درباره ی گرایش جوانان ایرانی به برگزاری روز عشاق
از طرف والنتاین تو
سید عارف صابری
برای شناخت بحرانهای فرهنگی و اجتماعی یک جامعه همواره نیازی به انجام پروژههای تحقیقی بزرگ با هزینههای گزاف نیست، گاه با نگاهی دقیق و موشکافانه به وقایع کوچک نیز میتوان بحرانهای بزرگ ولی خاموش را شناسایی کرد که از جمله آن قوانین و دستورالعملهای اداری است. بالاخص در کشور ما ـکه ـدولتمردان به مسائل و مشکلات جهانی و گاه ماورایی میاندیشند تا شرایط روز جامعه خودـ معمولا قوانین زمانی وضع میشوند که اختلالات کوچک به بحرانهای اجتماعی مبدل شده است و متأسفانه برای حل هر پدیدهای بدون توجه به نوع، ریشه و جنس آن پدیده، تنها قوانینی برروی کاغذ درج کرده و قوه قهریه را بر موضوع مسلط میکنند. نمونههای این موارد بسیار است، ولی از جمله آخرین آن میتوان به نامه شورای انقلاب فرهنگی به گمرک برای جلوگیری از ورود کالاهای مرتبط با روز والنتاین اشاره کرد، غافل از آنکه بسیاری از این کالاها در داخل کشور تولید میشود.
مراسم والنتاین بیش از یک دهه است که در میان فرهنگ و جوانان شناخته شده و هر سال پرحرارتتر از سال پیش اجرا میشود و همچون هر مراسم دیگری که در ایران همواره روزبهروز با تشریفاتی بیشتر برگزار میشود، این مراسم نیز هرسال بر تشریفات خود میافزاید تا جایی که دیگر روز والنتاین شکل و ظاهر سرمنشاء خود را ندارد که با شکلاتی ساده و یک شاخه گل سرخ برگزار میشود؛ از کارتهای تبریک ساده گرفته تا انواع و اقسام لباسها با نوشتههای روز والنتاین، عروسکها، آزینها، سرکلیدیها، قلادههای چرمی حیوانات خانگی و هر آن شیء فانتزی یا زینتی که بتوان با رنگ و لعابی خاص و برچسب والنتاین به جوانان مشتاق فروخت، دیده میشود. بازار اینگونه کالاها تا حدی در کشور داغ است که حتی وسایل عشق سنجی نیز عرضه میشود که ظروفی شیشهای است که با حرارت بدن مایع درون آن به جوش میآید و نشاندهنده میزان حرارت عشق فرد است.
وجود روز والنتاین به خودی خود نمیتواند یک معضل فرهنگی باشد، بلکه شیوه برخورد با آن از قاعده خارج شده است، ضمن آنکه جوانان برگزار کننده آن هیچ شناختی نسبت به فلسفه و پشتوانه فرهنگی و تاریخچه آن ندارند، تا جایی که هر نوجوان تازه بالغ که نخستین روزهای برخورد و همکلامی خود با جنس مخالف را تجربه میکند سعی دارد تا هرچه باشکوهتر آن را برای دوست جدید خود برگزار کند و متأسفانه هرسال با طرف عشقی جدیدی به استقبال این روز میرود.
برگزاری روز والنتاین به عنوان “روز عشاق”، به خودی خود نمیتواند معضلی فرهنگی باشد، زیرا در تمامی جوامع بشری همواره عشق میان دو جنس و ارتباط عاطفی میان آن دو نیازی اساسی به شمار میرود که اگر بنیان و فرهنگ آن به ابتذال و بیاخلاقی کشیده شود، بر بنیان خانواده تأثیر میگذارد. از این روی در بیشتر جوامع با اتکا بر اسطورههایی کهن، ضمن ارزشدهی به آن و شناخت عشق واقعی، برای حفظ سلامت بنیان خانواده میکوشند. درواقع در این جوامع با استفاده از قداست اسطورهها بر قداست عشق تأکید کرده، و آن را به عنوان شالوده و خمیرمایه رابطه دو جنس و بنیان خانواده در اذهان معرفی میکنند و از این طریق بر قداست بنیان خانواده در جامعه خود میافزایند.
گرایش روزافزون جوانان ایران بالاخص در دهه اخیر به برگزاری روز عشاق، خود بیانگر نیازی در بطن فرهنگ جامعه است که باید به نحوی به مدیریت فرهنگی آن پرداخته شود, ولی از آنجایی که در فرهنگ اسلامی ترویج شده در جامعه ایرانی، موضوع عشق و رابطه زن و مرد چندان پسندیده نیست و حتی از سوی بعضی از ارگانها و تفکرات قشری، خراب و محل فساد به شمار میآید, هیچگونه راه کاراندیشی در مقابل این نیاز فطری انجام نشده است. از این روی ساختار فرهنگی جامعه که همچو موجودی زنده خود به سمت برطرف نمودن نیازهای خود میرود, چون در درون فرهنگ ایران به نمادهایی برانگیزاننده برنمی خورد, در دیگر فرهنگ ها به دنبال آن میگردد که طبیعی است که نخستین نمادی که می یابد ۀروز والنتاینّ است که در بیشتر کشورهای اروپایی با بهترین کیفیت برگزار می شود و تمامی رسانههای آن کشورها، به بهترین نحوی آن را پوشش میدهند.
