حق بدهید کفری بشویم

نویسنده
سها سیفی

‏”ساده مثل درویش” زائران شهر مشهد را مخاطب قرار داده و نوشته:‏

عشاق امام رضا! بسه تو رو خدا! مشهد ترکید! یه جایی هم برای نفس کشیدن ما بدبختای مشهدی بذارید! ما چه ‏گناهی کردیم که باید به خاطر قدم رنجه شما به شهرمون ترافیک های چند ساعته داشته باشیم؟ البته ترافیک فدای ‏سر همه شما. اما چه گناهی کردیم که باید به خاطر تشریف فرمایی شما با قیمتهای چند برابر روبرو بشیم!؟ ‏خداییش زیر آفتاب وایستی و یه تاکسی برات نگه نداره مگر اینکه بگی دربست؛ فقط و فقط به خاطر زوار.‏

البته همه اینا هیچ و باز هم فدای سر تمامی‌زوار و عشاق! این یکی رو نمیتونم نگم، تصور کنید تشریف میبرید به ‏یکی از پارک های مشهد و میبینید یکی از همین زوار گرامی‌داره پوشک بچه عزیزش رو توی آبخوری میشوره! ‏آخ چی بگم دیگه! شما حالا حق میدید به ما مشهدیا که از دست این وضعیت هر سال عید و تابستون کفری بشیم؟ ‏این هم هیچ، شما میتونید تحمل کنید ببینید که زوار گرامی‌توی جوب‌های مصنوعی پارک کوهسنگی که برای ‏زیباسازی هست و یک آب در گردشه مشغول شستن ظرفهای چرب و کثیف‌شون هستن؟!… بعد همه این موارد و ‏هزار مورد دیگه که نمیتونم بگم، حق بدید به ما مشهدیا که از دست همه کفری بشیم!‏

‎ ‎خواب ترسناکی که برای کالاتاکسی دیده‌اند!‏‎ ‎

‏”کالاتاکسی” خواب دیده است:‏

جنگ، هواپیماهای غول پیکر، “من”، “ما”ی بی دفاع، حرکت موج وار و وحشت انگیز جت‌ها و بمب افکن‌ها بر ‏فراز شهر، ریختن انواع و اقسام بمب‌ها و انفجارهای پی در پی و ویران شدن خانه‌ها و ویرانی انسان ها، هم آنها ‏که می‌مردند و هم آنها که می‌کشتند.‏

دیشب خواب می‌دیدم، همه این‌ها را. و چقدر وحشت زده بودم. تا آن حد که صبح با صدای عبور ماشینی در ‏خیابان، وحشت زده از خواب پریدم.‏‎ ‎این تصاویر واقعی (به معنای ممکن و نزدیک) بودند. هم در خواب و هم در ‏بیداری. جنگ فاجعه ای است که البته انسانیت تام و تمام آن را می‌آفریند… از جنگ بهراسیم که هراسیدنی است. ‏معمولا دو، سه شب در هفته خواب می‌بینم، اما همه را به محض بیداری فراموش کرده ام. همه هم غالبا انتزاعی و ‏نمادین است. اما بعضی از خواب‌ها فراموش نمی‌شوند. بدتر از همه این است که نمی‌دانیم اینها و آنها چه خوابی ‏برایمان دیده اند.‏

‎ ‎توقیف توافقی!‏‎ ‎

[](http://ekvan.blogfa.com/)

‏”سیاه مشق” در مورد توقیف موقت همشهری عصر نوشته است:‏

همه جور توقیف دیده بودیم الا توقیف توافقی! این روزها با وجود اینکه آقایون نامزد انتخابات ریاست جمهوری، ‏خیلی زود دارند بازی تبلیغات زودهنگام برای انتخابات ریاست جمهوری را راه می‌اندازند. دعوای بین رییس ‏جمهور و قالیباف قبل از اینکه معلوم بشه بالاخره احمدی نژاد و قالیباف قراره با هم در انتخابات ریاست جمهوری ‏بعدی رقابت کنندیا نه؛ تنها داره به ضرر روزنامه نگاران تموم میشه. ‏

