جهان واقعیت هر روز به نسخهای که “هالیوود” از آن ارایه میکند، شبیهتر میشود. در فیلمی که از کشتار “داعش” در موصل منتشر شده، ما با سرریز روایت هالیوود به درون واقعیت مواجهیم. در این فیلم، به لطف تکنولوژیهای پیشرفته و البته فراگیرِ تدوین و فیلمبرداری، آدمکشان “داعش” تلاش کردهاند تا بازی کامپیوتری مشهور “call of duty” را بازسازی کنند. در صحنههایی از فیلم که به عمد و برای بالابردن “هیجان و کیف” کشتار، از تکنیک “اسلوموشن” استفاده شده، مخاطب تقریبا نمیتواند تفاوت این جنایت واقعی را از نسخه کامپیوتریاش تشخیص دهد.
از زمان رونمایی از دشمنان جدید “تمدن لیبرال دموکراسی” در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، این مردان سیاهپوش و نقابدار عربزباناند که جای “آدم بد”های قبلی، یعنی ماموران خنگ و مست و زنباره “کا.گ.ب” را در فیلمهای هالیوودی گرفتهاند. “آدم بد”های جدید، همچون نسخه روسیشان، زبان انگلیسی را با لهجهای احمقانه حرف میزنند و تقریبا در تمامی فیلمهای ژانر “اکشن”، سه کلمه “سلام علیکم”، “جیهاد” و “اللهاکبر” را طوری تلفظ میکنند که دستشان برای ابرقهرمانان تروتمیز و شیکپوش و خیرخواه غربی به سرعت رو میشود.
روایت هالیوود از واقعیت اما همواره تحریف شده است. مردان نقابدار و سیاهپوش آنچنان ایدئولوژیک به تصویر کشیده میشوند که گویی واقعا ایدئولوژیکاند، واقعا از سرزمینهای دور و بیابانی و بادیهها آمدهاند و واقعا هدفی جز نابودی “تمدن لیبرال دموکراسی و مواهبش” ندارند و البته همواره در “واپسین لحظه نابودی” به دست زنان و مردان شجاع خوشرنگ و لعابی که هم تیزهوشند، هم عاشقپیشه و هم خیرخواه ناکام میمانند؛ و این جبهه “خوشگل”ها هستند که بهمثابه “نیروهای خیر اعلاء” بر “زشت”های چرکین پاسدارِ “شر اهریمنی” فائق میآیند و پس از نجات “جامعه باز” از شر “دشمنان جدید”اش، با چشمهای مملو از امید و غرور و بشردوستی که اشک در آنها حلقه زده، دست در دست معشوق خود، در برابر نمادهای این تمدن بزرگ ادای احترام میکنند.
هالیوود؛ بدجور دروغ میگوید. هالیوود بهعنوان بخشی از “آپاراتوس” یا همان دم و دستگاه ایدئولوژیک تمدن “پایان تاریخ”؛ همچون “فاکس نیوز” و “سی.ان.ان” و “بی.بی.سی” یا همان “پاسداران” نظم نوین جهانی، اجازه ندارد حقیقت را بگوید: نه! این اهریمنان آخرین محصولات پستمدرن همان تمدنیاند که سودش در بالا بردن “هیجان کاذب” دیالکتیک هدونیسم مصرفگرا و نیهیلیسم کور تضمین میشود. آنان از قضا متولدین و ساکنین متروپلهای همان تمدن بزرگاند؛ درسخوانده “آکادمی”های لندن و واشنگتن. موجوداتی سراپا غیرایدئولوژیک، روانپریش و عاصی از تحقیر نگاه خیره غربی. محصولات پرورشیافته در زیر ۱۴میلیون دوربین مداربسته. دملهای چرکین سیاستهای وحشیانه و ضدانسانی مهاجرت و کار.
اکنون بیش از یک دهه است که ما با دیالکتیکی نکبتبار و خونین میان دو سویه از نیهیلیسم مسلط در دوران سیطره نسبیگرایی پستمدرن مواجهیم: یکی خود را در جهانی تلنبار شده از انبوه معنا و تصویر نشان میدهد و دیگری در شکلی از نفی انتزاعی این همه و در قالب بنیادگرایی کاذب، تمام تلاشش را میکند که همه این معانی و تصاویر را نه دچار بحران که فقط محو و منفجر کند و اتفاقا فرصت بازتولید انبوه تصاویر و معانی جدید را برایش فراهم آورد.
