زمانی که 3 ماه پیش، جورج بوش اعلام کرد که به نیروهای آمریکایی دستور برخورد با مأموران ایرانی در عراق را داده است، می شد پیش بینی کرد که منطقه، شاهد نوع جدیدی از اتفاقات نظامی – امنیتی باشد.
یکی از صریح ترین واکنش های صورت گرفته به این دستور، مقاله هشدار آمیز چاپ شده در صبح صادق، نشریه دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در تاریخ 9 بهمن 85 بود، که تاکید داشت: “زمانی که افسران امنیتی آمریکا به راحتی در دام نیروهای آموزش ندیده و کم تجربه جیش المهدی قرار می گیرند و یا افسر برجسته موساد در پاریس به یک باره سر به نیست می شود یا قایق نیروهای انگلیسی در اروند به علل نامعلومی ناپدید می شود، می تواند پیامی روشن برای آنان باشد که خیال های باطل در ذهن می پرورانند.”
هشدار نهفته در عبارات فوق، واضح تر از آن بود که نیاز به تفسیرهای پیچیده داشته باشد. سپاه پاسداران، می خواست به نیروهای غربی هشدار دهد که در صورت ورود به فاز برخورد قهرآمیز با نیروهای ایرانی در عراق، باب بازی جدیدی را گشوده اند که خود، در آن زمینه بسیار آسیب پذیر هستند. اشاره به مواردی چون “ناپدید شدن قایق نیروهای انگلیسی در اروند” در مقاله هشدار آمیز فوق، وقتی قابل فهم تر شدند که دستگیری 15 ملوان بریتانایی در دو ماه بعد، درست در همین منطقه اروند رود – یا قول عراقی ها شط العرب- به وقوع پیوست، و آزادی این ملوانان، توأم با آزادی دیپلماتی ایرانی بود که چند ماه پیش از آن، در عراق ربوده شده بود.
گذشته از تفسیرهای مختلفی که در سطح نشریات بین المللی، در مورد ماهیت دستگیری 15 نظامی بریتانیایی و جریانات پشت پرده منتهی به آزادی آنها ارائه شده، احتمالاً باید این واقعه را، در راستای واکنش جمهوری اسلامی به موضع ایالات متحده در مورد برخورد با نیروهای نظامی – امنیتی ایران در عراق تفسیر کرد.
به نظر می رسد محافلی در ایران به این نتیجه رسیده اند که در صورت شروع این نوع بازی های متقابل نظامی - امنیتی در منطقه، دو طرف در وضعیت یکسانی قرار ندارند. این محافل، البته تردید ندارند که توان نظامی نیروهای ائتلاف در عراق، بیشتر از ایران است؛ اما به عقیده آنان، در عوض، تبعات سیاسی دستگیر شدن نیروهای غربی در منطقه برای دولت های اروپایی و آمریکایی، بیشتر از دولت جمهوری اسلامی است.
در یک طرف معادله، اسارت تعدادی از نیروهای ائتلاف با شهروندان اروپایی و آمریکایی توسط نیروهای ایرانی، فشاری عظیم را برای آزادی آنها از اسارت ایجاد می کند؛ فشاری که در صورت آزاد نشدن اسرای غربی، ممکن است هزینه هایی سنگین را از طرف پارلمان، گروه های سیاسی رقیب یا رسانه ها بر حزب حاکم تحمیل کند و حتی در دراز مدت، به شکست این حزب در انتخابات بعدی بینجامد (افکار عمومی جهان، هنوز تجربیاتی چون سقوط حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری در پی عدم توفیق کارتر در آزادی گروگان های آمریکایی در ایران را از خاطر نبرده است). اما در طرف دیگر این دعوا، مسوولان ایرانی در معرض خطرهای مشابه قرار ندارند. به عنوان نمونه، نه تنها اتفاقاتی چون اسارت طولانی مدت 5 تبعه ایرانی دستگیر شده در کنسولگری ایران در اربیل، که اسارت احتمالی تعدادی به مراتب بیشتر از مأموران ایرانی در عراق یا مناطق دیگر در آینده هم، موقعیت سیاستمداران حاکم و نتایج انتخابات آتی را در معرض تاپیرات جدی قرار نخواهد داد. نباید فراموش کرد که چطور در همین ماجرای اخیر دستگیری ملوانان، محافل حکومتی ایران به همان راحتی که از تجاوز نیروهای بریتانیایی به قلمرو کشور سخن گفته و محاکمه سربازان دستگیر شده را حقی تردید ناپذیر قلمداد کردند، به فاصله چند روز آنها را بدون محاکمه، و درست پیش از پایان مهلت 48 ساعته اعلام شده توسط لندن آزاد کردند و نام این کار را نیز یک پیروزی بزرگ گذاشتند، و مشکل بزرگی هم در صحنه سیاسی کشور برایشان پیش نیامد.
نهایت آنکه در ایران، ظاهرا این تئوری به طور جدی در میان نظریه پردازان نومحافظه کار نزدیک به ارگان های نظامی مقبولیت دارد که اگر فرآیند ربودن نیروهای دو طرف در منطقه تشدید شود، سیاستمداران غربی در این میانه بسیار آسیب پذیرتر از مسوولان ایرانی خواهند بود. شاید یادآوری این واقعیت، مهمترین پیامی باشد که حکومت ایران، در ماجرای دستگیری 15 نظامی انگلیسی، قصد ارسال آن را به غرب داشته است.