ناصرالدین شاه؛ ایدئولوگ تاسیس اسرائیل

نویسنده
سها سیفی

‏”ابرک شلوارپوش” روایتی کمتر شنیده شده از مبنای شکل‌گیری اسرائیل دارد:‏

ناصر الدین شاه کارهای زیادی انجام داده است. به غیر از رفع بکارت از همه زنانی که می توانست و در توان ‏داشت، پیشرو بودن در عکاسی پورنوگرافی، تاسیس دارلفنون در کنار امیر کبیر و تاسیس پست خانه، حتی ‏ایدئولوگ تاسیس اسراییل هم بوده است. او در سفر دوم خود با چند سرمایه دار یهودی دیدار کرد. یکی از این ‏چهره ها “روچلید” بود. ‏

او در مورد دیدارش با این ثروتمند اروپایی می نویسد: “روچلید حمایت یهودی ها را زیاد می کرد و از یهودیان ‏ایران حرف می زد. دعای آسایش آن ها را می نمود. به او گفتم شنیده ام شما برادرها هزار کرور پول دارید. من ‏بهتر آن می دانم که پنجاه کرور به یک دولت بزرگی یا کوچکی داده مملکتی را خریده و یهودیان تمام دنیا را در آن ‏جا جمع کنید و خودتان رئیس آن ها بشوید و همه را آسوده راه ببرید که این طور متفرق و پریشان نباشید. بسیار ‏خندیدیم و هیچ جوابی نداد”… خوب شد جناب روچلید قسمتی از خاک ایران را همان جا از شاه نخرید. وگرنه ما ‏ایرانی‌ها، الان فلسطینی های عالم بودیم. گندهای ناصرالدین شاه تمام نشدنی است.‏

‎ ‎تبلیغ ضدایرانی در تلویزیون جناح عبدالعزیزحکیم‎ ‎

‏”حاجی واشنگتن” از تولید و پخش یک آگهی ضدایرانی در تلویزیونی وابسته به شیعیان جناح حکیم در عراق خبر ‏داده است:‏

فقط این رو می‌گم که این آگهی از تلویزیون الفرات که به دار و دسته عبدالعزیز حکیم وابسته است، پخش شده. ‏زیر نویس انگلیسی اون هم مربوط به یک شرکت اسرائیلی است. اما برای اونهایی که لینک رو نمی‌تونن باز کنن ‏دو کلام اضافه تر می‌نویسم. آگهی با تصویر یک زن عزادار شروع می‌شه که سر قبر عزیزش نشسته و گریه ‏می‌کنه. نریتور آگهی همزمان این سوال رو مطرح می‌کنه: “آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چه کسی پول بمب ‏هایی را که عراق را ویران می‌کند، تامین می‌کند”.‏

بعد تصویر پاهای یک فرد نظامی‌را می‌بینین که به سمت کمدی حرکت می‌کنه و کیفی را بر می‌داره و شما در ‏عرض دو سه ثانیه چشمتون به آرم سپاه، عکس یک پاسدار، پرچم و نقشه ایران می‌خوره. اون نظامی‌ کیف رو به ‏فردی می‌ده که سوار اتوبوس می‌شه و … سپس تصاویر شورشی های عراق رو می‌بینید. بعد دوباره نریتور ‏می‌آد و می‌گه: “خوب، حالا می‌دونید؟” و تصویر رو به عقب بر می‌گردونه و روی اله‌مان‌های ایرانی نگه می‌داره ‏و روی اون‌ها به صورت تصویری تاکید می‌کنه. ‏

‎ ‎دیگر سکوت نخواهم کرد‎ ‎

‏”احمد باطبی” که به تازگی وبلاگ تازه ای را راه اندازی کرده، نوشته است:‏

تصور می‌کردم حالا که اینجا هستم با وجود تمام مشکلاتی که برای یک مهاجر خواهدبود، بهتر است که توانم را ‏برای کار هایی که برنامه ریزی کردم نگه دارم و از حاشیه پرهیز کنم. اما هرچقدر که این پرهیز کاری من بیشتر ‏از قبل میشد، تاخت و تاز بعضی از آقایان هم شدت پیدا میکرد. تا جایی که حالا همه گمان می‌کنند که لابد یک ‏مشکلی دارم که در مقابل همهء یورش ها ی اخلاقی و غیر اخلاقی سکوت میکنم. خصوصا این چند روز گذشته ‏که عملا شده ام کیسه بکس رفقا و خصوصا اوباش به قول برشت: من از کوسه ها گذشتم، ببر ها را شکار کردم، ‏اما سر انجام من، شکار خرچسونه ها شدم…‏

