بار دیگر پروژه “تطهیر” کلید خورده است؛ تطهیر دامان رهبری از “نتایج تصمیمهای آلوده” ای که در برهه های حساس سیاسی گرفته اما هر گاه صدای فرو ریختن بنای حاصل از تصمیمات اش به گوش همه رسیده، موضع مظلومانه و بی طرفانه گرفته، از دری دیگر وارد شده و به تطهیر خود و فرار از پاسخگویی پرداخته تا مبادا از اعتماد آن بخش از افکار عمومی (به ویژه مریدان) که هنوز او را صادق می دانند کم شود.
در این یادداشت با اشاره به مستندات تاریخی نه چندان دور، می توان رفتار وی درباره انتخابات پیش رو را با موارد مشابه مقایسه کرد و به نتیجه عبرت آموزی رسید:
روز بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۷۶، در اوج رقابت میان آقایان خاتمی و ناطق نوری، آیت الله خامنه ای در دیدار با مسئولان صدا و سیما با اشاره به برخی اظهارات مبنی بر اینکه رهبری در موضوع انتخابات ریاست جمهوری به هیچ یک از نامزدها نظری ندارد، به صراحت گفت: “مگر می شود به کسی نظر نداشت؟ من گمان نمی کنم کسی به قدر من، این آقایان نامزدها را بشناسد… نزدیکان من حدس می زنند… “ همین سخنان باعث شد تا تیتر یک روزنامه ابرار در آخرین روز تبلیغات انتخابات سال ۷۶، این باشد: “آیت الله مهدوی کنی دبیر کل جامعه روحانیت مبارز تهران: “حدس می زنیم نظر مقام معظم رهبری به آقای ناطق نوری است.”
آقای خامنه ای گمان می کرد با اعلام نظر خود، ملتی تغییر رأی می دهند و رییس جمهور مورد نظر او را انتخاب می کنند. اما این سراب پس از انتخابات رنگ باخت و هنگامی که با رأی ۲۰ میلیونی محمد خاتمی دریافت که از افکار عمومی مردم، سخت عقب مانده ناگهان از در بی طرفی وارد شد و در نخستین سخنرانی عمومی پس از انتخابات با اشاره به آمار شرکت کنندگان در انتخابات سال ۷۶ گفت: “آنچه از خدا خواسته بودم ۳۰ میلیون رأی بود” تا مخاطب “نه” بزرگ مردم قرار نگیرد و بگوید مهم تعداد آراء بوده و رهبری نظر دیگری نداشته است.
شانزده سال پس از آن روزها، همان کسی که می گفت: “مگر می شود به کسی نظر نداشت؟… نزدیکان من حدس می زنند” حالا در بهار ۹۲، در سخنرانی مشهد در یک چرخش ۱۸۰ درجه ای می گوید: “رهبری در انتخابات یک رای بیشتر ندارد و کسی هم از این رای اطلاع نخواهد داشت… هرگونه سخن یا اظهار نظری مبنی بر اینکه رهبری به فرد خاصی نظر دارد ، نادرست است”.
گمان نمی رود ماجرا این باشد که آن نزدیکان که در سال ۷۶ نظر رهبری را حدس می زدند و وظیفه انتقال حدس شان به مردم را داشتند الان دیگر نیستند؛ ماجرا این است که بار دیگر رهبری در مقابل مردمی قرار گرفته که کارنامه دولت محمود احمدی نژاد را از چشم رهبری می بینند و این ویرانه به جای مانده از او را محصول حمایت مطلقه رهبری می دانند و حالا این نقش به کار می آید که: من کاره ای نبوده ام و یک رأی بیشتر ندارم و لابد همه آنها که گفته اند من نظر به احمدی نژاد داشته ام نادرست گفته اند. البته آقای خامنه ای گمان می کند برای تطهیر خود در افکار عمومی باید تا قبل از انتخابات در هر سخنرانی، نکات بیشتری در راستای تطهیر خود بگوید چنان که در سخنرانی روز شنبه گذشته اش از نامزدها خواسته “در ارزیابی تواناییهای خودشان اشتباه نکنند و بدانند که عرصه مدیریت اجرایی کشور یعنی چه!”. وی افزوده که در سالهای گذشته از روسای جمهور “حمایت کرده و ضمن ارائه توصیه هایی از آنها توضیح نیز خواسته است”.
