نیکولو ماکیاولی، اندیشمند برجسته، در اظهارنظری خواندنی میگوید: “هرچه آدمها قدرت بیشتری مییابند به همان میزان استفاده بدتری از آن میکنند و مغرورتر و گستاختر میشوند.” بهعقیدهی او: “جای هیچ تعجبی ندارد که در دوران دیوانهخو، دیوانگان به عرش اعلا برسند.” ماکیاولی توضیح میدهد که “آدمهای ضعیف - برخلاف مردان بزرگ - از خوشبختی که هیچوقت از آن بهره نداشتهاند، مغرور و سرمست میشوند.” این صاحبنظر مشهور در علوم سیاسی، تاکید میکند که غرور و شهرتطلبی و سرمستی از قدرت، فرجام و پیامدهای خوشی دربر ندارد؛ “کارهایی که هنگام طرحریزیشان بارقهای از شهرت در خود دارند، هنگام به پایان رساندنشان تقریباً همیشه به فسادی حتمی منجر میشوند.”
رویدادهای این روزهای ایران، صرفنظر از وجوه افتخارآمیزی که برای ایرانیان آزادیخواه و سبزهای پیگیر دموکراسی دربر دارد، واجد نشانههای غریبی از رفتارهای بیشرمانه و بدون اعتنا به هیچ اصل اخلاقی است؛ اقدامات و وقایعی که مهر تأییدی است بر دیدگاهها و ارزیابیهای دقیق ماکیاولی. مرور این رویدادها مثنوی هزار من خواهد شد؛ اما برای رسیدن به نتیجهگیری نهایی، گریزی از مروری بسیار مختصر بر برخی از سرفصلهای رفتارهای غیرانسانی و برخاسته از ماهیت تمامیتخواهانهی تشنگان قدرت در ایران نیست.
پیرمردی 80 ساله با وجود بیماری سخت و سوابق درخشان علمی و سیاسی و اجتماعی، همچنان محبوس استبداد و در حصر است؛ دکتر ابراهیم یزدی عمق سرکوبگری –والبته هراس جباران_ را عریان کرده است.
نسرین ستوده ششمین ماه بازداشت خود را طی میکند؛ ماههاست دو فرزند خردسال این وکیل پیگیر حقوق بشر، دور از آغوش مادرند.
دستگاه ارعاب و سرکوب، هیچ ملاحظهای را در هنگام بازداشت تقی رحمانی، درنطر نمیگیرد؛ نه حال و وضع جسمی همسر بیمارش را و نه چشمان نگران و اشکآلود دو فرزند چهار سالهاش را.
تمامیتخواهان با حمله به موسسه صراط ، دفتر چاپ و نشر آثار دکتر عبدالکریم سروش و همچنین موسسه معرفت و پژوهش، خاطرهی ستیز مغول با فرهنگ و دانش و اندیشهی ایرانزمین را در نیشابور، زنده میسازند.
خودکامگان بیمناک از شکلگیری هرگونه تجمع مخالف، و هراسان از بروز و ظهور هر اجتماعی که بنیانهای مشروعیت ایشان را زیر سئوال برد، به سرکوب و قلع و قمع شهروندان و بازداشت گستردهی جوانان، زنان و مردان این سرزمین در 25بهمنماه دست مییازند.
رسانهی ملی با اتخاذ رویکرد گوبلزی، دستگاه تبلیغاتی جباریت و تحریفگر حقیقت میشود، و همسو، رسانهها و نشریات و خبرگزاریهای جریان تمامیتخواه، با وارونهگری بیپروای وقایع و انتشار بیشرمانهی دروغ و تهمت علیه سبزها و راهبران نمادینشان، میکوشند مانع از تزلزل ارکان اقتدار پوشالی و متکی بر زر و زور و تزویر نظام استبدادی شوند.
