چرا جاسوسها را دوست داریم؟
تولدو بلید
ترجمه: حسین عیدیزاده
فانتزی هیجانانگیز «ماموریت: غیرممکن – پروتکل شبح» و واقعیت تلخ «تعمیرکار، خیاط، سرباز، جاسوس» که اخیرا اکران شدهاند نشان میدهند ژانر فیلم جاسوسی زنده است.
چهارمین «ماموریت: غیرممکن» با بازی تام کروز در نقش ایتن هانت که به شکلی دیوانهوار پردل و جرئت است نمونه خوبی است از فرمول همیشه محبوب یک جاسوس در نقش یک ابرقهرمان.
فقط همین که بدانید تام کروز در صحنههای خطرناک هم از بدل استفاده نکرده و مثلا از ساختمان 160 طبقه برج خلیفه در دبی - که بلندترین ساختمان جهان است بالا رفته - کافی است تا مخاطبان در سالن سینما منتظر هیجان باشند.
«پروتکل شبح» در همین چند هفته که از فروش آن گذشته فیلم پرفروشی در سطح بینالمللی بوده و یک ماجراجویی ناب به سبک کتابهای مصور است که در آن واقعیت هرگز مداخله نمیکند. هدف این فیلم تنها در این است که آدرنالین خون شما را بالا ببرد تا فقط هیجانزده شوید. هانت و ماموریت غیرممکناش تمامی احتمالات دنیای آینده را امتحان میکنند و در فیلم هرگونه سقوط، مشت، گلوله و تصادف وجود دارد.
اما در «تعمیرکار، خیاط، سرباز، جاسوس» همه چیز زمینیتر است، ماجرای فیلم در اوایل دهه 1970 و دوران جنگ سرد میگذرد. فیلم براساس رمان کلاسیک جاسوسی سال 1974 جان لوکاره نوشته شده، نویسندهای که در نوشتن داستانهای جاسوسی مهارت خاصی دارد.
«ماموریت: غیرممکن - پروتکل شبح»
برعکس قسمت چهارم «ماموریت: غیرممکن» که لحظه به لحظهاش هیجان است، «تعمیرکار، خیاط، سرباز، جاسوس» فضای حس خطر و تنش عمیق را به تدریج خلق میکند. قهرمان «نامعمول» این فیلم جرج اسمایلی نام دارد که گری اولدمن نقش او را بازی میکند، مردی اخلاقی که سالهای سال دست به گریبان دوراهی اخلاقی بوده و در سرویس مخفی بریتانیا کار کرده و مشغول بازی خطرناک شطرنج با کارلا، بزرگترین جاسوس شوروی سابق است. اسمایلی (به معنای آدم خندان) اگر هیچ اشاره فرامتنی نداشته باشد حداقل کنایی است، اسمایلی برای پیروزی بر دشمنانش نه از زور بازوی خود که از مغز و هوش خود استفاده میکند. البته هر وقت موفق به شناخت دشمن خود شود.
سینمای جاسوسی جریان دارد
با اینکه جنبه اخلاقی و افسردگی جاری در زندگی جاسوسان ادبیات جاسوسی را زیر سلطه خود گرفته و نویسندگان بزرگی چون گراهام گرین، اریک امبلر، جان لوکاره و دن دیتون به آنها پرداختهاند، سینمای جاسوسی جدا از چند استثنای مشهور و مهم بیشتر به زندگی جذابشده جاسوسها علاقه داشته، به شکوه و ماجراجویی دائم جاسوسها و خطکشی دقیق میان آدم خوبها و آدمبدها.
