این درواقع یک سیاست واقع گرایانه است، نه یک مسأله پرشور و احساسی. آینده خاورمیانه چه خواهد بود؟ زمانی که طوفان به راه افتاده از دو ماه و نیم پیش فرونشیند، این منطقه چگونه خواهد بود؟ پاسخ به این سؤال گاهی در واشنگتن و اغلب در اورشلیم بدین صورت بیان می شود: “کلیه این شرایط به نفع ایران است”. این بدین معنی است که رویدادهای منطقه برای آمریکا بد و برای اسراییل بدتر است…
ظاهراً استدلال ها آشکارند. سقوط حسنی مبارک باعث شده تا جبهه عرب های سنی که گفته می شود نقطه مقابل نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه اند متزلزل شود. ایالات متحده برای رویارویی با خواسته های سلطه گرانه ایران محمود احمدی نژاد روی حکومت مصر حساب کرده بود. به نظر می رسد که مصر جدید دیگر چندان به این تعهد استراتژیکی پای بند نیست.
دلیل؟ قاهره اخیراً مجوز عبور از کانال سوئز را برای دو ناو جنگی جمهوری اسلامی صادر کرد. مقصد این دو ناو سواحل سوریه بود. حسنی مبارک هرگز چنین چراغ سبزی را نشان نمی داد. در زمان مبارک، زیردریایی های اسراییل با توافق ضمنی قاهره از این کانال برای رفتن به دریای سرخ استفاده می کردند.
دومین ستون عربی برای مجاب کردن جمهوری اسلامی به حفظ احترام نیز در شرایط خوبی قرار ندارد. عربستان سعودی نیز به دلیل شورش هایی که در امیرنشین کوچک بحرین روی داده، قدری متزلزل شده است. بندر ارتباطی ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس در این کشور قرار دارد. این درحالی است که در بحرین، حمد بن عیسی آل خلیفه، امیر سنی این کشور، با شورش شهروندان شیعه، که دو سوم این کشور کوچک با جمعیت ۵۰۰ هزارنفر را تشکیل می دهد، مواجه شده است.
این شرایط به دو دلیل برای تهران خوب است: شیعیان بحرین نسبت به جمهوری اسلامی شیعه تعلق خاطر دارند؛ ممکن است شیعیان عربستان سعودی نیز [۱۰ تا ۱۵ درصد از جمعیت کشور] که در مناطق نفت خیز عربستان مستقرند از شورش های بحرین الهام بگیرند. ممکن است کاخ سعود، دشمن دیرینه آیت الله ها در تهران، به نوبه خود به بی ثباتی برسد و بدین ترتیب دومین نقطه اتکا در برابر تهدیدهای ایران نیز از دست برود. سومین نقطه تدافعی کشورهای عربی پادشاهی اردن است. این کشور نیز تا حدودی متزلزل به نظر می رسد و موج طوفان های قاهره و تونس به آنجا نیز رسیده.
به طور خلاصه، آمریکا سه یا چهار دوست خود در منطقه را تضعیف شده و در خطر می بیند. از میان این کشورها، مصر و اردن از امضاء کنندگان پیمان صلح با اسراییل هستند، و همه آنها از دوستان نزدیک واشنگتن محسوب می شوند. این کشورها در مقایسه با سوریه و ایران جبهه “میانه رو” منطقه را تشکیل می دهند. نیویورک تایمز روز ۲۴ فوریه در “یکی” از سه ستون خود تحلیلی تحت عنوان “جهان عرب در هرج و مرج، نفوذ ایران درحال پیشرفت و قدرت سعودی ها درحال افول” به چاپ رساند.
رسانه های اسراییل به تفسیر تحولات استراتژیکی پرداخته اند: فروپاشی یک متحد ضمنی در جهان عرب سنی در برابر ایران؛ فروپاشی مصر که در برابر اسلام گرایان فلسطینی حماس در غزه از موقعیت خوبی برخوردار بود؛ افزایش قدرت حزب الله طرفدار ایران در لبنان؛ به روی کار آمدن یک دولت تحت حمایت ایران در عراق؛ خاورنزدیکی که تحت سلطه محور تهران- دمشق- آنکارا قرار دارد. به علاوه لیبی که در خطر “فروپاشی” است.