در جهان “کافیینزدایی”شده امروز، تمام تقلای تکنولوژیهای ارتباطی (که از قضا تنها کاری که نمیکنند ایجاد ارتباط است)، چیزی جز گرفتن زهر زندگی نیست. درست به همان شیوهای که هدونیسم افسارگیسخته میکوشد با صدور دستورالعملهای به ظاهر اخلاقی/بهداشتی، امکان مصرف بیشتر را فراهم آورد. قهوه بدون کافیین، کوکای بدون قند، آبجوی بدون الکل، رابطه جنسی بیخطر، کارکردن لذتبخش، درسخواندن بدون خستگی و… منظومهای را ساخته که در آن ما ساکنان تمدن بزرگ “پایان تاریخ”، امکان مصرف بیخطر همهچیز را پیدا کردهایم و هرگز به تجربه سرحدات نمیرسیم. هرگز از فرط پرخوری نمیمیریم. همواره معدههایمان جای خالی برای بلع دارند. هرگز با سیگارهای بدون نیکوتین دچار عارضه قلبی نمیشویم. هرگز قرار نیست با آبجوی بدون الکل اوردوز کنیم. خبری از “سوءمصرف” نیست و…. بماند که این دستورالعملها در نهایت به چیزی بیش از کارکرد عبارت تجاری “۱۸+” تبدیل نمیشوند. کافی است شعار آمریکا در جنگ عراق را به یاد آوریم: “جنگ بدون تلفات”. چیزی شبیه کوکای بدون قند و قهوه بدون کافیین. اما جنگ عراق با وجود همه این ادعاها، بیش از یک میلیون کشته تاکنون بر جا گذاشته است.
در چنین شرایطی است که نیروهای نیهیلیست بهظاهر بنیادگرا، همانها که از فرط خواستن این همه “هیچ” (تلی از معنا و تصویر و کالا و میل)، اینبار خواستار نفی انتزاعی یا نابودی همه چیز شدهاند، به مثابه همان “مازاد” انکارشده هدونیسم مصرفگرا به “صحنه نمایش” باز میگردند. از قضا آنان تنها کسانیاند که روایت دم و دستگاههای تبلیغاتیای چون هالیوود را جدی گرفتهاند. آنان میدانند که بخش عمدهای از وظیفه پاستوریزهکردن و هدایت زیادهروی، کماکان در بستر ایماژها صورت میگیرد. وظیفهای که تنها از عهده تکنسینهای “تبدیل واقعیت به نسخه هالیوودی از واقعیت” برمیآید. توگویی اما در فرآیند انجام این وظیفه، مرزهای واقعیت و هالیوود آنچنان مخدوش شده که تفکیک آنها از هم ناممکن است: کار به جایی رسیده که بیماران مبتلا به “نکروفیلیا” (میل جنسی/روانی به جسد) دیگر با دیدن سایتهای پورنوگرافیک و فیلمهای «ژانر قصابی» (اره، هاستل و…) کارشان راه نمیافتد و برای ارضای این مازاد بیمارگونه/فتیشیستی به سایتهای خبری و حقوق بشری هجوم آوردهاند. در”یوتیوب”، دربهدر به دنبال فیلمهای کشتار و سربریدن و قتل عام با علامت تحریککننده و تجاری “۱۸+” میگردند. یا در نمونهای دیگر، تصاویر “هیجان” در کاخ سفید در لحظه کشتن “بن لادن” را به یاد آورید. رییسجمهور ایالات متحده و مشاورانش، طوری عملیات “شکار بن لادن” را تماشا میکردند که گویی فیلمی هالیوودی برایشان پخش میکنند. بماند که نفس گذاشتن نام تجاری “شکار بن لادن” بر یک عملیات ضربتی نظامی، خود گویای همه چیز است.
