شکل گیری فرهنگ سلطه ستیز

نویسنده

parvinardalan762.jpg

معمولا در بازجویی ها یا شبیخون به اصحاب جنبش ها، مدافعان حقوق بشر، روزنامه نگاران،… دو نکته بیش از ‏هر چیز مورد توجه “امنیت سازان” ما قرار می گیرد. یکی شناخت نقاط ضعف فرد بازجو شونده است تا بتوان با ‏حمله و تحت فشار قرار دادنش، خاموش یا بی حسش کرد و دیگری شناخت نقاط تحریک آمیز جامعه در برابر ‏بازجو شونده تا بتوان با تحریک جامعه علیه وی، از حرکت بازش ایستاند؛ یعنی اقدامی ضد اخلاقی اما برای ‏تقویت اخلاق پلیسی و حکومتی در جامعه.‏

‏ چندی است که “هویت” سازان صدا و سیمایی و کیهانی دهه 70 با “هویتی” جدید در دهه اخیر و از طریق ‏خبرگزاری رسمی ایران که به همه ما شهروندان ایرانی تعلق دارد سعی دیگری کرده اند تا “چراغ” دیگری را ‏علیه مدافعان حقوق بشر و فعالان جنبش زنان روشن کنند. نسبت بهایی گری و دفاع از بهائیت به شیرین عبادی و ‏فرزند او، اتهام براندازی نرم و کارگزاران فرهنگی غرب خواندن فعالان جنبش زنان و مدافعان حقوق برابر و ‏کمپین یک میلیون امضا از جمله حملات اخیر هویت سازان جدید است. ‏

دو مطلب اخیر ایرنا یکی “شیرین عبادی : اسارت در تور بهائیت” که ابتدا به قلم دکتر علی رضا حیدری بر ‏صفحه خبرگزاری قرار گرفت ولی بلافاصله نام نویسنده پاک شد و به جای آن تنها عنوان “دفتر پژوهش و ‏بررسی خبر” ذکر شد؛ و سپس مطلب دیگری با عنوان “کمپین یک میلیون امضا تروریستی و دنبال فحشا است” ‏برگرفته از سخنرانی پیام فضلی‌نژاد در همایش طرح ولایت استان خوزستان، نمونه های نخست این اتهام زنی ‏هاست که باید منتظر نوشته های بعدی این “پژوهش گران” مراکز امنیتی بود. می گویم “پژوهش گران” زیرا ‏اخیرا در تب و تاب گسترده ای که جامعه ایران را از دکتر پروری و دکتر سازی و ارائه دکترین های جدید در بر ‏گرفته است کارشناسان و بازجویان کیهانی نیز برای مشروعیت بخشی و علمی نشان دادن ادعاهایشان تحت ‏عنوان پژوهش گر معرفی می شوند. ‏

در نوشته “اسارت در تور بهائیت”، “پژوهش گر” این نوشته که خود را طرفدار “تز دانستن حق مردم است” می ‏داند در ابتدای نوشته خود مثلا با استفاده از نظریات فوکو گفتمان حقوق بشری گسترش یابنده در جامعه کنونی ‏ایران را دست پروده کمپانی های تولید گفتمان غربی می داند و به جای تحلیل و تبین این ادعا ابزار پژوهش را ‏کنار گذاشته و از طریق “اسناد غیر قابل انکاری” چون تقدیر کمیته نوبل صلح از شیرین عبادی به خاطر دفاع از ‏حقوق بشر و مردم سالاری، ابراز خوشحالی جرج بوش از انتخاب وی، پذیرش وکالت بهائیان یا نقد قوانین ‏نابرابر از سوی شیرین عبادی … زبان به اتهام زنی علیه وی و فرزندش نرگس توسلیان می گشاید. وی با زیر ‏سوال بردن جایزه نوبل صلح، تلاش های شیرین عبادی و مدافعان حقوق بشر در گسترش گفتمان حقوق بشری در ‏ایران را چون نمی تواند منکر شود به “گفتمان صادراتی اغیار” تعبیر می کند. زیرا حداقل نویسنده باید با توجه به ‏اطلاعات ذی قیمتی که دارد واقف باشد که طی چند سال اخیر وکلای کانون مدافعان حقوق بشر، به ویژه شیرین ‏عبادی، نسرین ستوده ، لیلا علی کرمی، دکتر عبدالفتاح سلطانی… ، همچنین وکلایی چون زهرا ارزنی، فریده ‏غیرت، گیتی پورفاضل، محمد شریف …که به طور رایگان وکالت فعالان اجتماعی و سیاسی و مذهبی را برعهده ‏داشته اند تا چه حد به دلیل پشتیبانی مالی، فکری و معنوی خود حامی این جنبش ها بوده اند. در واقع سند واقعی ‏‏”غیر قابل انکار” عملکرد آنان است. ‏