«تعمیرکار، خیاط، سرباز، جاسوس
از دیگر فیلمهای جدید در ژانر جاسوسی میتوان از «دین»، «سالت»، «توریست»، «هانا» و «بازی منصفانه» نام برد. در سال جدید میلادی (2012) هم چند فیلم جاسوسی دیگر روی پرده میروند؛ «میراث بورن» (چهارمین فیلم مجموعه «بورن» در 10 سال گذشته) و «اسکایفال» (بیست و سومین فیلم مجموعه جیمز باند). اکران فیلم دوم همزمان است با 50 سالگی حضور فیلمهای جیمز باندی روی پرده سینما. اولین فیلم جیمز باند «دکتر نو» نام داشت و پنجم اکتبر 1962 در لندن روی پرده رفت.
آلفرد هیچکاک به درستی فیلم جاسوسی را چنین معرفی کرد؛ ترکیبی عجولانه از اکشن، رمانس، تعلیق و طنز. فیلمهای او بیننده را به مکانهای غریب و جذاب میبرد، چیزی که در مجموعه فیلمهای باند، بورن و «ماموریت: غیرممکن» هم تکرار شد.
اما هیچکاک موفق شد یک زیرگونه در ژانر جاسوسی خلق کند: رهگذر بیگناه. رهگذر بیگناه شهروندی معمولی است که به شکلی اتفاقی پایش به یک توطئه کشیده میشود. این زیرگونه نمونههای مشهور و ماندگاری به کارگردانی هیچکاک چون «مردی که زیاد میدانست» (1934 و بازسازی توسط هیچکاک در سال 1956)، «39 پله» (1935)، «خبرنگار خارجی» (1940)، «خرابکار» (1942) و شاید بهترین آنها و جذابترین آنها یعنی «شمال از شمال غربی» دارد که در آن کری گرانت با یک جاسوس اشتباه گرفته میشود.
البته هیچکس در فیلمهای هیچکاک بیگناه نبود، در «بدنام» (1946) که عاشقانهترین و پرتعلیقترین فیلم جاسوسی هیچکاک است یک مامور آمریکایی (کری گرانت) در آمریکای جنوبی با زنی (اینگرید برگمن) زیر نظر نازیها رابطه عاشقانه دارد. در داستانهای هیچکاک طرح داستانی جاسوسبازی در درجه دوم قرار دارد؛ همه به خاطر میآورند که در «شمال از شمال غربی» کری گرانت در کوههای راشمور اوا مری سنت را از مرگ نجات داد، اما کسی به یاد نمیآورد واقعا دشمنان در این فیلم به دنبال چه بودند.
«جاسوسی که از سردسیر آمد»
تاثیر جنگ جهانی دوم و جنگ سرد
جنگ جهانی دوم منبع الهام ساخته شدن چند دَه فیلم جاسوسی براساس ماجرای واقعی با حضور نازیها در نقش منفی بود. در «پنج انگشت» جیمز میسن نقش یک نازی واقعی را با نام رمز سیسرو بازی میکرد. «نام او را با غرور حک کن» (1958) داستان جذاب ویولتا سژابو، مادری است که در جنگ بیوه شده و به ارتش مقاومت فرانسه میپیوندد. «خانه خیابان 92» (1945) از سبک مستند و فیلمبرداری در مکان واقعی استفاده میکند تا داستان یک مامور افبیآی را روایت کند که موفق میشود پرده از یک گروه جاسوسی نازیها در نیویورک بردارد. «مردی که هرگز نبود» (1956) هم بازسازی یک اتفاق واقعی بود که در آن متحدین درمورد حمله به سیسیل فریب خوردند.
تریلرهای پس از جنگ با محوریت نئو-نازیها (اغلب با موضوع بازگرداندن شکوه دوران رایش سوم) هم یکی دیگر از زیرگونههای محبوب در فیلمهای جاسوسی بود و فیلمهایی مثل «پرونده کوئیلر» (1966)، «پرونده اودسا» (1974) و «پسران برزیل» (1978) از این دست هستند. در فیلم آخر 94 بدل برای هیتلر خلق شده و این کار حاصل آزمایشهای دکتر مِنگل (گریگوری پک) شیطانصفت است. صحنه شکنجه شدن داستین هافمن در فیلم «دونده ماراتن» (1976) توسط لارنس اولیویر نازی هم در خاطر سینماروها مانده است.