جریان همشهری عصر و توقیف توافقی اش با مدیر مسئول محترم چیه؟ هیچی! یه هیچی به اندازه دعوای دو تا از ‏اعضای کابینه سر وزارت اقتصاد که نباید خبرش بیرون درز می‌کرده و اتفاقی این همشهری بوده که از این خبر ‏باخبر میشه ولی این خبر تو هول و ولای معرفی وزیری که تا دقیقه نود هم معلوم نیست صمصامی‌است، داوودی ‏است یا مظاهری؛ انقدر برای آقایان گران تموم شده که هیات نظارت پنجشنبه جلسه تشکیل میده و مدیران ‏همشهری هم برای اینکه همشهری عصر مجوز جداگانه نداشته و نمی‌خواستند کل همشهری یکدفعه توقیف بشه، ‏خودشون کرکره‌ها رو پایین می‌کشند و میروند به اسباب کشی خیالی بپردازند!‏

‎ ‎صریح اللهجه باشیم‎ ‎

[](http://koube.blogfa.com/)

‏”پنجره ای از آن خود” که مدافع صراحت لهجه است می‌نویسد:‏

یکی از دوستان قدیمی‌ام نقل می‌کرد که غالب قدرت زدگی و مشکلات به وجود آمده در عرصه اخلاق اجتماعی این ‏است که افراد نیاموخته‌اند حرفشان را رک وراست بزنند و همین نوعی انحراف در قدرت ایجاد کرده و هر کسی ‏از ظن خود ماجرا را روایت می کند. البته آنقدر خودم مرتکب این چرخش های کلامی شده‌ام که نمی‌شود نقدی ‏متوجه دوستان کرد اما وقتی که حال و حوصله ات تابستانی نیمچه تحریمی می‌شود، خیلی زور دارد که یکی ‏مستقیم بیاید و چیزی بگوید که باید گشت و دید مراد از آن چیست و چرا این قدر ما آدم‌ها به این صناعت ادبی ‏استعاریک به عنوان یک آفت زبانی دیرینه دچاریم و باعث رنجش دیگرانیم. ‏

‎ ‎فوکو و فمینیسم‎ ‎

یادداشت فوکو و فمینیسم در “مدرسه فمینیستی” با این جملات شروع می‌شود:‏

تلقی فوکو از قدرت و رابطه آن با بدن و جنسیت زمینه را برای طرح تئوری های سیاسی و اجتماعی فمینیستی با ‏ابزارهای مفهومی‌مناسب در جهت تحلیل ساختار اجتماعی جنسیت و رفتار جنسی فراهم کرده و نقش قابل توجهی ‏را در انتقاد از اصالت وجود در درون مکتب فمینسیم ایفا نموده است….‏

فقط ظاهر شرط نیست

‎ ‎‏”عابر پیاده” می‌نویسد نمی‌شود از روی قیافه و ظاهر مدیران در مورد شان قضاوت کرد:‏‎ ‎

خیلی به قیافه نیست. بعضی از مدیران “آقای مهندس”‌اند و بعضی را باید گفت “حاج آقا”. دم دفتر حاج آقا فهمیدم ‏باید کفشم را در بیاورم. جوراب نپوشیده بودم. حرف‌مان یک ساعتی طول کشید. لپ‌تاپ اش از این لپ‌تاپ‌های ‏ضد آب و ضد ضربه بود. وقتی دید چشمم را گرفته، اضافه کرد در برابر انفجار ‌هم مقاوم است و می‌شود در چند ‏دقیقه هاردش را در آورد و… تمام مدت نگران سر و وضعم بودم. با شلوار لی و تیشرت آستین کوتاه در آن اتاق ‏بدحجاب حساب می‌شدم. اتفاقی بود. بیرون که می‌آمدیم، معاونش بدرقه‌مان کرد و پیش از خداحافظی گفت: جوراب ‏هم بپوشی بد نیست!‏

‎ ‎اصرار به شب‌کاری برای تظاهر به خدمت‏‎ ‎

‏”خط قرمز” بخشی از خاطرات علینقی عالیخانی از وزرای دولت حسنعلی منصور را منتشر کرده است:‏

