از اینجا مانده و از آنجا رانده

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

با نزدیک‌تر شدن به دو انتخابات مجلس و خبرگان (اسفند ۱۳۹۴)، کنشگران و جناح‌های سیاسی در ایران، رویکرد و راهبرد خود را به‌‌شکلی مضاعف، شفاف می‌کنند. درحالی‌که ۱۷۲۱ روز از حبس غیرقانونی رهبران جنبش سبز سپری می‌شود و موسوی و کروبی و رهنورد حاضر نشده‌اند هیچ مماشات و کرنشی در برابر خودکامگی و اقتدارگرایی بروز دهند، و هم‌زمان با بازداشت عیسی سحرخیز، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی حامی جنبش سبز و چند روزنامه‌نگار دیگر توسط سازمان اطلاعات سپاه؛ سیدحسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران گفته است: “ما در کشور نیاز به شخصیت‌هایی داریم که برای ما کاری بکنند و پیشرفتی حاصل کنند. امیرکبیری که موفق به اجرا و تکمیل برنامه‌های خود نشود و از صدراعظمی خلع، و در حمام فین کشته شود برای تاریخ خوب است، اما با شهادت او مشکلات کشور را حل نمی‌شود.”

مرعشی در ادامه‌ی این سخنان ـ که البته غیرمترقبه نیست ـ با تاکید بر این نکته که ما قهرمان ملی نمی‌خواهیم، در ملاحظاتی قابل تأمل افزوده است: “ما شخصیت‌هایی می‌خواهیم که باری را از دوش مملکت بردارند. ما امثال قوام می‌خواهیم که آذربایجان را آزاد کرد، مصدقی می‌خواهیم که نفت را ملی کرد، مصدقی را نمی‌خواهیم که در ۲۸ مرداد کسی پشت سر او قرار نگرفت. ما شخصیت معتبر و قهرمان برای تاریخ نمی‌خواهیم. به نظر من ما به اندازه کافی اسطوره‌سازی کرده‌ایم. ما کسانی را می‌خواهیم که کمک کنند مجلسی تشکیل شود که مشکلات مردم را برطرف کند”.

صرف‌نظر از نقد دیدگاه و ارزیابی مرعشی در مورد نوع سیاست‌ورزی امیرکبیر و دکتر مصدق؛ تکلیف حزب حکومت‌محور کارگزاران سازندگی و نوع نگاه فعالان سیاسی همسو با این رویکرد، به‌قدر لازم روشن و مشهور است. چنان‌که غلامحسین کرباسچی، چهره‌ی نخست این حزب که در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ توسط مهدی کروبی، به‌عنوان معاون اول معرفی شده بود، پس از کودتای انتخاباتی، به شکل محسوسی از همگامی با کروبی و جنبش سبز کناره گرفت.

حکومت‌محورها، مرکز ثقل قدرت سیاسی را “دولت” می‌گیرند و چنان‌که در سخنان مرعشی مشهود است، بی‌اعتنا به پتانسیل جامعه مدنی و نقش نیروی اجتماعی در دموکراتیزاسیون و عقب‌ راندن اقتدارگرایی، دل‌خوش به تعامل با هسته اصلی قدرت هستند. این نگاه به‌گونه‌ای قابل حدس، می‌کوشد با تعامل با شخص اول نظام، موفق به کسب امتیازی هرچند اندک، و ورود به ساختار سیاسی قدرت شود. و این، مستقل از ارزیابی واقع‌بینانه در مورد تأثیر این حضور و نتایج سیاسی ـ اجتماعی مترتب بر آن است.

 

دیدگاه‌های پرسش‌برانگیز دبیرکل حزب اتحاد ملت

اما برکنار از راهبرد کنشگران حکومت‌محور، آنچه که در روزهای اخیر موجب تعجب و تأمل شد، بخش‌هایی از اظهارنظر علی شکوری‌راد، دبیرکل حزب اتحاد ملت بود. حزبی که پیش‌تر در اسناد اصلی‌ و مواضع کنشگران اصلی‌اش (ازجمله شکوری‌راد)، بر کنش توأمان در دو حوزه‌ی جامعه مدنی و حکومت، تاکید کرده بود.

