ایرانیان به “قانون” همچون “دام” نگاه می کنند که گسترده شده تا حقوق و کرامت انسانی آنها را پایمال کند. از این رو است که قانون گریزی را حق خود می دانند. این ویژگی قدیم است. بعد از انقلاب عمده شده و به شدت از مصوبات بعد از انقلاب تأثیر پذیرفته است. شاید کنشهای حکومتی و واکنشهای مردمی چنان بوده و هست که یک اصل مهم را زیر سوال برده است. این اصل مهم مورد تأیید و اجماع حقوقدانان جهان است: “قانون بد از بی قانونی بهتر است.“
آنچه در ایران امروز می گذرد نمونه ای از یک تجربه عینی است که اصل مورد اشاره را به چالش می کشد. در این تجربه سی ساله از یک سو قوانین بد در حجم بالا از تصویب گذشته و قوانین خوب به بهانه انقلاب بی اعتبار شده، از سوی دیگر جامعه به قوانین بد پشت کرده است. به اندازه ای که می شود گفت با وجود وفور قوانین تکراری و ناموزون که نیازها و واقعیات اجتماعی پشتوانه آن نیست، جامعه متقاعد نشده این قوانین همان است که باید باشد. مردم قوانین را نادیده گرفته اند و شرایط بی قانونی حاکم شده است. همان شرایطی که حقوقدانان جهان از آن هراس دارند. در شرایط بی قانونی، نظم مبتنی بر “عادت اجتماعی” در ایران استقرار یافته و نظم مبتنی بر «قانون» به خودی خود جا خالی کرده است. جامعه که در گریز از “قانون بد” در گذار زمان به شرایط بی قانونی رسیده در دور زدن قوانین، شکستن قوانین و به استهزا گرفتن قوانین مهارت بی نظیری به دست آورده و موفق بوده است. مهارت چنان است که برپایی صدها چوبه دار، زندانهای مخوف و گودالهای سنگسار و تأسیس مراجع حل اختلاف و… کارساز نیست و مردم را با “قوانین بد آشتی نمی دهد. اگر هم برای احقاق حق راهی مراجع قضایی می شوند به امید آن است که در آن جاها به قول خودشان “کانال”های مرتبط با دادگاهها (کارچاق کنها) را پیدا کنند و به مدد آنها قانون را آن طور که دلشان می خواهد تفسیر کنند یا به کلی بشکنند. با این وصف جامعه امروز ایران در شرایط بی قانونی دارد خود را اداره می کند و به بالندگی می رسد.
نظم موجود بر قانون مستقر نیست. بر عادت اجتماعی مردمی مستقر است که هرگاه نمی توانند با نمی خواهند انقلاب کنند، نظم موجود را با شیوه های خاص و ابداعی از پای در می آورند و آنگونه که دلخواه خودشان است، نه دلخواه حکومت، زندگی فردی و اجتماعی شان را سامان می بخشند. این همان رفتاری است که گاهی به بی تفاوتی تعبیر می شود. به نظر می رسد بر پایه قوانین و مصوبات بعد از انقلاب همه مردم مجرم اند و دادستان می تواند اگر اراده کند همه را دستگیر کند. انبوه مردم البته دستگیر نمی شوند و این از بخت و اقبال بلندشان است که حکومت در توانش نیست تا همه را دستگیر کند. وگرنه قوانین لازم برای این دستگیری وسیع را در اختیار دارد. قانون بد انچنان قانونی است که بیشتر رفتار عادی و طبیعی انسانها را که مایه خوشدلی آنهاست و به حقوق دیگران هم صدمه نمی زند جرم شناخته و برای تک تک آنها مجازات تعیین کرده است. مثلاً زنان جوان و عاشق زیبایی و رنگ و شیکپوشی در صورت اندکی خودآرایی و انتخاب شکلهای دلپذیری از حجاب ممکن است بر صندلی اتهام بنشینند و از مأمورین و قضات سخنان درشت بشنوند یا دختران و پسران حزب اللهی که بسیار