این احساس که حالا دارم همان احساسی هست که در زندان موقع باز جویی داشتم. به دست هایم نگاه میکنم میبینم ‏این پنجه ها برای جِر دادن ساخته شده اند. نه برای التماس، گدایی و یا توضیح اینکه چی هستی و چی نیستی. ‏هویت من با باج ندادن شکل گرفته. من نماز نخواندم که از خدا گدایی نکنم. اما سکوتم حالا من را به جایی کشانده ‏که برای اثبات شرافت مندی ام بایدهویت ام را از خرچسونه ها گدایی کنم. نه نشد. این یک جاییش ایراد دارد.‏

‎ ‎یک بام و دوهوا در سیما‎ ‎

‏”علی اکبر جوانفکر” از مشاوران رئیس جمهور وبلاگی دارد که منتشر کننده نقطه‌نظرات اوست. در یکی از ‏آخرین پست‌های او و در انتقاد به رفتارهای صدا و سیما می‌خوانیم:‏

صدا وسیما بارها مبادرت به پخش تصویر افرادی از طبقات متوسط به پایین جامعه به دلیل ارتکاب یک تخلف ‏کوچک کرده است. موتور سواری که کلاه ایمنی بر سر ندارد، یا از پیاده رو به جای خیابان استفاده کرده است یا ‏راننده وانت باری که کمربند ایمنی آن خراب است و …‏

اما از طرف دیگر؛ رانندگان خودروهای گرانقیمت که با سرعت بالا و ویراژ دادن در بزرگراهها، جان دیگران را ‏به مخاطره می‌اندازند، وقتی به دام پلیس می‌افتند، صورتشان شطرنجی می‌شود تا آبرویشان نزد مردم محفوظ ‏بماند! به راستی این تناقض رفتاری درصدا و سیما مبین چه چیزی است؟ آیا متمولین و پولدارها با وجود ارتکاب ‏جرایم خطرناک، به طور طبیعی از حاشیه امنیت برخوردارند و افراد کم بضاعت، هرچند جرایم محدودتر و ‏ناچیزتری را مرتکب شوند، باید به مردم معرفی و آبرویشان نزد دیگران نادیده گرفته شود؟! یا افراد معلوم الحالی ‏در جامعه وجود دارند که در خیابانها به ایجاد مزاحمت برای بانوان می‌پردازند. تصویربرداری از این رفتار ‏ناهنجار و نمایش دادن چهره چند فرد متخلف از صدا و سیما، جز بی آبرو شدن متخلفین و جری تر شدن آنها به ‏ارتکاب جرایم بیشتر، آیا تاثیر دیگری بر جای می‌گذارد؟ ‏

‎ ‎چرا و چطور ریدلی اسکات گلشیفته را انتخاب کرد؟!‏‎ ‎

‏”خانه ای از صفر و یک” مطلبی در مورد دعوت هالیوود از یک بازیگر زن ایرانی نوشته است:‏

این روزها آنقدر خبر بد شنیدیم که تنها خبر حضور دخترک سینمای ایران گلشیفته فراهانی در آخرین ساخته ی ‏ریدلی اسکات (مجموعه‌ی دروغ ها) در کنار دی کاپریو و ستاره ی محبوب من یعنی راسل کرو بود که خوشحالم ‏کرد. ریدلی اسکات یا بهتر بگویم سر ریدلی اسکات، کارگردانی که نشان داده که همیشه در فیلمهایش سعی کرده ‏نگاهی چند جانبه به مضامین و شخصیت ها داشته باشد. آنچنان که صلاح الدین ایوبی را در ملکوت آسمان به ‏تصویر کشید و او را همان جوانمردی نشان داد که ریچارد شیردل در وصفش گفته بود. ‏

فیلم اخیر او هم ظاهرا در نقد سیاست های آمریکا در جنگ با تروریسم ساخته شده است که گلشیفته در آن نقش ‏پرستاری اردنی به نام عایشه را بازی می‌کند. اما چه طور اسکات گلشیفته را انتخاب میکند؟ گویا که جیم ‏جارموش کارگردان مشهور سینما؛ بازی گلشیفته را در آخرین فیلم بهمن قبادی (نیوه مانگ) می‌پسندد و او را به ‏ریدلی اسکات معرفی می‌کند. همچنین گفته شده که عایشه در فیلمنامه ی قبلی و خود کتاب آلیس نام داشته که پس ‏از بازنویسی به این نام تغییر کرده. همچنین موناهان، به پیشنهاد اسکات، تغیراتی را برای بازی گلشیفته بر اساس ‏قوانین و عرف ایران ایجاد کرده است. البته ظاهرا این شرط فراهانی بوده است.‏

‎ ‎همکار ایرانی باب دیلن‎ ‎

[](http://www.jour4peace.com/)

