آقای موسوی، مصاحبه کنید!

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

میر معترض! ما هم اعتراض داریم

« امروز یک شبکه اینترنتی در فضای مجازی شکل گرفته است که در فقدان رسانه،  بسیار مؤثر عمل می‌کند… اعضای این هسته‌ها ماهیتی پویا به جنبش داده‌اند که ما را بیش از بیش به کارآمد بودن این تشکیلات امیدوار کرده است… آنچه در جامعه ما نقش‌آفرینی می‌کند شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در میان بخش وسیعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پایمال شدن حقوق خود معترض است. آنچه اینجانب در پاسخ به سوال چه باید کرد پیشنهاد می‌کنم، تقویت و تحکیم این شبکه اجتماعی است.»

اینها عین جمله های شماست در بیانیه یازده، با ضرب محکمی در بند بند همان بیانیه که ضربان قلب یک جنبش نوپا را تندتر کرده بود آنگاه که گفتید:” باید این هسته های اجتماعی را در میان خود تقویت کنیم.”

 چگونه؟ مگر می شود بایدی برای تقویت گفت  و بعد خود، خالق یک نباید سد ساز بود؟ در تمام این یک سال و چند ماهی که گذشت این یک « نباید» از شما هزار اما و اگر برای ما ساکنان همین شبکه های مجازی خلق کرد.

بگذارید ماجرا را ساده تر برایتان شرح دهم،  شما در بیانیه تان گفته بودید:” هسته‌های اجتماعی که در ورای این فضای مجازی فعال هستند، آسیب‌پذیری کمتری دارند.”

  این اشتباه است،  آسیب پذیری همیشه فیزیکی نیست و گاهی ممکن است آسیب هایی که از طریق خطاهای شبکه های مجازی به جامعه می رسد،  خطاهای بزرگتری را سبب ساز شود و قربانی بیشتری در جامعه بگیرد. وقتی رابطه ساکنان شبکه های مجازی و به دنبال آن شبکه های اجتماعی  با رهبران و سران  و یا اصلا به تعبیر خودتان همراهانِ یک جنبش، قطع شود از  قضا  از آسیب پذیری بیشتری برخوردار خواهند بود. به هر تقدیر این روزها رهبران جنبش نه می توانند به سفرهای استانی بروند، نه می توانند در برنامه ها و کنفرانس های خبری شرکت کنند، نه می توانند سخنرانی های دانشگاهی و حتی هیاتی برگزار کنند، نه روزنامه ای در داخل باقی مانده است که بشود پای پرسش های اصحاب رسانه بنشینند، در چنین شرایطی وقتی که نامزد مورد انتخاب یک جمعیت بی رسانه در ایران حاضر به گفتگو با خبرنگاران ایرانی که به اجبار از تحریریه های خانگی رانده شده اند و در صفحات مجازی می نویسند، نباشد آنگاه آسیب های جدی به بدنه شبکه های اجتماعی وارد می شود، به بگو مگوهای حاشیه ای گرفتار می شوند و از متن می مانند. پراکنندگی بر تمرکز نیروها غلبه می کند و از هم گسستگی جای همبستگی و همدلی را می گیرد.  چرا که  در خلا این گفتگوهای  رو در رو و راهگشاست که ایده ها بر زمین می ماند و جایش تردید هاست که همان تقویت مورد نظر شما و ما را با مانع مواجه می سازد.

آقای موسوی،

  هیچ کس اگر نداند، شما بهتر از همه می دانید که  نسل سوم،  موج سوارِ  خالی از منطق و رویاپرداز  دور از واقعیت نیست، این نسل، نسلِ توقع های نا ممکن نیست.  چرا که دیدید همین نسل به قانون نیم بند کشورش اعتماد کرد و پای صندوق های انتخابات نامطمئنی ایستاد که خوب می دانست نتیجه آن انتخابات پیروزی یک شبه و طی کردن ره صدساله به قله آزادی و دموکراسی نبود. اینجا صحبت از نسلی است که در اوج نا امیدی به گزینه تحریم، «نه» گفت و پای انتخاب شما ایستاد، اما کودتا رخ داد و رایش  به نام تقویتِ نظامی ثبت شد که جان آدم در خیابان به نام دفاع از کیان همان نظام، ستاندند.  اینجا صحبت از کسانی است با این همه رنج باز هم  از حضور در انتخابات و حماسه بعد از انتخابات پشیمان نیستند. صحبت از جماعتی است که  به اصلاحِ پله پله رای داد و وقتی همان اصلاح را هم با اسلحه جواب دادند، میدان ترک نکرد و برای اعتماد دزدیده شده اش، تا آنجا مبارزه کرد که از همه میدان های یک زندگی معمولی طرد شد؛ از نفس کشیدن و زنده ماندن، بازمانده ها از دانشگاه و تحصیل، از روزنامه و تحریر، از کار و شغل و برخی ها  از زندگی در خاک و خانه خودشان. همه اینها هزینه ای بود که یک نسل برای یک انتخاب پرداخت تا پای رای خود بماند.