خواسته های حکومتی را به صورت ظاهر مراعات می کنند، اگر عکس یک هنرپیشه یا یک سی دی از موسیقی و فیلم مورد علاقه شان را در جایی پنهان کرده باشند، در صورت کشف آن (کشف جرم) در معرض بازداشت و مجازات قرار می گیرند و به ناچار باید سوابق انقلابی و جنگی خود و خانواده را هزینه کنند تا از مهلکه قانونی که بد و غیر قابل قبول است بگریزند. این چنین است که مردم به راستی از حیث قانون گریزی با یکدیگر به یک توافق نا نوشته رسیده اند. توافق را وفاداران به حکومت و مخالفان هر دو امضا کرده اند. حاکمیت هم از این میثاق خبر دارد و از آن می ترسد. میثاق که همیشه نباید روی کاغذ ثبت بشود. میثاق آن چنان توافقی است که بر حسب نیازها، ابناء بشر را به هم نزدیک می کند. در ایران میثاق قانون گریزی از کل میثاقهای ثبت شده و تصویب شده در نهادهای حکومتی پر زور تر و مؤثرتر به اجرا گذاشته می شود. میثاق در کل رفتارها، کنایه ها، اشاره ها، جوکها و مبادلات و مناسبات اجتماعی خود را نشان می دهد. شنیده شده در روزهایی که پلیس بیش از دیگر روزها در خیابانها دیده می شود، نشانه های آن میثاق نا نوشته بیشتر خار چشم می شود. مجموعه قانون گریزی ها به پدیده عادات اجتماعی آن چنان قدرت و قوتی بخشیده که مردم قوانین نانوشته خود را لازم الاجرا کرده اند.
یک پارلمان مخفی با عضویت تمام مردم ایران، یک قاون اساسی مخفی که روح مجلس خبرگان از آن خبر ندارد، یک مجمع تشخیص مصلحت مردم که مجمع تشخیص مصلحت نظام از آن غافل مانده است، حضور مریی ونامریی خود را در رفتار و کردار مردم انعکاس می دهد و به مناسبات آنها با یکدیگر و با دولت سامان می بخشد. در نتیجه پژوهشگران ناگزیر شده اند پایه های نظم عمومی را در عادات اجتماعی مردم جستجو کنند، نه در قوانین حکومتی. ناگزیرند به جای ژرف نگری در مواد و تبصره هایی از قوانین به آن ضوابط و نظام ارزشی توجه نشان دهند که در عمل مردم به آن احترام می گذارند و ربطی به قانونگذار ندارد. در مجموعه نظام ارزشی ”مردم ساخته” تفریح و تفنن تا زمانی که به دیگران صدمه نزند جرم نیست. لذت بردن از رقص و موسیقی و تئاتر و سینمای دلخواه جرم نیست. اگر نمی شود در فضای باز از این نعمتهای زندگی بخش بهره برد، زیرزمینی اش می کنند. به موجب قوانین مردم ساخته بی حجابی جرم نیست. با حجابی هم جرم نیست. به انتخاب زنان بستگی دارد. معاشرت با جنس دیگر هم جرم نیست و عاشقی جرم نیست. زن یا مردی که شریک زندگی دارند هرگاه به یکدیگر خیانت کنند احترام اجتماعی از دست می دهند و آنها را همین مجازات بس. احتیاجی به گودال خوفناک سنگسار و سلب آبروی ملی در جامعه جهانی احساس نمی شود. پوشیدن لباسهای رنگارنگ جرم نیست. شگفت که رشوه دادن و رشوه گرفتن هم جرم نیست. تبدیل به عادت اجتماعی شده و رفتاری است که از بس تکرار می شود دیگر قبح خود را از دست داده است و سیکل بوروکراسی مبتنی بر قانون بد را می شکند. اغلب مردم به زبان عادت اجتماعی از حق خود دفاع می کنند، نه به زبان قانون. وکلا مدافع از این شرایط بسیار صدمه می بینند و هرگاه بخواهند زندگی شان تأمین بشود چاره ای ندارند جز انکه با کار چاق کن ها همدستی کنند. ایرانیان با گشاده دستی به کار چاق کنها پول می