وداع با یک حماسه…
هجدهمین روز فروردین دوازده سال قبل در تهران بیست هزار نفر از مردم ایران زمین گرد هم آمدند تا با مردی وداع کنند که سال ها از خوش غیرتی و تعصب و پهلوانی خود دفاع کرد و نام و یادش را در خاطره های همه ی پارسی زبانان زنده و گرامی داشت. فردین…سلطان قلب های سال های سخت و سیاه…فردین…تمثال مهربانی و عطوفت و ادب…فردین…مردی از جنس مردم…مردی که هرگز در برابر اهالی قدرت سر خم نکرد و بعد از روی کار آمدن بساط سینمای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی هم، غربت و انزوای در خانه را به کار و زندگی پر هیاهو ترجیح داد. سالها سکوت کرد و در همان سکوت هم لب از کلام فرو بست و چهره در نقاب نیستی کشید.
چنین بود که مراسم خاکسپاری اش بی شک یکی از بهیادماندنیترین بدرقههایی بود که مردمان در وداع با هنرمند محبوب خود نشان دادند. شرکت انبوه مردم در این مراسم، و در میان آنها، جوانانی با لباسهای منقش به تصویر فردین. نسلی که بعد از انقلاب و کنار ماندن وی از سینما با او آشنا شده بودند، چه سخت می گریستند در اندوه وداع ستاره ی پرفروغ پدران و ایشان و شاید آیندگان هم. با انتشار خبر درگذشتش، انفجاری عظیم از چاپ و تکثیر تصاویر او در نشریات ایران رخ داد که تا پیش از آن بیسابقه بود.
هر چند که بنا به مصلحت دولتیان، تکیه بیشتر بر جنبۀ ورزشکاری وی میشد تا به بازیگری او در فیلم و جایگاهی که در سینما داشت و ان روز چه سخت بود و انگار دیروز و امروز و ساعاتی قبل بود یبا یاد مهربانش…سیل انبوه جمعیت بود که خیابان های مرکز پایتخت را بند آورده بود و ابرهای گریان بهاری را بر سر و روی خود می دید.انگار از همه جا بودند.تهران…ایران و تهران و دردسرهای نظامی های حکومت از محبوبیت مردی تا به این شکل و اندازه…پاهای دوان دوان دوستدارانش به دنبال روح از دست رفته قهرمان و پوتین های خشم و خشونت سربازان برای گرفتاری های احتمالی نافرجام…فردین بود که می بردنش در میان قهرمانان و هنرمندان و هواداران وگویی صدای خاموشش بر فضای خیابان های نمناک طنین انداز بود.
از همان روزها بود که ناگهان سکوت چندین ساله رسانه های ایرانی درباره فردین شکست…مصاحبه ها،گزارش ها و نقد ها به رخداد سیاه سینمای ایران اشاره داشتند و تیتر ها و لیدها به بررسی میزان محبوبیتش.
جمشید مشایخی:
“دیگر کسی به محبوبیت او نمی رسد.” عزت الله انتظامی:“فردین محبوب تر از همیشه.” ایرج راد:“فردین یک پدیده بود.“مجید مظفری:“نمی توانیم نام فردین را از سینما ایران جدا کنیم.”
و گفته ها و حرف ها مروری شد به یاد و تمجید سایه ی سنگین حضورش بر پرده ی نقره ای.ناصر ملک مطیعی هم که این روزها درآروزی آن سال های فردین برای حضورو فعالیت هنری در سینما، بر تیغ سانسور و بند نظام دیکتاتور خانه نشین است درباره مرگ همتای خود چنین می گوید:فردین در سینمای فارسی تحول به وجود آورد و تمام وجودش عشق به سینما و مردم بود. فردین چون بلبلی در قفس 21 سال آرزوی برگشت به سینما را داشت ولی دیر شده بود و توانش تمام شده بود. بنای امروز سینمای ایران که افتخارات فراوانی به دست آورده است روی خرابه های سینمای قبل میباشد. فردین به من میگفت امروز دلم نمی آید که با این همه تخصص و تکنیک و این همه وسایل که در کار سینما پیدا شده کار نکنیم. ملک مطیعی می افزاید:” مرگ فردین هم، با برکت بود چون بعد از 21 سال اسم ما را هم در مطبوعات نوشتند.
شهلا ریاحی هم که در فیلم “جهان پهلوان” در نقش مادر فردین ظاهر شده بود درباره مرگ فردین گفت:
فردین علاقمند به کارش بود و کارش را خیلی خوب انجام می داد. در چند کاری که افتخار همکاری با ایشان را داشتم وی فردی بسیار منظم و منزه بود در روز ختم مرحوم فردین در مسجد بلال جماعت زیادی از مردم آمده بودند که وقتی مرا دیدند همه می گفتند مادر فردین آمد و من خودم را مادر ایشان می دانم.
انوشیروان روحانی که آهنگ به یادماندنی سلطان قلب ها را جاودانه ساخته است، می گوید: فردین حماسه بود. زندگی او، زندگی یک قهرمان بود و پهلوانی یکی از امتیاز های او.
میهن بهرامی، قصه پرداز و منتقد سینما نیز می گوید: فردین به دلیل رفتار زیبا و توام با نهایت اعتماد به نفس از میان قشری بسیار معمولی بلند شد و به بالا ترین سطح یک فرد از نظر اجتماعی رسیده بود، اما همیشه افتاده و مهربان بود. به نظر من فردین یک اسطوره است.
منصور سپهرنیا معتقد است: فردین قهرمانی بود که شبیه او شاید هرگز نیاید… فردین به دو علت بین مردم محبوب بود، اول ورزشکار بودن وی که روحیه ی فتوت و جوانمردی را برایش همراه داشت و دوم صورت زیبا و مردانه ی او همراه با بازیگری خوبی که داشت.