‏”خبرنگاران صلح” نیز خبر از یک همکاری هنری دیگر میان هنرمندان ایرانی و امریکائی داده است:‏

شاید مهم ترین خبر حوزه موسیقی در این روزها، همین باشد: همکاری یک موزیسین ایرانی با هنرمندی شناخته ‏شده و بین المللی… خبر همکاری “حامد فکوری” با “باب دیلن” قطعاً برای همهء علاقه مندان موسیقی در ایران ‏غیرمنتظره و هیجان انگیز خواهد بود؛ برخلاف خودش که با خونسردی این قضیه را تنها “یک اتفاق نیک” ‏توصیف می‌کند!‏

چندی پیش و در جریان یکی از اجراهای خارج از کشور گروه فکوری، او و خواننده آن روزهایشان (سالار ‏عقیلی) برای اجرای قطعه ای در آلبوم جدید باب دیلن دعوت شدند.‏

‎ ‎فرق اوین تهران و لاکان رشت!‏‎ ‎

‏”آرش سیگارچی” از زندان نوشته است:‏

لازم نیست تکرار کنم “زندان بوده ام”؛ آن هم دو بار. اما هر دوبار در رشت. زندان لاکان رشت که آخرین ‏سالهای حکومت محمد رضا پهلوی ساخت آن آغاز شد و تنها ده درصدش ماند تا جمهوری اسلامی‌آمد. و چه ‏افسوس که دولت سازندگی هاشمی، ده درصد باقیمانده زندان نیمه کاره لاکان را تکمیل کرد و افتتاح شد.‏

از زندان نوشتم تا بگویم اگر دوبار زندان بودم، “اوین” نبودم. می‌دانید اوین، زندانی در شمال غربی تهران است ‏که چهاردهه است غیر از میزبانان عادی اش از جنس بزهکاران؛ میزبان بزرگانی است از جنس علی شریعتی، ‏بازرگان، طالقانی و … این سالها نیز بسیاری از فعالان سیاسی، دانشجویی، زنان و … آنجا بوده اند اما من نبوده ‏ام. یعنی فقط یکبار پیش آمد تا جلوی در بروم و آن هم بین دو زندان خودم بود که در حاشیه انتخابات ریاست ‏جمهوری دوره نهم، خرداد ۸۴، برای گنجی و زندانیان دیگر که در اعتصاب بودند، ما هم جلوی اوین بودیم. ‏دیوارهایی سیاه و بلند و زمخت. عین زندان خودمان در رشت. با برجک هایی بلند باز عین همان. اما گویا اینجا ‏‏”تحمل” بیشتر بود چه آنکه ما تجمع کردیم و شعار دادیم اما کسی جلوی مان را نگرفت. چه آنکه وقتی به سه ‏کیلومتری زندان خودم می‌رسیدم، ترس زیر گلویم بود؛ لرزش بود و هراس از اینکه آیا باز خواهم گشت روزی ‏دیگر ؟!‏

‎ ‎ترس از ساختن؛ شیفته تخریب‎ ‎

‏”خانه آی روی آب” بخشی از نامه چهلم نادر ابراهمی‌ به همسرش را منتشر کرده است:‏

این را پیش از ما بسیار گفته‌اند، باور کن! هرکس که کاری می‌کند، هر قدر هم کوچک، در معرض خشم ‏کسانی‌ست که کاری نمی‌کنند. هر کس که چیزی را می‌سازد - حتی لانه‌ی فرو ریخته‌ی یک جفت قمری را - ‏منفور همه‌ی کسانی‌ست که اهل ساختن نیستند. و هر کس که چیزی را تغییر می‌دهد - فقط به قدر جابه جا کردن ‏یک گلدان، که گیاه درون آن، ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد ـ باید در انتظار سنگباران همه‌ی کسانی باشد که ‏عاشق توقف‌اند و ایستایی و سکون.‏

‏… و بیش از این‌ها، انسان، حتی اگر “حضور” داشته باشد و بر این حضور مصر باشد؛ ناگزیر، تیر ‏تنگ‌نظری‌های کسانی که عدم حضور خود را احساس می‌کنند، و تربیت ایشان را اسیر رذالت ساخته، به او ‏می‌خورد.‏

‎ ‎کدام گناه بزرگ‌تری است؟! دروغ یا روزه‌خواری؟!‏‎ ‎

‏”دیگری” از آلودگی جامعه ایرانی به ریا نوشته است که در آستانه ماه رمضان، نمود بیشتری پیدا می‌کند:‏

دوستی می‌گفت در ماه رمضان برای انجام یک کار شخصی به یکی از نهادهای ارزشی رفته بوده. مدیر مربوطه ‏موقع نهار پرسیده شما روزه هستید؟ این دوست با اینکه روزه نبوده مراعات طرف را کرده و گفته: بله. اما مدیر ‏خیلی راحت گفته من روزه نیستم و سفارش غذای گرم داده و شروع کرده به خوردن!‏