‏ مطلب دیگر، “کمپین یک میلیون امضا تروریستی و دنبال فحشا است”، اتهام زنی های پژوهش گر کیهان است ‏که باز هم در خبرگزاری رسمی کشور منتشر می شود.او در این سخنرانی نه تنها شیرین عبادی که شهلا لاهیجی، ‏رخشان بین اعتماد، تهمینه میلانی، پوران درخشنده، شهلا شرکت، شادی صدر، فاطمه صادقی، اعضای مرکز ‏فرهنگی زنان، فعالان کمپین یک میلیون امضا، مجله زنان و…را کارگزاران فرهنگی طرح خاورمیانه بزرگ و ‏مروجان “همجنسگرایی، آزادی حجاب، سقط جنین، آزادی سکسوالیته و بهاییت ” می داند که از نظر وی نه تنها ‏‏”ایدئولوژی فحشا”راتبلیع می کنند که از گروه های تروریستی هم دفاع می کنند. نویسنده در نهایت به این هم بسنده ‏نمی کند و فرمان می دهد : “یک بار برای همیشه باید دین خود را به انقلاب اسلامی ادا کنیم و در این راه تنها به ‏دلیران و دریا دلان انقلابی محتاجیم.“‏

می توان برای پاسخ به هر یک از اتهاماتی که در این نوشته ها آمده است صفحه ها مطلب نوشت و به این نوع ‏تحریک و تشویش اذهان پاسخ داد اما هدف من در این نوشته پاسخ دهی به این پژوهشگران امنیتی نیست چرا که ‏آنان که منبع اصلی این داده ها و پردازش آنها هستند خود در جریان اصلی اطلاعات نیز قرار دارند و به درستی ‏می دانند که چگونه می توان با تحریک احساسات مذهبی، قومی، ملی مردمان راه خود را پیش برد و البته “دانستن ‏حق مردم است” را هم شعار خود قرار داد.‏