دهند و به این باور رسیده اند که به جای حق الوکاله باید حق الزحمه به کار چاق کن پرداخت تا زودتر به حق شان برسند. وکلایی که شرافت کاری را ارج می نهند با مشقت می توانند حق الوکاله دریافت کنند. مردم به این باور رسیده اند که وکیل مدافع خود موجود گرفتاری است که باید دیگران از درون نظام کار چاق کنی به یاری اش بشتابند. لذا برخی می گویند وکیل گرفتم. به نظرم رسید کار آمد نیست و همدست کارمندی شده که مسئول پرونده است و هوای طرف پرونده را دارد، ناچار برای وکیل، وکیل گرفتم و سرانجام خودم وارد صحنه معامله شدم و کار صدتا وکیل را یک تنه به سامان رساندم. با مسئول و کارمند و دربان و آبدارچی و… شریک شدم. کارها روبراه شد. پیش پرداخت حق الوکاله را به کمک عوامل همان کار چاق کنها که در نهادهایی شاغل هستند از وکلایم پس گرفتم!
برخی پژوهشگران وقتی به صورت بالینی جامعه و عادات اجتماعی امروز آن را بررسی می کنند به این نتیجه می رسند که قانون بد و مجریان گرفتار جهل و نادانی، جایی برای این امید باقی نگذاشته اند که حتی با تغییر نظام سیاسی، این عادات اجتماعی و قانون گریزی تضعیف بشود. از این بیش پژوهشگرانی به این نتیجه رسیده اند که نظام جدید سیاسی از وضع موجود تأثیر می پذیرد و به سرعت به فساد می گراید. برخی دیگر عقیده دارند اگر در یک نظم جدید قانون گذاری، رفتار عادی مردم و گرایش آنها به آزادیهای اجتماعی و حقوق فردی و امنیت در حوزه زندگی خصوصی مصداق جرم نباشد، پدیده قانون گریزی به تدریج مهار می شود. در این میان یک نظریه هم قابل بحث است که ایرانیان در عمل نظام سیاسی خود را به چالش کشیده و تغییر داده اند و در چارچوب یک نظام کنترل کننده و ایدئولوژیک دینی شکاف انداخته اند و عادات اجتماعی با جوهره سکولاریسم را حاکم کرده اند. از این نگاه همه نهادهای حکومتی به کار خویش مشغول اند و همه مردم بی اعتنا به آن دارند در یک شرایط سکولار خود ساخته زندگی می کنند. بیشتر خبرنگاران خارجی که به ایران سفر می کنند حامل یک چنین پیام و نگاهی به ایران امروز می شوند.
صرفنظر از نظریه پردازی ها، به نظر می رسد باید کار را از نو شروع کنیم. از روزی که قرار شد حکومت مشروطه بشود. از روزی که فکر کردیم شیخ فضل الله نوری هرگاه بالای دار برود، عقایدش هم نابود می شود. تجربه ها بسیار است و خطاها بسیار. راه طولانی و پر پیچ و خمی را پیموده ایم و اینک در نقطه ای قرار گرفته ایم که داریم با شیخ فضل الله نوری زندگی می کنیم. اما قوانین او را دور می زنیم. با او دست در یک سفره داریم، ولی کار خودمان را می کنیم. در حضورش سکولاریسم را تناور کرده ایم. در غیابش چندان موفق نبوده ایم. رویدادهایی که در دوران انقلاب اسلامی تحقق یافته آن عدم توفیق را گزارش داده است. اینک کاری سترگ داریم انجام می دهیم. شیخ فضل الله نوری چه بسا زیر فشار عادات اجتماعی امروز مردم ایران در نظرات پیشین خود تجدید نظر کند. این طور که پیداست اگر ناچار بشود حتماً این کار را می کند. ایرانیان دارند ناچارش می کنند. محتمل است روزی و روزگاری روشن بشود که مردم ایران به سکولاریسم از مسیر حکومت دینی رسیده اند. کاری است تاریخی و همان است که در غرب هم اتفاق افتاده است.