ضیاء الدین درٌی هم نکته ای بدیع دارد: سال 1344 که گنج قارون و فردین آن حرکت انفجاری را در سطح سینمای ایران ایجاد کردند، پنجاه سال از ورود سینما به ایران می گذشت، اما خیلی ها سینما را در ایران به نام فردین می شناختند. در واقع فردین سینما رو تربیت کرد… فیلم های فردین در آن سال ها یکی از جاذبه های توریستی تهران به شمار می رفت! بسیاری از اهالی شهرستان به تهران می آمدند تا فیلم های فردین را ببینند.
جمشید مشایخی می گوید: همه درباره ی فردین می دانند و زبانزد خاص و عام است، هیچ هنرپیشه ای در ایران به محبوبیت او دست نیافت.
شاهرخ نادری :
فردین خوشبخت بود. همه مردم ایران از مرگ او متاثر شدند. مردم از میدان امجدیه تا حسن آباد می دویدند و پیکر فردین را مشایعت می کردند. من در خودم خیلی چیزها را سراغ داشتم و در سازماندهی بسیاری از مراسم خاکسپاری هنرمندان شرکت داشته ام ولی برای فردین هیچ کاری نتوانستم انجام دهم چون که صدها هزار نفر از مردم تمام کارها را انجام دادند. آفرین به قدرشناسی و محبت مردم. آنها گاها ماشین ها را اینطرف و آنطرف می کشیدند و راه را برای عبور پیکر فردین باز می کردند. ما باید خوشحال باشیم که مردم این همه به هنرمندان خودشان علاقه نشان می دهند و بعد از 21 سال که آنها از کار برکنار شده اند هنوز مورد احترام و تفقد هستند. ملت ما اثبات کرد که ملت حق شناسی هستند و هنرمندان را فراموش نکرده اند. همه باید از فردین یاد بگیرند که محبوبیت احتیاج به تبلیغ ندارد.
پوری بنایی:
اولین فیلمی که نقش مقابل فردین را داشتم فیلم “مو طلایی شهرما” بود. ایشان از شروع کارشان یک جوان فهیم بود. آن زمان من 19 سال داشتم. یادم می آید که همیشه با برخورد قشنگ خودشان به من میگفت: تو مثل خواهرم هستی و خودت را در سینما خوب حفظ کرده ای. فردین چون روح بلند و ورزشکاری داشت به تمام گروه فیلم بخصوص کارگرهای فنی توجه خاصی داشت و با جان و دل به آنها کمک می کرد. من کمک به هم نوع را از او یاد گرفتم. به خاطر دارم آقایی نزد فردین آمده بود و مشکل مالی داشت و بعد از مدتی خانم این آقا دو قلو به دنیا آورد. یکی از افراد گروه فیلمبرداری وقتی ماجرا را به فردین گفت او فورا کار را تعطیل کرد و سه تا فرش کاشان با یکی از بچه های استودیو به عنوان کادو برای دو قلوها فرستاد. من نزد یک چنین هنرمند بزرگی احساس راحتی و آرامش میکردم. و در طول عمر بازیگری ام هیچ هنرمندی را ندیدم که به کارش این چنین عشق بورزد.
نصرت الله کریمی:
با زنده یاد فردین در سال 1343 آشنا شدم. در اولین برخورد او را انسانی جوانمرد و دوست داشتنی و نیکوسرشت یافتم، گرچه هرگز با او همکاری سینمایی نداشته ام اما وجود او را برای ایجاد سینمای بومی بسیار موثر تلقی میکنم. سینمای ما که در سالهای 1330 در حد فقیرانه ای آغاز شد نه از طرف دولت حمایت میشد و نه سرمایه داران حاضر بودند در این حرفه سرمایه خود را به خطر اندازند. ناگهان به طور اتفاقی ورزشکار مشهوری با قامت و چهره زیبا وارد این حرفه شد. شهرت او موجب هجوم عده زیادی به گیشه های سینماها شد. سرمایه ای که از طریق فروش بلیت جمع آوری شده بود برای ایجاد استودیوهای لابراتوارها و خرید وسایل فنی به کار رفت. در واقع اهرم سرمایه با همیاری مردم صنعت سینمای کشور ما را گسترش داد. اما هر اهرمی نیاز به نقطه اتکایی دارد و زنده یاد فردین نقطه اتکای اهرمی بود که بار سنگین هزینه های تهیه فیلم را به حرکت درآورد. جمعیت کم نظیری که برای آخرین وداع در تشییع جنازه مرحوم فردین گرد آمده بودند، بی اختیار مرا به یاد تشییع جنازه زنده یاد تختی انداخت و ترجیع بند یکی از اشعار فریدون مشیری عزیز در ذهنم تداعی شد “تو نیستی که ببینی” ای کاش بود و با چشم خویش شور و هیجان دوست دارانش را مشاهده می کرد.
فروغ فرخزاد هم درتوصیفی به یاد ماندنی از فردین و سینمایش چنین نوشت و ماند:
چقدر دور میدان چرخیدن خوبست
چقدر روی پشت بام خوابیدن خوبست
چقدر باغ ملی رفتن خوبست
چقدر مزه پپسی خوبست
چقدر سینمای فردین خوبست
و کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازی میآید و سفره را میاندازد و…
نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند…
و سینمای فردین را قسمت میکند.
محمدعلی فردین روز 19 فروردین سال 1379 به علت سکته قلبی درگذشت. فردین را در قطعه هنرمندان به خاک سپردند. 4 سال بعد از مرگ فردین، همسر او مرحومه مهری خارلو هم درگذشت و بعد از مدتی پسر بزرگ او سعید که متولد 1331 بود نیز دار فانی را ترک گفت.