اما آیا “پژوهش ” هایی از این دست همچون گذشته پاسخ می گیرند؟ بارها در نقد قوانین تبعیض آمیز در حوزه ‏زنان گفته شده است که فرهنگ جامعه ما جلوتر از قوانین کشور است و به همین دلیل به طور مثال عرف جامعه ‏دیگر ازدواج زود هنگام دخترکان خردسال را بر نمی تابد، ولی قانون همچنان بر همان پاشنه می چرخد یا اگر ‏فرهنگ ما جلوتر از قانون نبود چنین اعتراضی گسترده و از همه طیف های فکری جامعه در برابر تصویب ‏قانون ضد خانواده پدید نمی آمد،… می خواهم بگویم نه تنها فرهنگ ما جلوتر از قانون ماست، که امروز فرهنگ ‏جامعه ما بسیار جلوتر از فرهنگ سلطه گر حکومتی مان نیز شده است.به عبارت دیگر، الزامات جامعه مدنی نه ‏صرفا در شعار که در خواسته ها و مناسبات و روابط بین فردی و گروهی و جنبشی در حال رسوخ است. تلاش ‏برای آزادی افراد حق طلب و فعالان جنبش های اجتماعی اعم از زن و مرد از جنبش های زنان، کارگری، ‏دانشجویی یا دفاع از حقوق هر یک از اقلیت های مذهبی، ملیتی ، هویتی، جنسی، … حتی اگر موافق نظر یا ‏دیدگاه یا روش شان نباشیم گامی بزرگ در جهت دموکراتیزه کردن فرد فردمان، جامعه، حتی حکومت و به ‏عبارت دیگر شالوده شکنی سنت تاریخی مان بوده است. بارها مذاهب شیعه و سنی را علیه هم شورانده اند تا ‏ماهی خود از آب بگیرند اما اکنون فعالان آگاه شیعه و سنی، ترک و کرد در تلاش اند که این تحریکات را بی ‏پاسخ گذاشته و با اقدام به فعالیت های مشترک در برابر تحریک سازی ها مقاومت کنند؛ از کودکی به ما می گویند ‏یهودی ها بو می دهند، بهایی ها نجس اند و … تا تحریکات و جنگ های مذهبی را دامن زنند اما اکنون بسیاری از ‏ما می دانیم که برای رسیدن به یک جامعه انسانی توجه به حقوق اقلیت ها و نه پایمال کردن حقوق آنها شرط است، ‏هرچند تلاش شود که راه دفاع از موکلان اقلیت هایی چون بهایی ها را با ایجاد ترس و اتهام ضد دین بودن ببندند، ‏یا دفاع از حقوق همجنسگرایان را فحشا بخوانند؛ یا فعالان کمپین یک میلیون امضا را به رغم مسالمت آمیز بودن ‏حرکتشان تروریست معرفی کنند … همه این اقدامات از آن روست تا با تحریک بخشی از جامعه علیه بخش دیگر ‏آن یعنی زنان و اقلیت ها بر فشار هر چه بیشتر و ایجاد رعب و وحشت نسبت به فعالیت اجتماعی و جنبشی دامن ‏زنند اما مشاهده می کنیم که روز به روز نه تنها بر تعداد کنشگران زن افزوده می شود که تعداد مدافعان حقوق ‏اقلیت های دیگر نیز فزونی می گیرد. ‏

دفاع از حقوق زنان، اقلیت های جنسی، قومی و مذهبی… را شاید بتوان ضریب سنجش دموکراتیک بودن یک ‏جامعه دانست.شاید پیش تر دفاع از حقوق زنان محلی از ارعاب نداشت اما اکنون بی توجهی به حقوق زنان با نقد ‏گسترده زنان جامعه رو به رو خواهد شد هرچند اگر کمتر پاسخی بگیرد. دفاع از حقوق اقلیت ها نیز تجربه ای از ‏این دست است. هم اکنون هرچند دفاع از حقوق اقلیت ها - نه الزاما موافقت با آنان - به مثابه امری سیاسی، ضدیت ‏با دین، یا ضدیت با تمامیت ارضی تلقی می شود اما به نظر می آید که جامعه مدنی ما در حال عبور از این ‏مرحله نیز هست. اگر در گذشته به مدد حاکمیت سلطه و فرهنگ سلطه گر، نقطه تحریک پذیری اش بالا، تحملش ‏ناچیز، و درک و مشاهده اش از تفاوت ها محدود بود اکنون جامعه ای خواهیم داشت که در آن به یمن ارتقای ‏فرهنگی، رشد و پختگی جنبش ها و توان باز خوانی و نقد روزمره رفتارها و عملکردهایش در حوزه جمعی و ‏فردی و گسترش گفتگوی درون گروهی، درون جنبشی و بین جنبشی، فرهنگی کثرت گرا و سلطه ستیز در حال ‏شکل گیری است. ما به تدریج می آموزیم که هر چه بیشتر به “حاشیه رانده شده های جامعه” راببینیم بیشتر قادر ‏خواهیم بود تا با درک تفاوت ها و احترام به حقوق اقلیت ها جامعه مدنی مان را شکل دهیم؛ حرکتی که حاکمیت ‏نسبت به آن عقب مانده است و به همین دلیل است فشار را بر مدافعانش بیشتر می کند. با چنین رویکردی دفاع از ‏حقوق زنان، دراویش، دانشجویان، بهائیان، زهرا بنی یعقوب ها، هانا ها و روناک ها، کبودوندها و کمانگرها ‏‏…در ظرف حاکمیت تک صدایی نمی گنجد، و از همین روست که عملکرد شیرین عبادی ها تحمل نمی شود. ‏براستی جامعه چند صدایی پر صدا تر از حاکمیت تک صداست هر چند شاهد برخوردها و قتل های زنجیره ای ‏نوینی باشیم. ‏