شکوری‌راد اما در مصاحبه‌ی اخیرش ملاحظاتی را مطرح می‌کند که به نظر می‌رسد سمت‌وسوی آن عمدتا ناظر به جلب‌نظر مثبت و مساعد اقتدارگرایان حاکم ـ به‌ویژه بازیگران اصلی و کانون مرکزی قدرت ـ است. وی هرچند به‌درستی بر اهمیت “گفت‌وگو” تاکید می‌کند اما لوازم آن را به حاشیه می‌برد، توصیف و ارزیابی‌اش نسبت چندانی با واقعیت‌های جاری برقرار نمی‌کند، و نیز شواهد پرسش‌برانگیزی از بی‌اعتنایی به بدنه‌ی اجتماعی حامی و کنشگری در جامعه مدنی را آشکار می‌سازد.

شکوری‌راد ضمن تاکید بر ضرورت گفت‌وگو، می‌افزاید: “ما متاسفانه در داخل کشور از این گفت‌وگوها تجربه‌ی خوبی نداشته‌ایم. این گفت‌وگوها نوعا بعد از حوادث سال ۸۸ بین بازداشت‌شدگان سیاسی و بازجوها در داخل زندان انجام شده است. بیرون از زندان این گفت‌وگوها در یک شرایط برابر و محترمانه ممکن نبوده و شکل نگرفته است. برای نمونه آیت‌الله جنتی در طی این مدت با کسی گفت‌وگو نکرده، یعنی فرصتی ایجاد نشده که آقای جنتی در یک طرف میز بنشیند و عده‌ای مدعی هم طرف دیگر بنشینند و با هم گفت‌وگو کنند. فرمانده سپاه به‌عنوان یک نیروی دارای قدرت که یک طرف منازعات بوده به گفت‌وگویی به‌صورت محترمانه با مخالفان و معترضان ننشسته و شرایط گفت‌وگو شکل نگرفته است. یکی از دلایل موفقیت گفت‌وگوهای ۵+۱ اراده دوطرف برای حصول به توافق بوده و این اراده زمانی به منصه ظهور رسید که این‌ها محتوای گفت‌وگوها را محرمانه نگه داشتند، چراکه اگر محتوای گفت‌وگوها محرمانه نباشد دیگرانی که اراده‌ای برای دستیابی به توافق ندارند در روند توافق اختلال ایجاد می‌کنند.”

مستقل از آنچه در زندان رخ داده، و معلوم نیست در فضای توأم با تحقیر و تهدید، کدام “گفت‌وگو” را نمایندگی می‌کند و به چه میزان “در شرایط برابر و محترمانه” بوده؛ به‌نظر می‌رسد که شکوری‌راد به این مهم بی‌توجه نشان می‌دهد که اساسا از زاویه‌ی جنتی یا فرمانده کل سپاه و درنهایت شخص اول نظام، هیچ ضرورت و اولویتی برای این دست گفت‌وگوها وجود ندارد. وقتی اقتدارگرایان بر قدرت تکیه زده‌اند و زمام امور را با سرکوب و ارعاب و قدرت سخت‌افزاری در اختیار دارند، چرا و به چه دلیل باید به گفت‌وگو با منتقدان بنشینند و به آنان امتیاز دهند؟

آیا پاسخ جز در اینجاست که تمامیت‌طلبان تنها وقتی حاضر به مذاکره خواهند شد که قدرت متعین و متجسمی را در جامعه مدنی مشاهده کنند؟

شکوری‌راد به خاصیت محرمانه‌بودن گفت‌وگوهای هسته‌ای اشاره می‌کند اما دست‌کم به وجه مهمی از نقطه‌عزیمت و انگیزه‌ی تکوین آن (و به‌خصوص “نرمش قهرمانانه”ی جمهوری اسلامی) اعتنا نمی‌کند؛ آن‌جایی که رژیم مبتنی بر ولایت فقیه در پی بحران اقتصادی و آثار سهمگین تحریم‌ها، ناگزیر از کنار گذاشتن ماجراجویی هسته‌ای و مذاکره با غرب (به‌ویژه ایالات متحده) شد.

پس اگر تجربتی در این گفت‌وگو و مصالحه‌ی هسته‌ای هست ـ که هست ـ ناظر به آن بخش است که اقتدارگرایان با فشار افکار عمومی به گفت‌وگو با منتقدان و واقع‌بینی و مصالحه تن خواهند داد.