تشنگان قدرت و برخورداران از رانتهای ثروت و قدرت و منزلت، که در یک دستهبندی کلی در طیف محافظهکاران میانه ارزیابی میشدند و میشوند (کسانی چون محسن رضایی و علی لاریجانی)، نشان دادند که تا کجا و به چه میزان، بقاء زندگی رانتی و تداوم جایگاه خویش را در پیوند با حیات تمامیتخواهی در ایران تعریف کرده و پیوند زدهاند. اینان با موضعگیری علیه خواستهای انسانی و قانونی و مشروع شمار قابل توجهی از مردم این سرزمین که خود را در شمایل سبزها جلوهگر ساختهاند و با هدف قرار دادن راهبران نمادین جنبش سبز و خوشرقصی برای رأس هرم قدرت در ایران، نشان دادند که این دستهبندی کلی نیروهای سیاسی در ایران همچنان ساری و قابل اتکاء در تحلیلهاست: پیگیران دموکراسی و دشمنان دموکراسی.
اشغالگران کرسیهای مجلس، نهاد پارلمان را به ریشخند میگیرند و با فروبستن چشمهای آکنده از رانت خویش بر حقایق، فریاد اعدام و مرگخواهی در مجلس سرمیدهند. نمایندگان و دستنشاندگان حاکمیت در مجلس، بهجای آنکه حامی حقوق شهروندان ایران باشند، به طنازان دیکتاتوری تقلیل جایگاه میدهند.
اما در رخدادی غریب، که شاهد برجستهای برای عمق کنش بیشرمانهی نظام استبدادی و صاحبان قدرت در ایرانامروز است، جوان برومند و آزادهای (شهید صانع ژاله) قربانی تقدیسگران خشونت و دشمنان آزادی میشود، و آنگاه “خون” پاک او مصادره شده و برای بقای نظام متکی بر نیرنگ و سرکوب مورد سوءاستفاده قرار میگیرد.
از پیامآور اسلام نقل شده است که “یکی از سخنان پیامبران پیشین که به مردم رسیده، این است: وقتی شرم و حیا نکردی، هر کاری که میخواهی بکن.”
خودکامگان صاحب قدرت سختافزاری در ایران، اینک بیهیچ پروا و شرم و حیا، مصداق واقعی این سخن و منش شدهاند. شهروندان خود را به مسلخ میبرند و خود سوگوار و مویهکن ایشان میشوند. جوانان وطن، نه یکیک و دهده، که صدصد، بازداشت و روانهی بازداشتگاههای عاری از انسانیت و عاطفه و قانون میگردند، و همزمان، صاحبان لبخند کریه، داعیهدار مهرورزی میشوند.
“صانع ژاله” نهایت و عمق خودکامگی و استبداد و تمامیتخواهی بیشرمانه را عریان ساخته است. آیا حیاتی پربرکتتر و زندگیای جاویدتر از این هست؟
اینک، به عنوان اصلی و مقدمهی یادداشت بازگردیم. آنچه تلاش شد به اجمال و بسیار مختصر بررسی شود و در جملات و سرفصلهایی مرور شد، برای نیل به نتیجهگیری و تحلیل نهایی بود. با کمال تأسف باید اذعان و اعتراف کرد که روند تحولات سیاسی در ایران با بیتوجهی روزافزون حاکمیت به واقعیتهای اجتماعی و سیاسی، و تداوم تلاش مبتنی بر ارعاب و سرکوب و تحریف حقایق، چشمانداز پرهزینهای را برای منافع ملی ترسیم میکند. تمامیتخواهان در روزهای پیش و پس از 25بهمن و نیز در همین روز نشان دادند که تکیهی ایشان بر درآمدهای نجومی نفت و نیز ابزارهای نیرنگ و تزویر و تحریف حقایق، چنان ایشان را از خود بیخود و سرمست و مغرور ساخته است که هیچ نیاز و ضرورتی برای اصلاح و تغییر حتی ناچیز رفتارها و شیوههای مدیریتی خود، نمیبینند. چنان که ماکیاولی ارزیابی کرده و گفته است: “هرچه آدمها قدرت بیشتری مییابند به همان میزان استفاده بدتری از آن میکنند و مغرورتر و گستاختر میشوند.”
