رئیسجمهورهای ایران مهم هستند، همیشه چنین بوده است. آنها وزارتخانهها را کنترل میکنند، بودجه کشور را در دست دارند. در زمانهایی فراتر از نقش دولتی خود عمل می کنند و عملیات ملی را با پیآمدهای عمیق رهبری میکنند.
خواسته محمد خاتمی برای تغییر دموکراتیک هنوز در ایران طنینانداز است و جنبش اصلاحطلبی، جنبش سبز و اخیرا موج بنفش را موجب شده است. تاثیر محمود احمدینژاد احتمالا با پوپولیسم و گزافهگوییش گذراتر خواهد بود. او نماد فرصتهای از دست رفته، تحریکات بیمورد و رسوایی است.
با این حال رئیس جمهور ایران در مرکز سیستم سیاسیای قرار دارد که سایر مراکز لایههای قدرت آن را تحت کنترل خود دارند. تمام روسایجمهور در برههای از زمان با رهبر ایران، مجلس و شورای نگهبان درگیر میشوند. در سالهای اخیر سایه سپاه پاسداران با دخالتهایش در امور امنیتی و اقتصادی درازتر شده است.
حسن روحانی آخرین رئیسجمهور منتخب ایران به مقدار زیادی از درون خود این سیستم است. سالها به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی در پشت پرده مناقشات را حل و سیاستهای را هماهنگ میکرد.
روحانی اگر مذاکرهکننده هستهای در سال 2003 هم نبود احتمالا پشت پرده مناسبات را هماهنگ میکرده است. آن روزها رفتارهای آمریکا ایران را ترساند و باعث شد این کشور برنامه هستهای خود را تعلیق کند. آن زمان روحانی به سختی مورد انتقاد روحانیون محافظهکار قرار گرفت. مردی از درون سیستم که به تدریج به منتقد آن تبدیل شد و هشت سال گذشته را به دفاع از پرونده خود گذراند. در این مدت سخنرانیهای متعددی کرد و خاطرات خود را به عنوان مذاکرهکننده هستهای منتشر و نامزد ریاستجمهوری شد.
پس از اینکه ماه عسل پیروزی او به پایان برسد، روحانی با مشکلات بسیاری باید دست و پنجه نرم کند. باید با بسیاری از محافظهکاران که شکاف بینشان نتوانست آنها را به ریاستجمهوری برساند مواجه شوند. احتمالا رهبر به دقت او را زیر نظر خواهد داشت و سپاه هم نمی خواهد به او نقش زیادی در مسایل هستهای بدهد.
با این وجود، روحانی میتواند به صورت بالقوه دستاوردهای زیادی داشته باشد. او میتواند مدنیت را به گفتمان ایران بازگرداند، محدودیتهای فرهنگی را که موجب سرخوردگی زنان و جوانان شده کمتر کند و می تواند تنش با جامعه بینالمللی را نیز کاهش دهد.
منبع: نیویورک تایمز - 17 ژوئن 2013