که رایت می خواسته با ملایمت و اندکی محافظه کاری، وضعیت دشوار رئیس جمهور را در قبال بحران های اتمی دو کشور کره شمالی و ایران به تصویر کشد، این کارتونیست امریکایی بیش از آن که بوش را مقصر بداند، او را قربانی موقعیت خطیر فعلی معرفی می کند. اغراق هایی هم که رایت در طراحی صورت بوش به کار برده در مقایسه با آثار “دیرینگ”، “جونز”، “بریت” و “اری یل” بسیار ظریف تر و محترمانه تر است!
یکی از هوشمندانه ترین کارهای منتقدانه ی این مجموعه متعلق به “رابرت اری یل” است: بوش در قاب اول این استریپ کنار نوشته ی بزرگ” ایراک “(عراق) ایستاده و می گوید: “سیاست ما ثابت خواهد ماند- غیر از بعضی تغییرات جزئی…” در قاب دوم می بینیم که این تغییر جزئی، تبدیل حرف “ کیو ” به “ان ” در “ ایراک ” است!
عنوان ضد امریکایی ترین کارتون این مجموعه بی شک نصیب “کرکی ترینیداد” می شود که لحنی شبیه بعضی از کارتون های نشریات داخلی ایران دارد، شاید اصلیت شرقی ترینیداد - فیلیپینی - توجیه کننده ی این نگاه نزدیک به طرف ایرانی ماجرا باشد؛ رایس می گوید: “هدف بعدی ایران است!” در حالی که همراه بوش و سایر اعضاء دولت تا گردن در منجلاب عراق فرو رفته اند. کاری به درستی و غلطی دیدگاه هنرمند ندارم، اما همین که ایده اش را می شود با کلیشه ای ترین کلمات رایج در ادبیات سیاسی، تعریف کرد نشان دهنده ی شعاری بودن مفرط اثر است.
کارتون “پاتریک کاریگان” هم در جبهه ی مقابل به همین میزان شعاری است: دو دست تیره و مخوف از نقشه ی ایران در آمده و عراق کوچک را که فریاد می زند: “شیعیان رهبر اند، شیعیان رهبر اند!” در احاطه گرفته است.
متأسفانه کارتونی هم که در صفحه اصلی سایت به عنوان آیکن تصویری مجموعه به کار رفته از ظرافت ایده و اجرای چندان جالبی بهره نبرده است، اثر “والورتن” در رده ی هزاران کارتون کلیشه ای و کم خلاقیتی است که در این ۳۰ سال در باره ایران کار شده است.
اگر بخواهم کاری را درمیان آنان که نگاه چندان مهربانی با دولت ایران ندارند انتخاب کنم، به “مایک رامیرز” کارتونیست مطرح امریکایی و برنده ی جایزه پولیتزر رأی می دهم؛ او حادثه ی یازده سپتامبر را بستر سوژه ی خود قرار داده و ایده نهایی را هنرمندانه در این بستر به جریان در آورده است؛ این بار به جای دو یا سه هواپیما، هزاران هواپیما آسمان خراش های نیویورک را هدف قرار داده اند، روی هر کدام از هواپیما ها عنوان یکی از مشکلات بین المللی امریکا حک شده که مشخص ترین آن ها “سلاح های اتمی ایران” است! زاویه دید عالی از بالا همراه با طراحی قدرتمندانه ی شهر و هواپیما ها که چیره دستی هنرمند را به رخ می کشند، کمک کرده تا استفاده ی زیرکانه اش از یک واقعه ی سیاسی مهم - یازده سپتامبر- به ثمر بنشیند و پیام اثر به سرعت اما نه مستقیم در ذهن مخاطب غربی ثبت شود: “مراقب باشید، یازده سپتامبر خونین تری در راه است!” آیا به نظر شما در برابر چنین خطر آنی و عیانی، استفاده از گزینه ی نظامی، به جا و منطقی نخواهد بود؟! کارتون مطبوعاتی موفق چنین است، می تواند پیامی را که وقتی بر زبان جاری می شود چندان همدلی بر نمی انگیزد، پذیرفتنی و به جا تصویر کند!