هویت ایرانی و زبان فارسی

نویسنده
شاهرخ مسکوب

» دریچه

بخش سوم – قسمت دوم

اهل دین و نثر فارسی

گرد آورنده: - بهرام دریایی

سقوط مرکز خلافت

خلافت بغداد پایگاه بزرگ تسلط مادی و معنوی تسلط حکومت و فرهنگ عرب بود. از بین رفتن این پایگاه، نیرو وتوانایی گسترش زبان عربی را کم کرد. مخصوصا” که مرکز سیاسی واداری به جای دیگر منتقل شد و فارسی بصورت تنها زبان سیاسی و دیوانی ایران درآمد. سیر توسعه مذهب شیعه، که از چند قرن پیش شروع شده بود، در این عصر با آهنگ تندتری، ادامه یافت. تساهل و بی مذهبی مغولها و نوسان خان میان ادیان بودایی، مسیح و اسلام و بعدا” سیاست تیموری ها به اضافهء از بین رفتن مرکز روحانی و دنیوی تسنن در بغداد، اینها چند علت مهمتر است در میان سلسلهء درهم و پیچیده علت های گوناگون دیگر.

ازنبمه قرن هفتم تا اوایل قرن دهم و تشکیل دولت صفوی، زبان فارسی دیوانی و مذهب شیعه هر دو رواج بیشتر و دامنه دارتری پیدا کردند و کیفیت رابطهء اهل تشیع، به عنوان اقلیتی مذهبی، با اکثریت سنی و دستگاههای حاکم محلی و مرکزی عوض شد. زبان دین همچنان عربی بود و علما، علوم دینی را به آن زبان می نوشتند. دربرابر نویسندگان متعد د نثر فارسی در موضوعهای مختلف، تعدادن آ علمای فارسی نویس ناچیزست. در تاریخ و عرفان، علوم یا ادب اجتماعی این دوره، بزرگانی مثل، خواجه رشیدالدین فضل الله، نجم الدین کاشانی، خواجه نصیر الدین توسی، قطب الدین شیرازی، عبید زاکانی و بالاخره سعدی را داشته ایم.

 

نثر اهل دین در دوره دوم

در این دوره، دوره ای است که تشیع، مذهب بیشتر مردم و مذهب رسمی دولت است و علمای دین با ملیت مخالفند و اندیشه و فرهنگ ملی را طرد می کنند.

شاه اسماعیل پادشاه کشوری شد که هنوز اکثریت مردم آن سنی بودند، و او با خشونت و تعصب و به زور شمشیر تشیع را، که مذهب پادشاه ودولت بود، رواج داد و اکثریت را به این مذهب در آورد، ولی از همان زمان تا امروز، اقوامی مثل کرد، ترکمن، بلوچ و… خلاصه تعداد کثیری سنی مذهب در ایران باقی ماند. درخارج هم، ایران با دو دشمن نیرومندو سنی روبه رو بود و جنگهای طولانی داشت، ازبکان در ماوراالنهر و عثمانی ها در ترکیه و عراق. جنگ با این دو دشمن علل مذهبی نداشت. اختلاف ازبکان با ما، اززمان گورکانیان سنی مذهب و پیش از صفویه شروع شده بود. آنها خراسان را می خواستند، خواه سنی، خواه شیعه. امپراطوری عثمانی هم در حال رشد وگسترش بود و از هیچ طرف حدی برای خودش نمی شناخت، نه در اروپا، نه در آفریقا. مگر آنکه به مانعی عبور ناپذیر بر می خورد. در مشرق امپراطوری یعنی در برخورد با ایران هم، وضع همین بود. حکومت ایران یا باید تسلیم می شد و یا باید می جنگید و صفویه راه دوم را انتخاب کردند.