در اواخر دهه 1940 با روی کار آمدن سلاحهای هستهای و گسترش کمونیسم در بسیاری از داستانهای جاسوسی نازیهای شرور جای خود را به کمونیستهای بدذات دادند. فیلمهای جاسوسی موسوم به «ترس از سرخها» جذابیت مستقل نداشتند و بیشتر فیلم تبلیغاتی بودند تا سرگرمکننده و بیشتر به دستور واشنگتن ساخته میشدند. «توطئهگر» (1949) با بازی الیزابت و رابرت تیلور یکی از این فیلمها بود. «آدمهای شب» (1954) و «رئیس» (1969) هر دو با بازی گریگوری پک هم از دیگر نمونههای چنین فیلمهایی بودند.
«کازینو رویال»
شاید بهترین نمونه فیلم جاسوسی با داستانی درمورد ترس از کمونیستها «کاندیدای منچوری» (1962) باشد. فیلمی که براساس رمان ریچاردن کاندن ساخته شده و یکی از اصیلترین فیلمهای ژانر جاسوسی است. در این فیلم فرانک سیناترا به همراه چند تن دیگر توسط کمونیستهای چینی شستشوی مغزی میشود، هدف چینیها انتخاب یک عروسک خیمهشببازی به عنوان رئیس جمهور آمریکا است که همسرش کمونیست است.
سینمای جاسوسی مدرن
سینمای اکشن-فانتزی جاسوسی با روی کار آمدن جیمز باند یا همان «مامور 007» با فیلم «دکتر نو» شکل گرفت. در پنج دهه گذشته فیلمهای جیمز باندی بین عالی بودن («از روسیه با عشق» و «گلدفینگر») و ضعیف («مردی با تپانچه طلایی» و «مون ریکر») در نوسان بودند، این مجموعه ترکیبی از تعلیق، کمدی، اکشن و دست انداختن واقعیتهای دوران ساخته شدن فیلم است. سال 2006 این مجموعه فیلمها با «کازینو رویال» به اصل خود یعنی به رمانهای ایان فلمینگ که سال 1953 اولین داستان جیمز باندی را نوشت بازگشتند.
از طرفی دیگر «جاسوسی که از سردسیر آمد» (1963) نوشته جان لوکاره اثری پرفروش در سطح بینالمللی بود و به فیلمی پرتنش و بسیار واقعی با بازی ریچارد برتن در نقش ماموری سالخورده بدل شد، برتن در این فیلم به «منطقه سردسیر» میرفت تا ماموریتی را انجام دهد.
«پرونده ایپکرس» نوشته دیتن از دیگر نمونههای موفق داستان جاسوسی است که سال 1965 فیلمی با بازی مایکل کین براساس آن ساخته شد، این داستان/فیلم ترکیبی جذاب از ملودرام فیلمهای جیمز باند با واقعیت تلخ رمانهای لوکاره بود. مایکل کین در این فیلم نقش ضدقهرمانی بیاحساس به نام هری پالمر را بازی میکرد، موفقیت فیلم چنان بود که دو دنباله داشت و در دهه 1990 دو فیلم تلویزیونی دیگر هم با محوریت این شخصیت ساخته شد.
همه اینها نشان میدهد ژانر جاسوسی در طول تاریخ سینما جذابیت بسیاری برای فیلمسازها و مخاطبان داشته است و امسال دو فیلم «ماموریت: غیرممکن – پروتکل شبح» و «تعمیرکار، خیاط، سرباز، جاسوس» به نمایندگی از دو رویکرد متفاوت به این ژانر روی پرده رفته و هر دو با استقبال روبرو شدهاند.
10 فیلم برتر جاسوسی تاریخ
منبع : سینما خبر