[پاسخی به نامه فریبا کمال آبادی؛مادری زندانی که اجازه شرکت در مراسم ازدواج دخترش را نیافت]
فریبای عزیزم دوست نازنین و محبوبم این متن خطاب به تواست؛ خطاب به یکی از فداکارترین و سربلند ترین مادران دنیا که با سرفرازی از حضور در مراسم عقد دختر کوچکش ترانه عزیز به ظاهر محروم شد. به ظاهر، زیرا تو در مراسم با جسم نه که با جان و یاد و روح حاضر بودی. برایت از این مراسم حکایت می کنم تا بدانی که نام و یادت در لحظه لحظه مراسم جاری بود و حضورت با تمام وجود احساس می شد.
مراسم عقد در تاریخ سوم آذر ماه با حضور تعدادی از نزدیک ترین اعضای خانواده و صمیمی ترین دوستان برگزار شد. چند روز قبل از آن با ترانه عزیز و فرید نازنین ملاقاتی داشتم و در مورد برنامه ریزی مراسم عقد مشورت کردیم. آن روز همان طور که در نامه ات توضیح داده بودی مشخص شده بود که اجازه حضور در مراسم عقد دخترت را از تو عزیز دل سلب کرده بودند. بچه ها می گفتند که تا آخرین لحظات بنا به وعده مسئولین منتظر اجازه مرخصی یا حضور در مراسم با همراهی مامور و یا برگزاری مراسم عقد در اتاق اجرای احکام بودند ولی متاسفانه این اجازه هیچگاه صادر نشد. از همان زمان اشک همراه چشمهای من شد. به یاد آوردم زمانی را که افتخار شاگردی تو را داشتم و یا در جلسات مختلف در کنار هم به خدمت مشغول بودیم و ترانه عزیز اگر در مدرسه نبود در کنار تو و یا روی زانوی تو آرام می نشست و همراه تو بودن را حتی به بازی کودکانه اش ترجیح می داد. این کودک عزیز از سن ده سالگی دو بار نگرانی و اضطراب دستگیری مادر را تجربه کرده بود و در سیزده سالگی دستگیری مجدد مادر و این بار برای مدت زمانی بسیار طولانی و نفس گیر و جان کاه که آزمونی بر استقامت و پایداری او بود. در گذار این سالها رشد و بالندگی این دختر عزیز و دیدن سکون و آرامش و لبخند ملایم و همیشگی او، نشان از بلوغ و آگاهی و درایت او داشت.
فریبای عزیزم، در طی مراسم عقد، شاخه گلی زیبا و شمعی روشن بر جای خالی تو عزیز، قلب ها را بیشتر می فشرد و درد نبود تو را افزون می نمود. مراسم که با دعا و مناجاتی به آستان مقدس الهی شروع شد با صحبت های خانم صفاجو مادر عزیز داماد ادامه یافت که شرح مراسم خواستگاری در زندان را برای ما روایت کردند و اینکه مسئولین زندان حدود بیست دقیقه زمان برای انجام مراسم خواستگاری در ملاقات حضوری بین ترانه و فرید و والدین هر دو طرف اختصاص داده بودند و بعد از گذشت تقریبا نیمی از این زمان که صحبت در خصوص اهمیت خانواده و تشکیل زندگی بوده است، تذکر داده اند که مراسم خواستگاری را شروع کنید زیرا منتظر بودند طبق مراسمی که می شناختند صحبت هایی در مورد مسائل مالی و غیره نیز انجام شود که البته با مراسم بهایی بسیار متفاوت است و در این مورد برای ایشان توضیح داده شده که مراسم ازدواج بهایی بر چه اساس و مبنایی است. در حین خواندن نامه دلنشین تو خطاب به عروس و داماد عزیز توسط جناب طائفی اشک های روان و آه های سوزناک از رنج و دردی نهفته در قلوب و دلتنگی بی حد و حصر و آرزوی حضور تو در مراسم، نشان داشت. طنین سرود زیبای “دستم بگیر” عبدالبهاء سکونی بر آتش قلوب بود و بیان خاطرات سرکار خانم نخجوانی از مراسم ازدواج حضرت ولی امرالله و روحیه خانم دقایقی سرشار از تامل بر نحوه برگزاری مراسم ازدواج به ارمغان آورد.
مراسم رسمی عقد بعد از تلاوت مناجاتی توسط ترانه عزیز شروع گردید و با تلاوت چند لوح و مناجات و خطبه ازدواج و مناجات خاتمه ای که فرید عزیز تلاوت نمود و با امضای عروس و داماد ووالدین و شهود خاتمه یافت. آنچه بر روحانیت و صفای این مراسم می افزود سادگی و صمیمیتی بود که در جمع موج می زد. قلوبی که با عشقی روحانی با یکدیگر پیوند داشت و یاد آوری فداکاری و وفاداری پیروان مومن و بردبار حضرت بهاءالله که آرزویی جز رضای الهی ندارند و هر یک به نوعی نصیبی از رنج و بلا در سالهای طولانی را به جان خریده اند و در عین حال لحظه ای از تلاش برای سازندگی جامعه و این مرز و بوم دست برنداشته اند.
فریبای عزیزم مراسم عقد ترانه و فرید عزیزم به گواه همگان در عین سادگی، از زیبایی و شکوهی فوق العاده برخوردار بود. جای تو در قلب و روح ماست. فداکاری و صبوری سالهای سرشار از رنج و غم فراق هر یک از شما عزیزان، درسی آموزنده برای یکایک ما است و امیدوارم بتوانیم ما هم سهم خود و دین خود را ادا کنیم. با تمام وجود منتظر تابش خورشید عدالت بر گستره سرزمین مقدس و عزیزمان ایران هستیم
به امید دیدارت