 اما  آقای موسوی این ماندن  ملزوماتی دارد. ساده ترین اش این است که این نسل می خواهد صدای منتخب اش بلندتر از صدای یک متقلب باشد. نمی خواهد ایران در جهان، تصویری باشد که احمدی نژاد و همراهانش می دهند، می خواهد منتخب آنان نیز با همان اقتدار که به خیابان آمد، در عرصه های رسانه های جهانی نیز ظاهر شود اما وقتی می بینید شما معذوریت های خودتان را دارید و هنوز برای مصاحبه با رسانه های معتبر دنیا تصمیمی نگرفته اید، تنها توقع اش این است که با همین شبکه هایی که در اینترنت فعال شده اند و به باور خودتان به بازوهای تقویت کننده یک جنبش متکثر بدل شده اند، روبرو حرف بزنید.  دلهره دارند برای دوستان دربندشان و از شما امید می خواهند، درد دارند برای یاران از دست رفته شان و از شما همدلی می خواهند. تکثری که شما در جنبش سبز به رسمیت شناخته اید، می خواهد رشد کند  و برای این شکوفایی پرسش دارد، از شما جواب رو در رو می خواهند، اینها توقعات زیادی نیست. ساکنان شبکه های اینترنتی همان کسانی هستند که شما در بیانیه تان گفته اید که جنبش را به ادامه راه امیدوارتر می سازند حالا برای از دست نرفتن همان امیدها باید که بشکنید این سد را و حداقل پای پرسش های کسانی بنشینید که ناگزیر به ترک ایران شده اند. اگر هنوز برای پاسخ دادن به خبرنگارانِ خارجی مصمم نشده اید، پای صحبت خبرنگاران به نامِ دور از ایران بنشینید که نمایندگانِ تبعید  شده دوستان دربندشان هستند. در ایران هر آنکه سراغ شما آمد و پرسشگری کرد، بی شک هزینه ای پرداخت، روزنامه از دست داد، برگه احضاری دریافت، حکم زندانی، نشانِ تهدیدی و یا سکوت اجباری اما ما که ایران را به انتخاب خود ترک نکرده ایم چرا با انتخاب شما باید ازعرصه رسانه ای داخلی حذف شویم؟ مگر ما مختار به ماندن بودیم و نماندیم؟ اگر پاسخ منفی است چرا شما پاسخ منفی می دهید به کسانی که  از شما فقط پرسش دارند؟ .

میر معترض،

ما هم اعتراض داریم به آنچه که هنوز جوابی برایش پیدا نکرده ایم، می دانم مثل من بسیارند روزنامه نگارانی که دور از خانه، در خواست مصاحبه فرستاده اند و از شما «نه» شنیده اند اما یک بار برای همیشه ما را قانع کنید که مگر می شود  از یک سو، شاه کلید بیانیه ها و استراتژی های شما برای جنبش،  مفهومِ «شبکه‌های اجتماعی»  باشد و از سوی دیگر خود از شاهراه این شبکه که رسانه های اینترنتی و شبکه های مجازی  هستند دوری گزید؟

   جنبش های اجتماعی، واکنش کاملا طبیعی یک جامعه است به بحرانی که مردم آن جامعه گرفتارش شده اند.  جنبش سبز نیز محصول  احساس محرومیت مردمی است که نه خودشان در ایران تریبون دارند تا صدایشان شنیده شود و نه منتخبان شان،  بنابراین دور از انتظار نیست کسی که در کسوت یک نامزد معترض، که همواره به  « مسیر» بیشتر از مقصد بها می دهد، این بار خود شما سدی که در مسیر مصاحبه با خبرنگاران ایرانی دور از  ایران گذاشته اید را بشکنید .

چنانچه به یاد داریم این تکیه و تاکید شما به مقوله  «عرصه عمومی» بود که  بسیاری از همراهان جنبش را به این باور رساند که شما  به جای پیروزی زود رس به ساختن زیربنایی یک جامعه بیمار فکر می کنید.  برای ساختن این جامعه که ملت اش  چند شقه شده است و هر شقه اش در گوشه ای از دنیا جا مانده است ابتدا باید  رسم این حذف خانگی را شکست. پیش از نسلِ ما  بودند کسانی که از ایران رانده شدند، وقتی به میان شان می رویم یقین می یابیم که دلیل مهمِ تندی های  گاه به گاه  شان در این سالها،  تنها رفتار حاکمیت استبداد نبود، بلکه رفتار  محتاطانه اصلاح گرایان  نیز بود  که به تصمیمِ طرد دگراندیشان توسط حکومت، ناخواسته تن دادند و در طرد آنانی که ناگزیر به ترک میهن بودند، سنگ تمام گذاشتند.

 «  در نهضت سبزی که آغاز شده است ما امر غیرمتعارف و نابهنگام نمی‌خواهیم؛ آنچه ما می‌خواهیم استیفای حقوق از دست رفته ملت است».  اگر بنا به تقویت شبکه های اجتماعی دارید، با ملتی که در ایران مانده است و تریبونی ندارد و با جماعتی که از ایران رانده شده است و به واسطه شبکه های مجازی به همان ملت بی تریبون متصل است، کمی منسجم تر ارتباط برقرار کنید و با نمایندگان شان در رسانه های اینترنتی مصاحبه کنید.