 

تشیع و جنگ با همسایگان

اما جنگ صفویه با ازبک ها و عثمانی ها از همان اول رنگ مذهبی به خود گرفت. چون نه فقط شاه اسماعیل سنی کش، شیعه ای سخت گیر و بیرحم بود، بلکه معاصران او، شیبک خان ازبک و سلطان سلیم عثمانی، هم در شیعه کشی و سنگدلی دست کمی از او نداشتند. مخصوصا” که سلاطین عثمانی مدعی جانشینی پیغمبرو خلافت مسلمانان هم شدند. از دوطرف، جنگ رنگ مذهبی گرفت و صفویه با تکیه بر تشیع، دولتی سراسری و یکپارچه تشکیل داد و با دشمنان نیرومندش می جنگید. آنها در این مبارزهء طولانی، احتیاج به ایدئولوژی داشتند و تشیع دارای این نقش ایدئولوژیک شد و به صورت امری ملی در آمد و دولت صفویه از راه مذهب دارای رنگی ملی شد.

البته در جنگیدن با خان ازبک و سلطان و خلیفهء عثمانی دستگاه دین ودستگاه دولت – هر دو – در امری “ مذهبی-ملی ” با هم متحد و شریک می شوند و این، یک تفاوت عمدهء نقش اجتماعی علمای این دوره است با دوره های قبل.

 

پیوند دین و دولت

پادشاهان صفوی، سید و از خاندان نبوت بودند و هم مرشد صوفیان و هم نایب امام و هم صوفی اعظم وخلاصه ریاست دینی و دنیوی را باهم داشتند. در جنگ چالداران ، سپاهیان ایران با فریاد “اشهدان اسماعیل ولی الله” به لشکر عثمانی می زدند.

در دستگاه وسیع “دولتی – مذهبی” صفوی، علما و اهل دین به عنوانها و در مقالهای مختلف، صاحب وظیفه بودند. در سفرنامه کمپفر که یکی از سیاحان تیزبین دورهء صفویه است، چنین می خوانیم:-

” صدر “ که مهمترین مرجع برای تفسیر فقه شیعی است در راس روحانیون ایران قرار دارد ووی نزد ایرانیان همان مقام را دارد که مفتی اعظم در نزد ترک ها، ولی گذشته از این، وی دارای مقام دولتی نیز هست، چنانکه اختیارات دینی و دنیوی را در شخص خود یک جا حمع کرده است. و شاه مقام پر درآمد صدارت را که مورد احترام همهء روحلانیون است فقط به کسی تفویض می کند که چه سببی و چه نسبی، باوی خویشاوندی داشته باشد.

درچنین شرایطی مذهب شیعه، گذشته از نقش ملی، نقش دولتی و اداری وسیعی هم دارد و زبان این امور فارسی است.

 

فارسی نویسی علما

به همهء این علت ها علما به زبان فارسی رو آوردند که بیشتر برای ترویج مذهب وآنچه بدان مربوط است، از قانون و اخلاق و آداب و کسب و معیشت گرفته تا سیاست و شریعت و خرافات. آنها که در هماهنگی و همکاری با دولت عملا” نقشی ملی داشتند اما نقش ملی آنها در درجه اول، ترویج و حفظ مذهبی بود که در شرایطی تاریخی بصورت مذهب ملی در آمده بود. آنها مسائل مذهبی را به زبان ساده می نوشتند تا “جمیع خلایق از خواص و عوام از مطالعه آن نفع یابند و بهره مند گردند”.

در این دوره، تشیع تکیه گاه داخلی و خارجی سیاست شاهان صفوی است، آنها برای سیاست، مذهب را تبلیغ می کنند و برای تبلیغ باید به زبان مخاطب روی آوردورد، به فارسی، و علما به همه دلایل گفته شده این کار را می کنند.نچه

فارسی نویسی علمای دین در اواخر عهدصفوی و مخصوصا” به وسیلهء ملامحمد باقر مجلسی، ملاباشی دربارشاه سلطان حسین، به نتیجه می رسد. مجموعه تاءلیفات او به ۶۰ سر می زند و به جز بحارالانوار (چاپ بزرگ سنگی در ۲۶ جلد) که به عربی نوشته شده، بقیه آثارش همه به فارسی است.

همانطور که گفته شد، زبان دین و دولت فارسی است اما زبان لشکری و درباری فارسی نیست، ترکی است، هم زبان خاندان شاهی و هم طوایف قزلباش، که اتش را تشکیل می دادند. فقط از زمان شاه عباس به بعد تعدادی فارسی زبان هم به سپاهیان اضافه می شوند. ادب و مخصوصا” شعر فارسی مورد علاقهء پادشاهان صفوی نیست.