به این ترتیب است که بنیادگرایان جدید نیز، به مثابه همان سویه نیهیلیسم کور این جهان تلنبارشده از معنا و تصویر، آنچه را که مخاطبان به دنبالش هستند، “تولید” میکنند. آنان وقتی با انبوه بازدیدکننده فیلمهای “۱۸+” قتلعام و کشتار و سر بریدن مواجه میشوند، به هیچوجه حاضر نیستند که عرصه تولید ایماژ را به “رقیب”شان یعنی هالیوود واگذار کنند. بله! بین آنان و هالیوود، مسابقهای خونین که تا کنون جان بیشمار انسان را گرفته در جریان است. حرکت “نمایشی” آنان در “۱۱ سپتامبر” را به یاد آورید: ایماژی فراسوی همه ایماژها. “تصاویر و فیلمهای فروپاشی برجهای تجارت جهانی”، هنوز که هنوز است از پربینندهترین قطعه فیلمهای شبکههایی چون “یوتیوب” و… است. حتی “گنگنام استایل”، “خواستگاری در خیابانی در توکیو با مشارکت هزار نفر از عابران و رهگذران”، “هارلم شیک”، “بچهای که با یک مار بوآ کشتی میگیرد” و… به گرد پای ویدئوی “بریدن سر سرباز آمریکایی به دست ابومصعب الزرقاوی” و “قتل عام قبیله توتسی به دست قبیله هوتو در روآندا” و… نمیرسند. “آدامخوران داعش” نامی که به جای تداعیکردن یک گروه شورشی، تداعیکننده یک فیلم در “ژانر قصابی” هالیوودی است، شهرت خود را قبل از بازسازی بازی “call of duty” در موصل عراق، مدیون ویدئوی “خوردن قلب سرباز سوری (۱۸+)” بودند. به عبارت دیگر، “داعش” چیزی جز یک “ایماژ هالیوودی” نیست. نیهیلیسمی کور که در مقام یک “تصویر”، برساخته همان ساختاری است که ادعای نابودیاش را دارد، اما عملا با افتادن در بازی “تولید تصویر”به وجه برسازنده آن تبدیل شده است. برای فهم این واقعیت ساده، کافی است شبکه یوتیوب و رسانههایی چون بی. بی. سی و سی. ان. ان برای مدتی فیلمهایی را که از طرف این گروه با هدف “جلب توجه” از طریق بالابردن ضریب وحشیگری منتشر میشوند پخش نکنند تا هستی ناچیز مادی و سیاسی آنان برملا شود. دم و دستگاه تبلیغاتی لیبرالدموکراسی اما، هرگز این “واقعیت” برساختهاش را که میتواند به میانجی آن تا ابد “وضعیت” را “فوقالعاده” اعلام کند، دوربینهای مداربسته را بیشتر کند، نشستهای “کارشناسی-امنیتی” به بهانهاش به راه بیندازد و در نهایت کلی پول و کالا را به لطف نامش جابهجا کند، رها نخواهد کرد. توحش “داعش” و ولعی که لیبرالدموکراسی برای بازنمایی آن دارد، درست در شرایطی است که جهان از ریودوژانیرو گرفته تا استانبول، به عرصه پیکار مردم با نیروهای انتزاعی قدرت و سرمایه تبدیل شده است. بخشی از واقعیت که از قضا در روایت هالیوود به کلی انکار میشود. انکار وجود جنبشهای رهاییبخش در سراسر جهان در نسخه “هالیوود/داعش”ی از واقعیت آنقدر رسواست که میتوان به مدد این جمله نیچه که “اگر هنر نبود از واقعیت خفه میشدیم”، آن را اینچنین توصیف کرد: “اگر واقعیت نبود، از هالیوود خفه میشدیم”.
چندان عجیب نیست که کاپیتالیسم با مقوله مواد مخدر رابطهای دوگانه دارد؛ از یکسو معتادان را موجوداتی رقتبار و بیمار معرفی میکند که چیزی جز وبال گردن حرکت سرمایه و تولید نیستند و از دیگر سو، چرخه مالی قاچاق مواد مخدر، پس از بانکداری پرسودترین چرخه است.
منبع: روزنامه شرق