گستاخی و سرمستی استبداد امروز ایران هر روز خشنتر و منقبضتر میشود؛ فریاد کردن خواست اعدام برای موسوی و کروبی در جایی که مجلس نامیده میشود، وسردادن شعار مرگخواهی علیه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی در نهاد تقنینی نظام و تجمعات حکومتی و پخش آن از رسانهی رسمی حکومت، اتفاقهای کوچکی نیست.
جنبش سبز ناگزیر است که با این جلوهگریهای جدید تمامیتخواهان، هوشمندانهتر از همیشه و با خردمندی فزونتر از قبل، کنش اجتماعی خود را طراحی و تنظیم کند و به مقاومت آگاهانه و استقامتورزی توأم با نوآوری در برابر بسط اختناق در کشور همت گمارد.
صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی تلاش دارند که ثابت کنند ملاحظات ماکیاولی در “شهریار” را خوب خوانده و بهکار گرفتهاند؛ “پس برای فرمانروا، داشتن صفات خوب چندان مهم نیست. مهم این است که او فن تظاهر بهداشتن این صفات را خوب بلد باشد. حتی از این هم فراتر میروم و میگویم که اگر او حقیقتاً دارای صفات نیک باشد و به آنها عمل کند به ضررش تمام خواهد شد درحالیکه تظاهر به داشتن اینگونه صفات نیک برایش سودآور است. مثلاً خیلی خوب است که انسان دلسوز، وفادار، با عاطفه، معتقد به مذهب و درستکار جلوه کند و باطناً هم چنین باشد. اما فکر انسان همیشه باید طوری معقول و مخیر بماند که اگر روزی بکار بردن عکس این صفات لازم شد بهراحتی بتواند از خوی انسانی به خوی حیوانی برگردد و بیرحم و بیعاطفه و بیوفا و بیعقیده و نادرست باشد… پس شهریار باید خیلی مواظب باشد که حرفی مغایر با آن پنج صفتی که در بالا شمردیم بر زبانش نگذرد به طوری که انسان وقتی او را ببیند، یا گفتارش را بشنود کوچکترین تردید برایش باقی نماند که این شهریار مظهر دلسوزی و وفا و درستی و اعتقاد به مذهب است و مخصوصاً تظاهر به داشتن صفت اخیر، یعنی مذهبی جلوه کردن از هر ظاهرسازی دیگر برایش مهمتر است.”
فرجام استبداد بیشرم در ایران، چیزی جز فرجام دیگر نظامهای خودکامه در طول تاریخ، و حکایت اخیر رژیم مصر نیست. اما آنچه روند کنونی را نگرانکننده جلوهگر میکند، دستیازیدن خودکامگان به هر وسیله و شیوه (ازجمله مصادرهی خون شهیدی که خود به مسلخاش بردهاند) برای تداوم اقتدار نامشروع خویش، و بیاعتنایی آنها به اعتراض واقعی و شکاف ملت-دولت در ایران، و همچنین در پیش گرفتن سیاست “النصر بالرعب” است. این روند و مسیر، هزینههای سنگینتری را در آینده متوجه فرزندان ایران و منابع ملی خواهد ساخت.
جنبش سبز و دموکراسیخواهی در ایران، با ارعاب و خشونت و بازداشت و گلوله، پایان نمیپذیرد؛ چنانکه این نکته را 25 بهمن آشکار ساخت. اما مولفهای که مسیر پیشرو را پرآسیب و خطرخیز میسازد، تداوم بیتوجهی خودکامگان به واقعیت، و سرمستی قدرتی است که از نفت ارتزاق میکند و با تزویر و دروغ و سلاح و سرکوب، میکوشد شهروندان مخالف و منتقد خویش را که از خشونت دوری میجویند به مدار معیوب و خطرخیز خشونتورزی و چالشهای خشن سوق دهد. این همان وجه تأملبرانگیزی است که سبزها را وامیدارد هوشیارانهتر از قبل مطالبات انسانی و دموکراتیک خویش را پیگیرند.