واقعا روزه نگرفتن و روزه‌خواری بدتر است یا دروغ‌گویی و ریا؟! در جامعه اسلامی که با قوانین فقهی اداره ‏می‌شود؛ روزه‌خواری بدتر از دروغ‌گویی است. این حرف را نه با استناد به آنچه در ایران رخ می‌دهد که براساس ‏لوازم حکومت‌داری اسلامی می‌گویم و حاضرم درباره‌اش بحث کنم.‏

‎ ‎گفتمان اصلاحات، دیگر رمق ندارد‎ ‎

[](http://www.ehsanramezanian.blogfa.com/post-53.aspx)

‏”احسان رمضانیان” در حاشیه بحث های انتخاباتی در میان جریان دوم خرداد و موضوع آمدن یا نیامدن ‏خاتمی‌نوشته است:‏

تحول خواهی بدون داشتن رهبری تحول خواه با سابقه روشن که توان گرد آوری نیروهای همسو و نیز جلب نظر ‏قاطبه مردم را داشته باشد، امکان پذیر نیست. به استقبال کسی باید رفت که توان ایجاد جنبشی جدید را در سطح ‏وسیع داشته باشد و نیز مشق خود را در گذشته با کمترین غلط نوشته باشد. گفتمان اصلاحات با رویکردی محافظه ‏کارانه به انتهای خود رسیده و دیگر رمقی برای طی طریق ندارد. ‏

آنها که خرداد 76 با شناسنامه های سفید پای صندوق رأی رفتند را به سختی می‌توان مجاب کرد دوباره راه ‏آزموده شده را بپیمایند. مگر اینکه حرفی تازه از چهره ای کارآزموده و امتحان پس داده بشنوند و امیدی جدید در ‏دلهاشان پدید آید.اصلاحات رادیکال یا به عبارتی تحول خواهانه، می‌تواند گزینه تازه ای برای دمیدن روح حیات ‏در فضای رخوت آلود سیاسی کشور باشد. ‏

‎ ‎پارک ملی کویر در قرق نفتی‌ها‎ ‎

‏”ناصر کرمی” خبر از هجوم وزارت نفت به پارک ملی کویر داده است:‏

بهانه این مطلب، هجوم وزارت نفت به پارک ملی کویر است. واقعیت این است که اوضاع از زمان ویلیام ناکس ‏دارسی تا حالا خیلی برای دولتهای ایرانی فرق نکرده: راهی جز چاه های نفت برای کسب درآمد نمی‌شناسند. ‏جایی مثل پارک ملی کویر، بنا به هزار دلیل که شرحشان را در پست های دیگری خواهم گفت، می‌تواند یکی از ‏جذاب ترین مقاصد اکوتوریستی جهان باشد، اما چون اکوتوریسم را نمی‌شناسند و حوصله یاد گرفتنش را هم ندارند ‏بلدوزرها را روانه میراث طبیعی ایران می‌کنند. ‏

‎ ‎اعتراف می‌کنم که یک عنصر فریب خورده ضد وطن بودم!‏‎ ‎

[](http://behzadafshari.blogfa.com/)

‏”درخت بدون سایه” منتقد محمود احمدی‌نژاد است که چرا وبلاگ خود را سریعتر به روز نمی‌کند و وبلاگ‌نویسی ‏را جدی‌تر نمی‌گیرد:‏

نمی‌دانم چرا آقای احمدی نژاد به قولش عمل نمی‌کند و اینقدر دیر به دیر در وبلاگش مطلب می‌نویسد؟ اما هر چه ‏باشد وبلاگ ایشان همچنان خواندنی است زیرا کسانی که برای ایشان پیغام می‌گذارند هر لحظه در حال به روز ‏شدن هستند. مثلا یک آقایی به نام مهدی ذوالفقار در پیامی‌به احمدی نژاد نوشته است که:‏

‏ ‏

‏”من در همین جا اعتراف می‌کنم که یک عنصر فریب خورده ضد وطن بودم، ولی حالا به آغوش رهبر و جامعه ‏بازگشتم، فعالیت من در گذشته بیشتر از نوع سفسطه ها و زبان بازی ها برای دست و پا کردن طرفداران بیشتر ‏جهت کسب شهرت بود که این وسط دل ضد انقلاب هم خنک میشد! اما الان اعلام میکنم که سخت پشیمانم و با ‏سرعت هرچه تمام تر در حال پاکسازی گذشته سیاه خود هستم، با تشکر، محتاج همیشگی دعای خیر ملت”.‏