عادت اجتماعی امروز بیش از آنکه مفسده ساز باشد، انباشته از گرایشهای سکولار است. به آن منفی ننگریم. ایرانیان توانسته اند در محاصره قوانین شدید و غلیظ دینی، دستکم در حوزه زندگی فردی و اجتماعی مثل جوامع مبتنی بر سکولاریسم زندگی کنند. وقتی قوانین دینی مصوب مجالس دینی را مردم متروکه می سازند و عادات اجتماعی مبتنی بر علایق خود و عرف را در عمل جایگزین آن می کنند، جایی برای قوانین دینی باقی نمی ماند. قوانین دینی از کنترل رفتار عادی و اجتماعی مردم بازمانده اند، امر به معروف و نهی از منکر تبدیل به قالبی تهی از معانی شده است. مردم دیری است با قوانین خود ساخته شان که مبتنی بر سکولاریسم است زندگی اجتماعی و تفننی و معاشرت های لذت بخش را سامان می بخشند. دیری است با ادارات دولتی وارد معامله می شوند و ضمن مشارکت با مسئولین پرونده های مالی و ملکی به بخشی از حقوق خود می رسند. باقی می ماند علاقمندی حاکمیت برای ابراز وجود در عرصه هایی مانند اعدام جوانان، اعدام های دسته جمعی، شلاق، بریدن اعضاء بدن، سنگسار و مانند آن. این عرصه مبارزه فعالان حقوق بشر است. و گرنه در عرصه هایی که با قتل و سرقت مسلحانه و مانند آن سر و کاری نیست. مردم مدت سه دهه است لحظه به لحظه تاریخ تحولات قضایی و اجتماعی ایران را شکل می دهند. این تحولات روندی است به سوی سکولاریسم. روندی است که با ظواهر دینی، قوانین دینی را در زندگی فردی و اجتماعی خنثی کرده است. روندی است که زیر سلطه آن همه امیدهای حکومت برای نتیجه بخش بودن برخوردهای خشونت آمیز با رفتار طبیعی مردم نقش بر آب شده است. روندی است مسالمت آمیز که مردم با استفاده از آن کاری به کار قوانین دینی ندارند. هر چند اغلب مسلمانند و اسلام را محترم می شمارند. آنها علاوه بر تأکید بر مسلمانی و چه بسا انجام عبادات در زندگی خصوصی بر آزادی های فردی و اجتماعی تأکید دارند. وقتی می خواهند از موسیقی دلخواه لذت ببرند سراغ فتاوی آقایان نمی روند. تابع قوانین و عرف طیف خودشان هستند. به اندازه ای که در یک نگاه کلی سکولاریسم زیر فشار قوانین دینی به شکلهای مختلف خود را تعریف می کند.
نسلهایی که جامعه ایران پیش از انقلاب را می شناسند، در یک مقایسه تجربی، آن جامعه را از این که هست و حکومت ادعایش را دارد دینی تر دیده اند. ایران امروز کمتر از آن روزگار ویژگی جامعه دینی به قبایش می چسبد. ایران، سکولاریسم را از درون فشارهای قوانین دینی کشف کرده و به کشفیات خود آنقدر ادامه می دهد تا بتواند آن را با تداوم عادات اجتماعی مبتنی بر سکولاریسم و حق طلبی بر پایه اصول قانون گریزی تثبیت کند. در عمل از حیث نظام ارزشی، تغییر رژیم در ایران اتفاق افتاده است!