حسنعلی منصور خیلی اصرار داشت که جلسات هیات وزیران طول بکشد. در نتیجه ما در ساعت مثلا ۶ ‏بعدازظهر شروع می‌کردیم و بعد جلسه تا یک بعد از نصف شب ادامه پیدا می‌کرد که کار بی‌ربطی بود. به‌هرحال ‏برای من فوق‌العاده سخت بود به خاطر بار خیلی سنگینی که داشتم. من هر روز صبح خیلی زود پشت میزم بودم و ‏نمی‌توانستم تا یک یا دو بعد از نصف شب همین‌طور ادامه بدهم. ولی او مایل بود که این کار را بکند و اصرار ‏داشت که رادیو هم بگوید که جلسه‌ی هیات وزیران در ۲ بامداد تمام شد.‏

این کار اصلا ارزشی نداشت. به همه می‌گفتم و به خودش هم گفتم وقتی آدم خسته است راندمان کارش پایین ‏می‌افتد. دقت کرده بودیم از یک ساعتی به بعد همه‌ی وزیران همان صحبت‌هایی را که قبلا کرده‌بودند تکرار ‏می‌کردند. ولی او مایل بود که رادیو بگوید جلسه تا ساعت دو بعد از نصف شب بوده و از آن مهم‌تر اعلیحضرت ‏هم بداند که این دولت از آن دولت‌ها نیست، تا ۲ بعد از نصف شب کار کرده. بعدها شنیدم که شاه خیلی تحت تاثیر ‏این تظاهر منصور قرار گرفته و می‌گفته عجب دولت پرکاری است که به این صورت کار می‌کند.‏

‎ ‎اولین فمینیست دنیا؛ اولین خیانتکار دنیا!‏‎ ‎

احتمالاً این پست “توکای مقدس” هم خبرساز و جنجالی شود:‏

هیچ می‌دانستید که در اسطوره های مسیحیت، “آدم” قبل از “حوّا” همسر دیگری داشته به اسم “لیلیت”؟ البته ‏می‌گویند اسطوره ی لیلیت چندان معتبر نیست و بر اساس تفسیری بر یکی از انجیل‌ها جعل شده اما به هر حال ‏داستان جالبی دارد:‏

بنا بر روایتی لیلیت همزمان با آدم و از جنس او- خاک- آفریده شد، روایتی دیگر می‌گوید از آتش، هرچه بود با آدم ‏توافق اخلاقی نداشت، چرا که هر دو از منشأ یکسانی خلق شده بودند، و حاضر نبود برتری مرد را بر خود بپذیرد ‏و به او تواضع کند. القصه، لیلیت که بوی “آدم” را خوش نداشت به شکل ماری به همراه اولین و آخرین غریبه ی ‏محل، یعنی شیطان، از بهشت گریخت! آدم تنها شد و به درگاه خداوند دعا کرد و گفت زنی که به من داده بودی ‏گریخت، آن وقت خداوند حوّا را از دنده ی چپ آدم آفرید که مونس و همدم او باشد و بماند؛ گرچه آدم، حوّا را ‏دوست داشت اما روح او همیشه در یاد و حسرت لیلیت باقی ماند. داستان جالبی است، به این ترتیب لیلیت اولین ‏زن، اولین معترض، اولین خیانتکار و شاید اولین فمینیست تاریخ بشر است.‏

‎ ‎دموکراسی در لفظ؛ ناتوانی در عمل‏‎ ‎

‏”زمستان است” مدافع بازگشت خاتمی‌به عرصه سیاست در ایران نیست:‏

با تمامی احترام به خاتمی و بزرگواریش - که حتی جناح مخالف را هم به اذعان واداشته است-حضور مجدد وی ‏ادامه داستان غم آلود و ناامید کننده اصلاح طلبانی است که پایانی جز شکست اصلاحات و نا امیدی مردم نداشت و ‏نخواهد داشت.شکستی که این بار از دو ناحیه رخ می دهد:شکست اول، شکست چندباره ائتلافی که قرار است با نام ‏اصلاحات، زیبایی کار جمعی در راستای منافع ملی را به رخ بکشد. اگر چه حضور مجدد خاتمی ائتلاف نانوشته ‏ای را رغم می زند اما این ماجرای “دموکراسی در لفظ” و “ناتوانی از دموکراتیک عمل کردن ” و در یک کلام ‏‏”حرف درمانی” تا چه زمانی باید ادامه پیدا کند؟ ‏

