ضرورت رابطه با ریاض ‎

تقی رحمانی
تقی رحمانی

اگر توافق هسته ای با غرب، به تنش زدائی با عربستان ختم نشود می توان گفت پرونده پر تنش خاورمیانه باز و خطرناک خواهد بود. این مقاله به ضرورت تنش زدائی با عربستان می پردازد.

با فروپاشی شوروی سیاست در جهان پیچیده تر شده است چرا که نقش بازی گران منطقه ای و محلی هم بیشتر شده؛ بازیگرانی که می توانند بر پیچیدگی اوضاع بیفزایند. در نتیجه ورود متغیرهای گوناگون در روابط بین الملل را باید جدی گرفت.

سالهاست از سوی ایران عنوان می شود که عربستان با امریکا در منطقه هماهنگ و با اسرائیل و امریکا در تمام موارد همراه است. چنین نگاهی اگر چه غلط نیست اما کامل هم نیست و از سادگی و کلیتی رنج می برد که اتخاذ سیاست خارجی اصولی و روز آمد به نفع منافع ملی را در عمل دچار مشکل می کند.

در دوره معروف به سازندگی و بعد از پایان جنگ، گرایش تعاملی به طرف کشورهای منطقه شروع شد که تنش زدائی نامیده می شد؛ رفتاری که نادرست نبود اما کامل هم نبود.

اما چرا کامل نبود؟

به دو دلیل داخلی و خارجی این سیاست نمی توانست موفق باشد: دلیل داخلی آن بود که سیاست دولت با سیاست سپاه پاسداران هماهنگ نبود. در نتیجه رفتار دوگانه یا پیام دوگانه از ایران به خارج صادر می شد که بی اعتمادی در پی داشت. - اما مهم تر دلیل خارجی آن بود که ایران و امریکا و به طور کلی غرب، رابطه استواری بر اساس تنش زدائی نداشتند بلکه به مانند دشمن در حال کشمکش، گاهی با هم گفتگو می کردند تا بحرانی را حل کنند مانند حل بحران گروگان گیری امریکایی ها در لبنان که با وساطت ایران حل شد. این حالت رابطه با کشورهای منطقه را هم لرزان و سست می کرد.

در سال ۱۹۹۰ میلادی قدرت امریکا بسیار زیاد بود، با فروپاشی شوروی این احساس قدرت چند برابر شده و امکان بازیگری امریکا را چند برابر کرده بود. حمله خود سرانه به عراق، یکی از این مانورهای امریکا بود که حتی ایران را هم به شکل منفعل وادار به همراهی با امریکا کرد. در مورد حمله به افغانستان هم این رویه همکاری ناگزیر و این رویه همراهی منفعلانه تکرار شد. نئوکان های امریکایی این انرژی امریکا را ـ خوب یا بد ـ با حداکثر توان به کار گرفتند که نشان ازعمل گرایی و واکنش سریع امریکایی داشت؛ واکنشی که نتایج خود را در پی دارد اگر چه امروز این نقش کاهش راهبردی یافته است.

در شرایط حاضر اما نقش قدرت های منطقه ای در کنار قدرت بزرگ امریکا کم نیست. در همین مذاکرات هسته ای جان کری اعلام کرد که سیاست دولت های قبلی امریکا برای کنترل ایران شکست خورده و مذاکره با ایران کاری عملی و درست است. به عبارت دیگر با وجود قدرت امریکا، باز یک قدرت منطقه ای برغم تحریم اقتصادی می تواند برای برخی از سیاست های امریکا در منطقه مانع جدی باشد. همین ویژگی نقش قدرت های منطقه ای را به ما نشان می دهد.

کسی نمی تواند انکار کند که سرمایه عربستان در مصر و سوریه در عمل، سیاست دولت اوباما را تحت تاثیر قرار داده است. هم آنگونه که کسی نمی تواند انکار کند که حمایت ایران از حزب الله به این جریان که حامی مردمی هم دارد قدرت بخشیده است.

در تحولات منطقه اما ایران و عربستان منافع خود را در تضاد با هم تعریف کرده اند. این تضاد منافع در عمل می تواند به بحران های بیشتری ختم ونتیجه آن فضای مناسبی شود که در آن داعش ها ظهور کنند که قابل کنترل برای هیچ کشوری نیستند.

