چه مومنانه آزادی را آواز می کنی

نوشابه امیری
نوشابه امیری

قلب من زندان است

 نقب در نقب فروبسته به هم

 غنچه­ای ساخته از آهن سرخ

قلب من قفل بزرگی است از خون

همه شب برمی­آید از این شب

 صوت غمگین محبوسی از حجرة تنگ

 آه ای آزادی

وطنم قلب من است

 قلب من زندانی است[سیاوش کسرایی]

رسانه های جهان خبر ازآزادی خانم آنگ سان سو چی، رهبر طرفدار دموکراسی برمه می دهند؛ و من، هم از شوق و هم از سراندوه، می گریم.

این زن کوچک اندام که از جایزه صلح نوبل اش بزرگ تر بود، قفلی را که نظامیان، سالیان بسیار برخانه اش نهاده بودند، به ورد عشق وایمان به آزادی شکست؛ و من از خویش می پرسم: قفل هایی که برخانه ما کاشته اند، با کدام ورد گشوده خواهد شد؟

 او پس از هفت سال بازداشت خانگی، هنوز هم از رهبران نظامی برمه می خواهد “با پیاده کردن دموکراسی واقعی، اوج میهن پرستی خود را نشان دهند” و من در تردید که مستبدان حاکم بر میهن من، با میهن آشنایند که با دوست داشتن آن الفت داشته باشند؟

او ایمان دارد که “برمه سرانجام دارای حکومت مبتنی بر دموکراسی خواهد شد، اما تاریخ اش را نمی داند”. چه ایمانی!او برای رسیدن به همین مرحله 20 سال انتظار کشیده؛ 20 سال برای آنکه نظامیان تن به انتخابات بدهند. و من به سی سال می اندیشم، به صد سال، به هزاران سال… به نفس تنگی ها، به کاسه های صبر لبریز شده، … و بر تن ایمان خویش می لرزم.

خانم آنگ 65 ساله نیز انتخاباتی نامشروع را تجربه کرده که نظامیان برگزار کردند و به شیوه تمامی مستبدان؛ او اما نه با یاس اشناست و نه کلامی از آرمان خویش عقب نشسته. چرا که: “این وظیفه ماست که جنبش دموکراسی‌خواهی را در چارچوب قانونی ادامه دهیم. این تنها راه واقعی مبارزه سیاسی است. ما انتخابات را اولین گام در یک مسیر طولانی به سوی دموکراسی می‌دانیم.” شاید از همین روست که می گویند او بیشتر “آرمان‌گراست تا یک کنشگر هوشمند سیاسی” و من می اندیشم، کدام کنشی، هوشمندانه خواهد بود اگر زیرپایی به سفتی آرمان نداشته باشد.

او به ترک میهن اش، تن نداده و همه از این هراس که نظامیان به او اجازه بازگشت ندهند؛ مانده در عین ممنوعیت، در قامت همیشه زندانی؛ بسیاری از مردمان میهنش هرگز او را ندیده اند، سخنانش را نشنیده اند، اما می دانند چه می گوید؛ می دانند چرا که مومنانه نام آزادی راآواز کرده است. کاش ما نیز این آواز را می دانستیم. همه مان؛ در هر کجا که هستیم، با هر باوری که داریم.

 

پانویس

عنوان مطلب وام گرفته از شاملوست که “چه مومنامه نام مراآواز می کنی.”