‎ ‎لبه منفی یک فردگرایی ویرانگر‎ ‎

‏”من و دیگری” از پیامدهای آسیب‌رسان فردگرایی نوشته است:‏

‏”تو سری خور بودن” ارزش است. زمانی که اول دبستانی، معیار انضباط بیست ومحبوبیت پیش معلم وناظم، ‏ترکیبی است از مظلومیت، توسری خوری، وفرمانبری تا زمانی که در دانشگاهی بازهم معیار شاگرد اولی از ‏همین معجون نتیجه می‌دهد حتی رای جمع کردن در انتخابات رئیس جمهوری هم همین طور. جماعتی مخلوط ‏ومتناقض که خلاء، اضطراب، بی تعلقی و گسست این فردیت به امان خود رها شده گاهی آنها را برای التیام به ‏مسجد وامامزاده می کشاند و گاهی سر از جلسات مدیتیشن و یوگا. گاهی در هیبت سیمای دختری هفده ساله که ‏کنار خیابان تنش را حراج مهرطلبیش می کند، رخ می‌نمایدگاهی هم در شمایل پسری که رنجش را می خواهد ‏برای لحظه ای زیر هجوم سرنگ وخون بازی از یاد ببرد.‏

در واقع اینها همه از علایم اتمیزه شدن جامعه است. لبه ی منفی فردگرایی، فردگرایی ویران‌گری که، نه پیشرفتی ‏به بار می آورد نه آزادی ونه حق انتخاب، جامعه ای که از این بیماری رنج می برد برای فرار از این پریشانی، ‏بی انسجامی چه دارویی برای خود تجویز می کند؟ دست به دامان چه کسانی می شود؟ ‏

‎ ‎سوگند یاد میکنم که….‏‎ ‎

‏”صدای من” سوگندنامه دانشجویان اقتصاد را منتشر کرده است که در نوع خود خواندنی است:‏

این سوگند نامه توسط دکتر تمدن- چهره ماندگار و از اساتید بازنشسته و البته نئو کلاسیک دانشکده اقتصاد دانشگاه ‏تهران- برای رشته اقتصاد همچون رشته ای مانند پزشکی تنظیم شده است. تا آنجا که یادم می‌آید اولین چیزی که ‏در کلاس کلیات علم اقتصاد یاد گرفتم اهمیت اقتصاد برای جامعه بود از این نظر که تصمیمات اقتصادی نه بر یک ‏فرد و یا عده ای از افراد بلکه بر زندگی تک تک افراد یک جامعه موثر است.و این امر شاید ضرورت وجود ‏چنین سوگندنامه ای را ایجاد کرده است

‎ ‎خانواده واقعی چیست؟!‏‎ ‎

‏”جوجو” هم پستی به این مضمون دارد که در خصوص خانواده و مفهوم آن از زوایای گوناگون است:‏

از جمله انتقادات (عمدتا غیر فمینیستی) رایجی که بر قوانین خانواده وارد می کنند این است که روابط انسانی را ‏به روابطی اقتصادی فروکاسته و ازدواج را به صورت قراردادی مالی در می آورد.بر این اساس می توان به ماده ‏‏23 لایحه حمایت از خانواده خرده گرفت که عدالت را فقط و فقط برابر با تساوی اقتصادی فرض کرده است.‏

چنین ایرادهایی اگرچه زشتی ماجرا را می نمایانند اما خود از تناقضی جدی رنج می برند؛به رغم تبلیغات ‏مستمری که در مورد عواطف و معنویات در کانون گرم خانواده می شود، برای این نهاد می توان دو پایه مادی بر ‏شمرد: روابط تناسلی(سکس، تولید مثل، پرورش فرزندان و…) و روابط اقتصادی.هر یک از این دو مجموعه ‏روابط که میان افرادی موجود نباشند اطلاق نام «خانواده» به آن جماعت را منتفی خواهند کرد.زن و مردی(یا هر ‏زوج دیگری) که تنها هم سفره اند، یا تنها همخواب، تشکیل خانواده نداده اند.‏