حال چاره کار چیست؟

اگر هر یک از این دو حکومت به قصد مغلوب با مرعوب کردن دیگری با غرب کنار آید یا تا حدودی تنش زدایی کند، ولی باز در عمل وارد گردابی لرزان شده که می تواند منطقه را جهنمی تر کند. دود این آتش به حلق مردم این منطقه می رود و حتی جهان را هم نا امن می کند. چرا که دو کشور مزبور در عمل نماینده اسلام شیعه و سنی قلمداد می شوند و این ویژگی به هر دو حکومت امکان مانور اساسی در منطقه و بسیج نیروهای خود بر علیه دیگری را می دهد.

این دو کشور علاوه بر اینکه حامیان خود را با انگیزه مذهبی علیه هم تحریک می کنند از ثروت و رسانه و امکانات مناسبی برای هجوم به دیگری هم برخوردارند و در این جدال، آنچه در عمل گم می شود حق مردم و جامعه است که امنیت و آرامش را برای توسعه می خواهند.

تعریف حوزه نفوذ هر کشور در کشور دیگر که امری نادرست اما معمول در جهان شده، این دو حکومت را در منطقه بازیگرانی کرده که گاه بر مناسبات جهانی هم اثر می گذارند و حتی در کوتاه مدت بر سیاست های غرب هم اثر دلخواه خود را می گذارند؛ اگر چه این اعمال نظر بر سیاست های غرب طولانی نیست اما تاثیرش بر منافع مردم منطقه مخرب است.

در نتیجه سیاست تنش زدایی با جهان، زمانی کامل می شود که ایران و عربستان هم به سوی تنش زدایی با هم بروند.

اختلاف دو حکومت ایران و عربستان در پاکستان و افغانستان تا لبنان و عراق و سوریه و یمن بر سر حوزه نفوذ که با شعار و انگیزه مذهبی هم همراه است بسیار خطرناک است. این کشورها ناامن تر شده و به مثابه بهشت افراط گرایی درآمده اند که بستر آن را هم سیاست های غرب و هم رفتار های عربستان و گاه ایران آماده کرده است. به عنوان نمونه عربستان در عراق قدرت گرفتن حکومت شیعه را قبول نداشت، لذا به روند بی ثباتی این کشور کمک کرد. ایران با حکومت سوریه رابطه راهبردی دارد، در نتیجه با حمایت از این رژیم به فاجعه ای در سوریه یاری رساند که عربستان هم یک پای دیگر آن بود.

در گیری عربستان و ایران در سوریه مشکل در گیری در سوریه را به کنش خطرناک ترکیه هم رساند و این کشور را هم وارد جاه طلبی ای کرد که در حقیقت تله ای برای دولت اردغان بود و هست. به عبارتی کشمکش ایران و عربستان، که البته دارای انگیزه های متفاوت است، باعث شد ترکیه هم وارد گردابی شود که نتیجه اش را حزب حاکم در انتخابات اخیر با کاهش آرا خود مشاهده کرد.

در نتیجه با توجه به شرایط منطقه، هر نوع مصالحه با غرب باید با نگاه منطقه ای همراه شود. این نگاه است که می تواند تنش زدایی را در منطقه موفق کند. سیاست دولت روحانی رابطه با جهان است وتنش زدایی در منطقه دراین رابطه تعاملی اولویت دارد.

اگر چه مشکلات در این تنش زدایی کم نیستند، اما دولت روحانی می تواند پیش قدم شود. این عمل باعث می شود عربستان هم در موضع انفعالی قرار بگیرد چرا که رد تمایل ایران برایش هزینه زا خواهد بود.

البته نگارنده انگیزه حکومت های ایران و عربستان را در منطقه متفاوت می دانم،اما برای مردم ایران و جامعه مدنی، تنش زدایی میان دو حکومت بسیار مهم و حیاتی است. خواست جامعه مدنی می تواند دست دولت روحانی را در مقابله با تندروان در داخل قدرتمند تر و خط تنش زدایی در سیاست خارجی را به عنوان سیاست برتر ایران حاکم کند.