سینمای جمهوری اسلامی پشت در جشنواره لوکارنو
شصت و سومین دوره جشنواره بین المللی فیلم لوکارنو در روز های میانی مرداد ماه امسال در حالی برگزار شد و به پایان رسید که بر خلاف دو دهه گذشته، هیچ نشانی از سینمای ایران در بخش رسمی جشنواره به چشم نمی خورد.
لوکارنو مدت هاست که برای این سینما حکم یک محک را پیدا کرده. لوکارنو تنها جشنواره معتبر در میان پنج فستیوال معتبر اروپاست که بیشترین جوایز را به فیلم های ایرانی داده است. موزه سینمای ایران در باغ فردوس، پر است از یوزپلنگان طلایی و نقره ای و برنزی ای که لوکارنو را با عباس کیارستمی و رخشان بنی اعتماد و دیگران ترک کرده اند. لوکارنو، در طی بیش از بیست و دوسال، تنها دو سال را بدون فیلمی از ایران گذرانده که دومین و آخرین بارش یازده سال پیش بوده. اما لوکارنویی که نخستین بار با فیلم “سیاوش در تخت جمشید” فریدون رهنما میزبان سینمای ایران بود، حالا به این سینما پشت کرده. دلیلش هم واضح است: مگر در این یک سال گذشته چند تا فیلم خوب و مستقل در ایران ساخته شده که لوکارنو در میان چهار رقیب قدری مانند کن و ونیز و برلیناله و سن سباستین یکی از آن ها را به دست آورد؟ هرچند، بعید است رقیب های دیگر هم از این بیابان برهوت چیزی نصیب ببرند.
دردناک تر از همه اما، حکایت حضور فیلمی به نام “ماندو” در لوکارنوی امسال بود. فیلمی که توسط بخش سینمایی دولت خودمختار کردستان عراق تهیه شده و به عنوان محصولی از کشور عراق در ترکیب فیلم های بخش مسابقه “سینماگران عصر حاضر” قرار گرفت اما کارگردان و مدیر فیلم برداری و عوامل اصلی دیگر آن، همه ایرانی اند. ابراهیم سعیدی، کارگردان پر استعداد ایرانی کرد تبار این فیلم را با مدیریت فیلم برداری بایرام فضلی، فیلمبردار برجسته سینمای ایران ساخته است. حضور این فیلم در لوکارنو، هشداری جدی بود به سینماگران ایرانی، و نشانه ای روشن از سرنوشتی که سینمای ایران در پیش رو دارد. این فیلم، همچنین نقطه آغازی است بر کوچ اجباری فیلمسازان به قصد فیلمسازی در کشورهای همسایه؛ روندی که از اساس با مهاجرت فیلم سازانی چون شهید ثالث، نادری به غرب تفاوت دارد.
تجربه ناموفق این دو فیلمساز در خارج از ایران کافی بود تا در طی نزدیک به چهار دهه، تقریبا نام هیچ کارگردانی به این فهرست دو نفره اضافه نشود و همه، ماندن را به رفتن ترجیح دهند. اما شرایط فعلی سینمای ایران باعث شده تا در کمتر از دو سال، کوچ فصلی فیلمسازان به کشور های همسایه به عنوان راه حلی برای ادامه حیات هنری آنها در نظر گرفته شود. راه حلی که با ماندن و ریشه داشتن در ایران، و فیلم ساختن در فضای فرهنگی مشابه در آن سوی مرز ها معنا می یابد. راه حلی که هم اکنون در آذربایجان و ترکیه هم در حال بسط و توسعه است.
ابراهیم سعیدی و گروه ایرانی اش تقریبا همان راه و روش و همان محتوایی را که بهمن قبادی برای در ساخت چهار فیلم نخست خود در پی گرفته بود دنبال می کنند، اما با این تفاوت که قبادی اصرار داشت تا فیلم هایش به عنوان آثار ایرانی به دنیا معرفی شوند، در حالی که سعیدی و دیگرانی که قصد ماندن در ایران و ادامه فیلمسازی را دارند، در راهرو های وزارت ارشاد از نفس افتاده اند و در پس یک نا امیدی مفرط، عطای نام ایران را به لقایش بخشیده اند و حاضرند برای کشور دیگری که قدر هنرشان را می داند فیلم بسازند.
در حالی که لوکارنو در عمر شصت و سه ساله اش، از سال 1968 به این سو 99 فیلم ایرانی را به نمایش گذاشته، عراق توانسته بود در این 63 سال فقط با دو فیلم به لوکارنو برود. اما امسال به یمن حضور یک گروه هنرمند ایرانی، این کشور حضور سومین فیلم خود را در این جشنواره رقم زد. فیلمی که سرتا پا ایرانی است و صرفا به این دلیل عاید عراق شده که تنها ماموریت مسولان فرهنگی و سینمایی ایران در این روز ها تارومار کردن و فراری دادن هنرمندان است.
لوکارنوی امسال، فیلم تحسین شده “درباره الی” را هم به نمایش درآورد، اما در بخش جنبی “فیلم های داوران”. دعوت از گلشیفته فراهانی برای حضور در جمع هیات داوران بخش رقابت اصلی گویای تمایل و علاقه جشنواره ها به سینمای ایران و اهمیت بالای این سینما در نزد آنها است. اما می شود به راحتی دانست که اگر سینمایی در کار نباشد، گلشیفته ها که هیچ، قبادی ها و کیارستمی ها و پناهی ها نیز از یاد و خاطره جشنواره ها خواهند رفت.