تصویر اول: اینجا کردستان است. سرزمین اعتراض و سرکوب. انقلاب شده و بعد هم جنگ. جنگ و بعد کشتار. جنگ ومرگ و در به دری. انقلاب، نرسیده فرزندانش را بلعیده. نسل انقلاب و پس از انقلاب هم، اگر از جنگ جان سالم به در برده، اگر ترک وطن نکرده، اگر مین پودرش نکرده و خلاصه اگر هنوز زنده است، تازه یک تجزیه طلب بالقوه است. چه بخواهد، چه نخواهد. تکذیب، بی تکذیب و این آغاز داستان است.
تصویر دوم: جنگ تمام شده. اما سرکوب نه. کشتار کمتر شده اما زندان و تبعید و تحریم نه. دلها پژمرده و خسته از خونریزی. در ذهن ها هنوز خاطره جنگ رفرش نشده. سرکوب هم هست، اعتراض هم هست. اما صدایی نیست، بلند گویی نیست که از احضار و بازداشت و زندان و تبعید بگوید. همه در سکوت سرکوب می شوند. در سکوت مطلق.
تصویر سوم: مردی آمده و می گوید باید بلندگویی ساخت. باید دیدبانی کرد بر وضعیت حقوق شهروندان. از فرهنگ سازی می گوید و از روشنگری و افشاگری. می گوید: سرکوب را باید افشا کرد. سکوت و تابو را باید شکست. آنطرفتر بعضی ها می خندند. بعضی مسخره می کنند. عده ای می ترسند. اما او همچنان بر “ضرورت راه اندازی نخستین نهاد مدافع حقوق بشر در کردستان ایران” اصرار می ورزد. باری، محمد صدیق کبودند، اولین نهاد مدنی مدافع حقوق بشر در کردستان ایران را تاسیس می کند.
تصویر چهارم: دهها نفر به گروه کبودوند پیوسته اند. در همه شهرهای کردستان. حتی در روستاها. بیش از 200 تن. کمتر موردی از احضار و بازداشت و محکومیت و اعدام و نقض حقوق افراد هست که “سازمان حقوق بشر کردستان” آن را افشا نکند. بسیاری از مردم یاد گرفته اند که هر جا حقی نقض می شود، باید به اعضای این سازمان گزارش بدهند. یاد گرفته اند که وجود وکیل درجریان دادرسی یک “حق ” است و این سازمان به مردم در این راستا کمک می کند. مشاوره می دهد. حرفشان را می شنود. دردشان را بازگو می کند. با زبانی مدنی. کاملا حقوق بشری و مسالمت آمیز. نهاد محمد صدیق کبودند، کاری ندارد به اینکه چه کسی حقوق بشر را نقض می کند. وزارت اطلاعات یا یک دهاتی که دخترش را به بهانه ناموسی به قتل می رساند. یک حزب اپوزیسیون یا یک نهاد دولتی. سازمانش، مستقل است و بی طرف.
تصویر چهارم: تقریبا بیشتر نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر و رسانه های داخلی و خارجی دریافته اند که این سازمان گزارشات کاملا موثق و دقیقی را منتشر می کند. نهاد مدنی کبودند اعتماد همه را جلب کرده. در طی یکی دو سال، هزاران خبر و گزارش و دهها بیانیه و مصاحبه از سوی این نهاد منتشر شده و تقریبا کمتر کسی در کردستان و کمتر فعالی در ایران هست که سازمان حقوق بشر کردستان را نشناسد. سازمانی که نخستین نسل مدافعان حقوق بشر در کردستان را تربیت کرد.
تصویر پنجم: نهادهای امنیتی که تا مدتی عملا در مقابل فعالیتهای علنی این سازمان سکوت اختیار کرده بودند، وارد عمل می شوند. نخست سایت سازمان را فیلتر می کنند. بعد اعضای سازمان را تهدید می کنند و بالاخره به کبودند خبر می دهند که پرونده قطوری برایش درست کرده اند. کبودوند اما بر ادامه کار اصرار دارد. می گوید: ما نه کار سیاسی می کنیم، نه براندازیم، نه چپ و نه راست. ما فقط و فقط فعال حقوق بشریم. کرامت انسانها و حقوق انسانها مبنای کار ماست.
تصویر ششم: نیروهای امنیتی بالاخره تهدیداتشان را عملی می کنند. محمد صدیق کبودوند که دیگر همه به او “پدر حقوق بشر کردستان” می گویند، بازداشت می شود. ماهها در انفرادی، با آنکه سخت بیمار است. ممنوع الملاقات می شود. تحقیر می شود. دو بار در زندان سکته می کند. همه به بازداشتش اعتراض می کنند. اما نیروهای امنیتی رضایت نمی دهند. آنها با کبودوند خیلی کار دارند. بعد از ماهها، حکمش صادر می شود: 10 سال ونیم حبس تعزیری. به چه جرمی؟ فعالیت سیاسی؟ نه. فعالیت تشکیلاتی؟ نه. جاسوسی؟ نخیر! تنها و تنها به جرم دفاع از حقوق بشر. و این در ایران بی سابقه است و در جهان کم سابقه. اندک اند فعالان حقوق بشری که تنها به جرم دفاع از کرامت انسانها به چنین حبس سنگینی محکوم شده اند.
تصویر هفتم: صدها فعال ایرانی در چندین مورد ضمن تقدیر از نقش برجسته کبودند در توسعه مفهوم حقوق بشر در کردستان خواستار آزادی او می شوند. سازمان دیدبان حقوق بشر، جایزه هلمن همت را با آنکه کبودوند در زندان است، به او اهدا می کند. چندی بعد، محمد صدیق کبودوند از سوی مطبوعات بریتانیا به عنوان” روزنامه نگار بین المللی سال 2009” انتخاب می شود و از اقدامات مهم وی در حوزه حقوق بشر و گزارش دهی تقدیر می شود. او دیگر یک چهره بین المللی است.
تصویر هشتم: در خارج به او جایزه می دهند. در داخل محکومش می کنند. در منزلش دهها فعال سرشناس ایرانی می گویند: به جای 10 سال زندان می بایست 10 مدال افتخار به کبودوند می دادند. اما وزارت اطلاعات و قوه قضاییه گوششان بدهکارنبود و نیست. این بار به دستور بازپرس شعبه 5 دادگاه انقلاب او را غل و زنجیر کردند و از زندان اوین به زندان مهاباد منتقل می کنند. 12 ساعت راه، با غل و زنجیر. بدون هیچ دلیل مشخصی. به دلیل آزاررساندن به وی. و تازه، به محض اینکه به مهاباد می رسد، اینبار می گویند: اگر می خواهی برگردی به اوین باید 700 هزار پرداخت کنی. چرا؟ حق ماموریت، پول ماشین و خرج خوراک مامورین همراه.
برداشت آخر: بازپرس در پاسخ به این پرسش کبودوند که دلیل این برخوردها چیست چنین می گوید” تو محکوم هستی وعلیه نظام اسلامی فعالیت کرده ای و چون احساس گناه و پشیمانی نمی کنی هر برخوردی که با تو بشود حقت است”. کبودوند می پرسد: مگر ما حقوق انسانی و شهروندی نداریم؟ و بازپرس در جوابش می گوید” کردها با انقلاب وبا جمهوری اسلامی نبوده ونیستند، اینها با اروپا همراهند، بروند حقوقشان را از آنها بگیرند!”