قابل تأمل آن‌که شکوری‌راد در ادامه‌ی همین بخش از مصاحبه می‌افزاید: “در داخل کشور عملا امکان گفت‌وگوی رو در رو وجود ندارد و وقتی گفت‌وگوها از طریق تریبون یا رسانه انجام می‌شود افرادی که در این گفت‌وگوها شرکت می‌کنند تعهد و التزامی نسبت به آنچه می‌گویند ندارند و کسی نمی‌تواند حرف‌های آن‌ها را بازخواست یا پیگیری کند.”

این روایت واقع‌بینانه‌ی شکوری‌راد، لوازمی دارد؛ تمرکز بر بدنه‌ی اجتماعی حامی دموکراسی و لایه‌های اجتماعی منتقد وضع موجود، خود یک سوی مهم ماجراست. رویکردی که به معنی سامان دادن مولفه‌ای موثر برای وادار ساختن حاکمان اقتدارگرا به گفت‌وگوست.

در بخش دیگری از این مصاحبه، شکوری‌راد به شکلی پرسش‌برانگیز در مقام تخفیف نسبت خود و همفکرانش با موسوی برمی‌آید؛ آن‌هم در هنگامه‌ای که موسوی در حبس است و ۵۷ ماه از حصر غیرقانونی وی ـ و کروبی و رهنورد ـ سپری می‌شود.

شکوری‌راد در تلاش برای اثبات رویکرد میانه و توأم با اعتدال خود و همفکران، می‌گوید: “جناب آقای موسوی روند خود را داشت و ما موقعیت آقای موسوی را حدواسط خود و مجموعه نظام موجود می‌دیدیم. یعنی آقای میرحسین موسوی در شرایطی وارد شد که به‌نظر می‌رسید حضورش می‌تواند دو طرف را به هم نزدیک کند و نسبت به آقای سیدمحمد خاتمی به مجموعه نظام نزدیک‌تر تلقی می‌شد و اساسا رویکرد حمایت مجموعه اصلاح‌طلبان از آقای موسوی یک رویکرد تعاملی بود و فکر می‌کردند که آقای موسوی بیش از آقای خاتمی می‌تواند تاثیر بگذارد و زمینه نزدیکی جناح‌ها را فراهم کند. ما آن‌قدرها که شما فکر می‌کنید به آقای موسوی نزدیک نبودیم که در نوشتن برنامه‌ها و شعارهایش به او کمک کنیم، بلکه ما بیشتر از ایشان حمایت می‌کردیم.”

او همچنین بدون آن‌که به پروژه و عزم کودتاگران در انتخابات ۱۳۸۸ اشاره کند، می‌گوید: “اگر ما می‌توانستیم قبل از سال ۸۸ گفت‌وگوها و تعامل‌های بیشتری را با صاحبان قدرت شکل دهیم اساسا شرایط سال ۸۸ پیش نمی‌آمد. به‌همین دلیل است که رویکرد امروز خود را رویکرد تعاملی قرار داده‌ایم حتی با کسانی که به‌نظر می‌رسد که به هیچ روی اهل تعامل نیستند.”

این موضع بسیارمهم موسوی در آذر ۱۳۸۹ (دو ماه قبل از حبس) به کنار: “بعد از انتخابات دو ماه طول کشید که بنده اعتقاد پیدا کنم مناظره‌ی کذایی نه برای از میدان بردن بنده یا آقای کروبی بلکه برای تصفیه حساب کامل با همه نیروهای رقیب و یکدست کردن کشور بوده است. بنده یکی و فقط یکی از این هدف‌ها و سنگ‌های سر راه بودم… اقتدارگرایان به‌دنبال حذف کردن همه‌ی فضای ملی از منتقدان و معترضان بودند؛ فضایی شبیه کره شمالی با کمی بزک مردمسالاری”؛ صرف‌نظر از این، و نیز مستقل از دیدگاه‌های صریح برخی اعضای جبهه مشارکت (چون مصطفی تاج‌زاده که هنوز در حبس غیرقانونی است)؛ حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی پس از انتخابات ۱۳۸۸، در بیانیه‌های متعددی از کودتا و کودتاگران انتقاد و پروژه‌های آنان را مورد انتقاد جدی قرار داد؛ به‌عنوان نمونه، در یک مورد تصریح شد: “کودتاگران مدعی از صحنه بیرون کردن تمام اصلاح‌طلبان و نهادهای مرتبط با آنها از عرصه سیاست کشور هستند.”