استدلالات بیان شده واضح و روشن اند، ولی متقاعد کننده نیستند. در این استدلالات گفته شده که ایران، یکی از کشورهای خاورمیانه، در فاز پیشرفت قرار گرفته. ایرانی که بزودی رؤیای خود را تحقق یافته خواهد دید: تبدیل شدن به یک ابرقدرت منطقه ای. البته موقعیت جمهوری اسلامی نیز به نوبه خود متزلزل شده. دولت تهران در خارج از مرزهای خود به عنوان الگو مورد توجه نیست [حتی یک شعار هم در میدان تحریر در حمایت از جمهوری اسلامی به چشم نخورد]. و در داخل نیز اندک مشروعیتی که قبل از انتخابات ۲۰۰۹ برایش باقی مانده بود ازدست داده است. در این انتخابات، پیروزی مخالفان دولت توسط محمود احمدی نژاد ربوده شد.
این کودتا باعث شد تا نظامی گری که در زمان انتخاب احمدی نژاد در سال ۲۰۰۵ آغاز شده بود، تکمیل گردد. حکومت دین سالار چندقطبی که تا آن زمان کثرت مراکز تصمیم گیری اش امکان استقرار هرگونه دموکراسی را ازبین می برد، اکنون به طور کامل به یک دیکتاتور نظامی- پلیسی تبدیل شده است. برقراری یک حکومت خودکامه و مستبد به مانند دیگر حکومت های خاورنزدیک؛ دولتی متکی بر یک دستگاه امنیتی که حضورش در همه جا دیده می شود؛ حکومتی که به مانند مصر دارای ذخیره ای از شبه نظامیان رخنه کرده در دستگاه های مختلف است تا برای سرکوب مورد استفاده قرار گیرند.
از سال ۲۰۰۹ تاکنون، حکومت جمهوری اسلامی توانسته بقای خود را با توسل به ارعاب و ایجاد وحشت حفظ کند. با اینکه افزایش قیمت نفت برای این حکومت قدرت مانور ایجاد کرده، ولی ازسوی دیگر ازنظر داخلی تضعیف شده و امکان وقوع چند دستگی در آن بسیار بالاست. این حکومت علی رغم سرکوب های خشونت بار و شدید قادر نبوده جنبش سبز مخالفان را خاموش کند.
معمولاً دولت هایی که با دستگاه های امنیتی خود درهم می آمیزند این تصور ایجاد می کنند که همیشگی خواهند بود. و سپس یک روز به ناگاه همه چیز دستخوش تغییر می شود، درست به مانند تونس و قاهره.
احمد سلامتیان، بهترین ایران شناس در پاریس، می گوید که امروز جمهوری اسلامی همان قدر سست و متزلزل است که دیروز حکومت مبارک بود. در تونس به مانند قاهره، شخصیت کلیدی شورش ها یک شخص است: جوان عرب تحصیلکرده و متصل به جهان ازطریق اینترنت که معمولاً بیکار است و دیگر نمی تواند سبعانیت حکومت بر سر قدرت را تحمل کند. همه این موارد در مورد جوان ایرانی نیز صادق است؛ او نیز تحصیلکرده و در اغلب موارد بیکار است و شأن و منزلت انسانی خود را با خشونت دولت پلیسی در خطر می بیند.
آینده خاورنزدیک همچنان غیرقابل پیش بینی است. بی شک چیدمان جدید دیگر براساس سلسله مراتب رفتاری نسبت به ایالات متحده و اسراییل نخواهد بود. این چیدمان متفاوت است و کمتر با خواسته های اروپا و آمریکا همخوانی دارد. ولی مطمئناً به وسیله جمهوری اسلامی تعیین نمی شود؛ این درحالی است که ممکن است دولت سرنگون شده بعدی در منطقه دولت تهران باشد.
منبع: لوموند، ۳ مارس