برخلاف تصور بیمارگونهای که گمان میکند پوشش خبری رسانههای کشورهای غربی از برگزاری روز والنتاین با هدف ترویج فرهنگ خود در دیگر کشورها و بالاخص در ایران است، باید گفت که عملکرد آن رسانهها و به طور کلی تمامی ساختارهای فرهنگی کشورهای مرتبط، در جهت برگزاری بهتر روز عشاق، ارزشدهی به زن و موضوع عشق و تقویت بنیان خانوادگی جامعه خودشان است، ولی به دلیل وجود چنین کمبودی در کشور و فرهنگ ایران، خواه ناخواه جامعه، فرهنگ و جوان ایرانی به سمت عاریهگیری از فرهنگ دیگر کشورها میرود و بالطبع در این میان ذهن سودجوی ساختار اقتصادی کشور نیز اقدام به واردات یا تولید کالاهای مرتبط با آن میکند و ثمره این حلقه بسته باشکوهتر برگزار شدن روزافزون آن مراسم در میان جوانان کشور میشود، بیآنکه هیچ دانشی نسبت به فلسفه و علت برگزاری آن داشته باشند. و مهمتر آنکه هیچگونه تأثیری بر تقویت بنیان خانواده نداشته و آن را سستتر نیز میکند، چرا که در این شیوه برگزاری، در روزولنتاین به جای آنکه به زیبایی و شیرینی و قداست زن، عشق، ازدواج و خانواده پرداخته شود، تنها کادوهای گاه گران قیمت در دست جوانان جابهجا میشود و میبینیم که دخترها و پسرهای جوان ایرانی گاه از چند نفر کادوی والنتاین دریافت میکنند، که همین رفتار ساده بیانگر زوال عشق در جامعه ایرانی است که عشق را در سطح یک ابتذال خیابانی تنزل داده است.
در چند سال اخیر، جمعی از مذهبیون محافظهکار ایرانی، سعی در جایگزینی روز ازدواج حضرت علی (ع) و خانم فاطمه زهرا (س) به عنوان روز عشاق در اذهان عمومی داشتند، ولی این حرکت ـکه نه به دلیل احساس نیاز که بیشتر به دلیل مبارزه با فرهنگ غرب و ترویج فرهنگ اسلامی صورت گرفته بودـ از آنجایی که اصول روانشناختی اجتماعی جامعه ایرانی و عوامل و شرایط مؤثر بر فرهنگسازی در آن دیده نشده بود، هرگز با اقبال عمومی روبهرو نشد و تنها توانست مدت زمانی محدود در خانوادههای سنتی جامعه، آن نیز در حد ارسال چند پیام کوتاه رواج یابد.
طرح اصول مدیریت فرهنگی در این نوشتار نمیگنجد، ولی در حد همین یک نمونه خاص میتوان گفت که در جایی که قرنها قرن است که از حضرت علی (ع) تنها فرق شکافته شده وی به تصویر کشیده شده است و بر سر هر منبر و تریبونی تنها از شهادت علی گفته میشود و از ابتدا تا پایان ماه رمضان در سوگ این عزیز نوحهها سر داده میشود و همچنین از خانم فاطمه زهرا (س) تنها پهلوی شکسته شده و صورت سیلی خورده ایشان نقل مجالس عذاداری است و چند دهه برای ایشان عزاداری میشود، چگونه این انتظار میرود که یکشبه این تصویر ذهنی همراه با اندوه و سوگواری، بالاخص در جوانان تغییر کرده و این دو عزیز را به عنوان نماد عشق پذیرا شوند، درجایی که کمتر کسی حتی به خود اجازه داده تا درخصوص شیوه ازدواج ایشان جملاتی عاشقانه سر دهد یا در کتابهای تاریخ اسلام بنویسد.
اینکه این دو عزیز آیا عاشق یکدیگر بودهاند یا ازدواج ایشان به صورتی عاشقانه صورت گرفته است، نه در حد نویسنده این نوشتار میباشد و نه در حد بسیاری از مدعیان موجود، ولی آنچه مسلم است شیوه نماد و اسطوره سازی در ساختار مدیریت فرهنگی ایران شیوهای بس غلط، قشری، غیرعلمی و عجولانه است که اگر به همین منوال بخواهد پیش برود بسیاری از دیگر نیازهای فرهنگی جامعه به حبابهایی عمیق مبدل خواهد شد که اگر برای آن چارهاندیشی نشود شاید در آیندهای نه چندان دور، شاهد ظهور آداب و رسوم قبایل بدوی آفریقا یا کشورهای هندوچین در ایران خواهیم بود و این درحالی است که فرهنگ و تمدن ایرانی با ظرفیتهای بالایی که در زمینه نماد و اسطوره سازی دارد، قابلیتهای بالقوه بسیاری در خود نهفته دارد که با مراجعه به تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران باستان میتوان آنها را شناخت و ترویج داد، ولی متأسفانه کسانی غیرمتخصص و غیرمتعهد در ساختار مدیریت فرهنگی کشور فعالیت دارند که حاضر هستند خرده فرهنگهای بیگانگان در جامعه رواج یابد تا هرازچندگاهی موضوعی برای سخنرانیهای دلسوزانه خود فراهم سازند، ولی هرگز از ظرفیتهای فرهنگ ایران باستان بهره نگیرند.
منبع: وبلاگ سرخ سرخ، مثل سیب زمینی