شکوری‌راد که خود ازجمله بازداشت‌شدگان پس از کودتای ۱۳۸۸ بوده و از همدلان جنبش سبز و رهبران محصورش، و نیز از اعضای شاخص جبهه مشارکت، اینک و در فاصله‌ی ۴ ماه تا انتخابات مجلس و خبرگان، و در مقام دبیرکل حزب اتحاد ملت، به نظر می‌رسد که رویکرد و ارزیابی متفاوتی را ابراز می‌کند.

آیا کودتاچیان در سال ۸۸، و در صورت گفت‌وگوهای پیشینی و تعاملی که شکوری‌راد می‌گوید، از پروژه‌ی مطلوب خود دست می‌شستند؟ چه شاهدی دال بر آن وجود دارد؟

از آن گذشته؛ آیا رهبر جمهوری اسلامی یا همراهان (جنتی و سردار جعفری و اطلاعات سپاه و رییس قوه قضاییه و محسنی اژه‌ای و دیگر بازیگران تمامیت‌خواه در جمهوری اسلامی) با صرف گفت‌وگو (بدون پشتوانه‌‌ی نیروی اجتماعی) رویکردهای اقتدارگرایانه‌ی خود را وامی‌نهند؟ به چه دلیل باید چنین کنند؟

آیت‌الله خامنه‌ای و دیگر تمامیت‌خواهان همسو، به توبه‌ی اصلاح‌طلبان نیز راضی نمی‌شوند. ولی فقیه خودکامه و همراهان سرکوبگر نشان‌ داده‌اند که باوری عمیق به صف‌بندی و خط‌کشی “خودی ـ غیرخودی” و “یا با من، یا بر من” دارند. انتقاد از گذشته به کنار، حتی “توبه” هم راه اصلاح‌طلبان را به ساختار سیاسی قدرت نخواهد گشود.

دراین‌صورت، چگونه و چرا شکوری‌راد و همفکران که به‌قدر لازم خاطر تمامیت‌خواهان را خراش داده‌اند، به نتایج “گفت‌وگوی محرمانه” و در شرایط نامتوازن سیاسی، خوش‌بین هستند؟

آیا بهتر نیست حزب اتحاد ملت، و اصلاح‌طلبانی که حکومت‌محور نیستند ـ یا دست‌کم چنین ادعایی ندارند ـ در این ماه‌های مانده تا انتخابات، بر شعارها و مطالبات اساسی و قانونی خود تاکید، و بدنه‌ی اجتماعی حامی و لایه‌های اجتماعی منتقد وضع موجود را همچنان در کنار خویش حفظ کنند و آنان را نسبت به حضور و کنش فعال بازیگران سیاسی صبور و معتمد و متعهد و پیگیر، امیدوار نگه دارند؟

شکوری‌راد و همراهان مجلس برآمده از نظارت استصوابی و جایگاه آن در ساختار سیاسی قدرت را لمس و تجربه کرده‌اند (در مجلس ششم)؛ آیا بهتر نیست در این ماه‌ها حزب اتحاد ملت، امکانی برای مطالبه‌محوری و تقویت جامعه مدنی شود و از بستر سیاسی ـ اجتماعی مهیا شده به بهانه‌ی انتخابات برای طرح خواسته‌های اساسی خود (ازجمله و به‌ویژه رفع حصر رهبران جنبش سبز و آزادی مطبوعات و مقوله‌های هم‌راستا) سود جوید؟

حزب اتحاد ملت در بیانیه‌ی کنگره‌ی نخست خود، یکی از “اساسی‌ترین مأموریت‌های حزب” را “تقویت جامعه مدنی با توجه به سرمایه اجتماعی بر پایه‌ی اخلاق، اعتماد و مشارکت” دانسته بود.

آیا راهی که طیفی از اعضای جبهه مشارکت و اتحاد ملت در پیش گرفته‌اند، سرمایه اجتماعی بخش مهمی از اصلاح‌طلبان را مخدوش نمی‌سازد و مثل مشهور “از اینجا مانده و از آنجا رانده” را متبلور نمی‌کند؟