 

نگاهی به تحول تشیع

با سقوط اصفهان و تسلط افغانهای سنی، بیشتر علما از آن شهر به عتبات گریختند.

نادرشاه به سبب گرایش به مذهب اهل تسنن، ارادتی به علمای شیعه نداشت. او مقام “ صدر ” را حذف کرد و بیشتر موقوفات مساجد ومدارس تبدیل به خالصهء دولتی شد و کار طلاب و متولیان و امثالهم از رونق افتاد. در شورای دشت مغان (۱۱۴۸ ه.ق) از جمله شرطهای نادر برای قبول سلطنت، یکی این بود که مردم ایران از تشیع و سب خلفا است دست بردارند و میرزاعبدالحسین ملاباشی را که در این باره اظهار مخالفتی کرده بود به فرمان او خفه کردند.

نادر مستبد خودکامه هرگز نتوانست دولت مرکزی یا سازمان دولت را بوجود آورد. شخص خودش دولت و ملت بود و مثل رئیس ایلی خود رای، مملکت داری می کرد.

حکومت زندیه کمابیش خصلتی ولایتی داشت نه ملی، عمرش کوتاه (۴۶ سال)، که در حقیقت باید آنرا منحصر به فرمانروایی سی ساله کریم خان دانست. بعد همه جنگ و آشوب است.

پادشاهی آغامحمدخان، موسس سلسله قاجاریه هم، به جنگ و لشکر کشی و ایجاد یک دولت سراسری می گذرد.

در ایندوره اصفهان که قبلا” مرکز سیاسی و مذهبی تشیع بود، بتدریح جای خود را به کربلا و نجف می دهد و همین برکناربودن مرکز تشیع از قلمرو سلطنت ایران، مایه آزادی عمل بیشتر در رابطه با علما با مومنین ایرانی و دخالت آزادانه تر آنها در امور کشور است.

در همین دورهء نسبتا” کوتاه، از سقوط اصفهان تا آغاز پادشاهی فتحعلی شاه، که علمای شیعه در رتق فتق اموردولت و سیاست دستی ندارند، تسلط عقیدتی با علمای اخباری است.

امر مرجعیت، رابطه مقلد و مرجع و تسلط مجتهد جامع الشرایط بر تمام شئون مادی و معنوی مومنین در ایندوره صورت نهایی خودرا بدست می آورد. این دوران، دوران پیروزی نظری و عملی اصولیون به زعاست آقا وحید بهبهانی معروف به مروج مذهب، که از نظر تاریخ تشیع دارای اهمیت بسیار است می باشد.

در حالیکه تشیع، مذهب رسمی مملکت و دولت است، جدایی سازمانهای مذهبی، استقلال امور مالی و اداری شیعیان، مثل پرداخت سهم امام، خمس و زکات به مراجع مذهبی و نپرداختن مالیات به دولت در این دوره به اصطلاح جا می افتد و از این دوره است که علما توانستند خرج خود و نهادهای مذهبی را از دولتی که هم مذهب آنها بود، کاملا” جدا کنند و از همین زمان است که رقابت و ادعای علنی قدرت، میان دونیروی دولتی و مذهبی، میان سلطان و فقیه بوجود می آید.

به هر حال در دورهء قاجاریه مخصوصا” از دوره فتحعلی شاه تا پایان مشروطیت، در جنگهای ایران و روس یا تحریم تنباکو، در تقریبا” همهء رویدادهای عمده و اساسی، روحانیت شیعه حضور و مشارکت داشته است.

 

سبک نثر علما از صفویه به بعد

فارسی نویسی علمای دین، همانطور که می دانیم، از صفویه به بعد عمومیت پیدا میکند. علما در کتابهای مربوط به فقه یا اخلاق و آداب، به همهء زمینه های خصوصی و عمومی، فردی واجتماعی وارد شود، احکام آنها را بیان کرده و تکلیف مومنین را روشن کرده اند. اما در زمینهء سیاست کمتر به نظری و فکری پرداخته و یا اصلا” نپرداخته اند و دخالت آنها در حوادث سیاسی روزمره بیشتر به صورت صدور فتوا های لازم (مثل جنگ ایران و روس، تحریم تنباکو، مشروطیت و….) بوده است. فلسفهء سیاست، نقش دولت، رابطهء آن با افراد، وظایف و تکالیف و حدود آنها نسبت به همدیگر، سازمانهای اجتماعی و نقش آنها، روش حکومت و رژیم های سیاسی، از طرف علمای پس از استقرار مشروطیت و در رسالهء معروف شیخ محمد حسین نایینی به پیش کشیده می شود (بنام تنبیه الامه و تنزیه الملله). این یکی از آثار نادری است که علما در سیاست نوشته اند.