آقای خامنه ای هشت سال پس از حمایت بی نظیر از دولتی که “به نظرش نزدیک تر بوده” حالا می بیند جامعه به این نتیجه رسیده که این دولت از اول هم اینکاره نبوده و نمی دانسته “عرصه مدیریت اجرایی کشور یعنی چه” پس باید از درِ گلایه و توصیه ای مشفقانه وارد شد و برای جلب نظر منتقدان گفت که رهبری از اول هم نه تنها نظری نداشته بلکه به دولت کنونی “توصیه هم کرده و توضیح هم خواسته” اما لابد او گوش نداده است.
آقای خامنه ای در سال ۸۴ برای آنکه جلوی ورود امثال هاشمی رفسنجانی، مهدی کروبی و مصطفی معین (که همگی بالای ۵۰ سال سن داشتهاند) را بگیرد از “ضرورت جوانسازی نظام سیاسی” سخن گفت تا دولت را به رئیسی زیر۵۰ سال بسپارد، غافل از این “دم خروس” که دبیری شورای نگهبان (که عملا مهمترین گردنه سیاسی نظام است) را به پیرمردی که حالا دیگر ۸۷ ساله شده سپرده و آخرین امام جمعه ای که برای “نماز سیاسی عبادی جمعه” در تهران منصوب کرده (موحدی کرمانی) ۸۶ سال دارد. ولی حالا که تیر جوانگراییاش با تجربه تلخ احمدینژاد و حذف رقبا به سنگ خورده باید در نقش تازه ای ظاهر شود و بگوید منظورش از جوان گرایی دیگر آنقدر هم نبوده که نامزد نداند “عرصه مدیریت اجرایی کشور یعنی چه”… شاید هم علاوه بر تلاش برای تطهیر خود، می خواهد نگاهی به سال تولد کسی مثل علی اکبر ولایتی هم داشته باشد که ۱۱ سال از محمود احمدی نژاد بزرگتر است؛ پس باید کمی ترازو را دستکاری کرد.
حالا آن سوی ماجرا ادبیات محمود احمدی نژاد هم به فهرست “نمی گذارند”ها و “نمی خواهند”ها اضافه شده است؛ تعبیری که تقریبا تمام رؤسای جمهور پس از درگذشت آیت الله خمینی به صراحت یا تلویح به کار برده اند. این صندوق را البته هفته گذشته نماینده ولی فقیه در سپاه محمد رسول الله در همایشی با حضور فرماندهان سپاه رمزگشایی کرده است؛ حجت الاسلام “عبدالعلی گواهی” گفته: “رییسجمهور آینده اگر قرار است اظهار عقیده کند باید بداند که از جایگاه رییس دولت صحبت میکند، بداند در کشور تصمیم نهایی با رهبری است و فصلالخطاب امور با رهبری است” اما معلوم نیست چرا بعد از این دستورالعمل روشن و طلایی، با تعجب پرسیده “چرا مسئولان نظام وقتی به قدرت میرسند جایگاه رهبری را فراموش میکنند؟”
مگر پاسخ این سوال را جز نزد رهبری می توان جست؟ او به عنوان ولایت مطلقه که تصمیم نهایی درباره همه چیز و همه کس با اوست یا باید مسئولیت سیاست های کلی نظام و اختیارات مطلقه ای که دست دولت را می بندد و نیز مسئولیت مستقیم انتخاب ها و انتصاب هایش را خود بپذیرد و در سود و ضرر شریک شود و برای مردودی در کارنامه دولتی که به نظرش نزدیکتر و در بصیرت هم بصیرتر بود از مردم عذرخواهی کند و به جای این حلقه فرسوده پیرامونش، بیشتر بشنود از آنها که “می دانند عرصه مدیریت اجرایی کشور یعنی چه”، و یا در تغییری حقیقی یا حقوقی، در مقام توصیه بنشیند و تجربه ملکه انگلیس و رابطه اش با دولت و مردم را به دقت بخواند.
وقتی رهبری می خواهد هر دو نقش را بازی کند پیوسته در چرخه دولتسازی و پاکسازی (تطهیر) دامانش از دولتی که ساخته گرفتار می شود و سرانجام در هر دو شکست می خورد.