خصوصیت دیگر نثر علمای دین، تقریبا” در همهء دوره ها، منبری بودن آن است. نویسندگان این آثار اهل وعظ و خطا به و منبرند. بیشتر اهل کلام شفاهی هستند تا کتبی و به جای نوشتن، با گفتن سروکار دارند.

 

حس ملیت و توجه به زبان ملی

از طلیعهء انقلاب مشروطیت، هم موضوع نثر عوض می شود و هم دامنه اش بسیار وسیع تر، نویسندگان، خوانندگان و سبک بیان و شیوهء نثر همه تغییر می کند. در آخر این گفتارفقط یادآوری می شود که نظر علمای دین دربارهء ملیت تغییری نکرد و همان عقیدهء غزالی ومجلسی، همان نظر همیشگی است. آیت الله مطهری می گوید:-

“مسئلهء ملت پرستی در عصر حاضر، برای جهان اسلام مشکل بزرگی بوجود آورده است. گذشته از اینکه فکرملیت پرستی برخلافت اصول تعلمیاتی اسلام است. ما به حکم آنکه پیرو یک آئین و مسلک و یک ایدیولوژی، تحت نام و عنوان ملیت و قومیت، صورت می گیرد بی تفاوت بمانیم. (خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۵۰ و ۵۲).

در کار دین، فارسی برای تماس شفاهی با تودهء مومنین و نوشتن به آن برای توضیح مسایل و اشاعهء مذهب حقهء جعفری اثنی عشری مفید است، ازاینکه بگذریم دیگر مصرفی ندارد، در گذشته هم نداشت و همانطور که گفته شد، نظر علمای دین در بارهء ملیت همان عقیدهء غزالی و مجلسی است تا آیت الله مرتضی مطهری.

بگذریم. غزنویان ادامه دهندهء “سیاست فرهنگی” سامانیان بودند، درگسترش زبان فارسی نقش عمده ای داشتند، همچنین است سهم سلجوقیان، چون آنها زمانی به ایران رسیدند که فارسی رسمیت یافته و “ ایران گیر ” شده بود. اما همهء اینها چرا باید مایهء انکار نقش شروع کننده و بی چون و چرای سامانیان در تکوین زبان فارسی باشد؟

تاریخهایی که در دوره های مختلف – درباره گذشته ای دورتر – نوشته می شود، هریک نسبت به آن گذشته، دید و برداشتی متفاوت دارد و هر تاریخ خصلت زمان نویسنده را در خود دارد. تاریخ بلعمی و ایران باستان مشیرالدولهء پیرنیا ، ایران دوران ساسانی را یک جور نمی بینند و هر کدام در دیدی که از آن دوره دارند، معرف نه فقط دانش بلکه بینش زمان خودشان هم هستند. و همین طور است تصور و دریافتی که تاریخ سیستان، جامع التواریخ یا تاریخ ایران عباس اقبال، هریک از صدر اسلام و فتح ایران به دست عربها دارند.

به این ترتیب هر اثر ارزندهء تاریخی به نحوی غیر مستقیم “تاریخ” زمان مورخ هم هست. اما اگر مورخ به یک ایدیولوژی چنان مقید باشد که بنا بر آموزشهای آن – از پیش – تصمیم خود را در باره سیر تاریخ و سرگذشت اجتماعی انسان گرفته باشد، دیگر “تاریخ” او بیان آرزو و تبلیغ خواستهای مورخ است در این حال نه تنها تاءلیف وقایع و تنظیم “داده” های تاریخی بلکه گاه حتی انتخاب کلمات به طرزی است که خواننده را به طرف منظور دلخواه نویسنده هدایت می کند. به هرحال به حس ملیت و توجه به زبان ملی و نظر و تصور علمای دین نسبت به آن، باید توجه ای عمیق داشت.