همه در ایران سیزده آبانی متفاوت از تمام این سالها را انتظار می کشند. از دو سوی مبارزه، از سوی سبزها و از سوی کودتا گران همه چیز حاکی از این انتظار و این احتمال است! کودتاییان و حامیانشان این تفاوت را با نگرانی و ترس از بازهم لرزان تر شدن پایه های اقتدارشان انتظار می کشند و سبزها به شوق روییدن و جوانه زدن بر شاخ دیگری از درخت تنومند مبارزه.
ای کاش آنچه از این سو به میل؛ و از آن سوی دیگر به بیم انتظار می رود اتفاق بیافتد! به این معنا که آگاهی هر چه عمیق تر انسان ِ ایرانی به فضیلت مسالمت و ثمره پایدار نفی خشونت، در سیزدهم آبان امسال نهالی مقاوم به بار بنشاند و مدعیان را که تباهی و خشونت لازمه پیشبرد آمال شان، خلع السلاح کند.
خشونت را خیلی وقتهاست که به مددد “علوم انسانی” تنها در شیوه های عریان ِ زدن و کشتن و سوختن تعریف نمی کنند. خشونت از جمله می تواند در ابرام و اصرار بر نظر و عقیده صحیحی باشد که جمع و جمعیت حاضر امکان مادی یا ذهنی پرداخت بهای آن را نداشته باشد. خشونت می تواند پرچم سفیدی باشد که با زیباترین خطوط بر آن خواسته های مشروعی را نگاشته باشیم که بهایش را لاجرم باید از جان و خوان و مان کسان داد! چه آماده آن باشند و چه ناگزیر ازآن شوند.
سخن را کوتاه تر کنم که سیزده آبان در آستانه است و دشمنان سبزی و صلح و ازادی در کمین! آنکه دشمن سبزی و صلح و آزادی است لاجرم با سیاهی و خشونت و ستیز پیوند دارد و آنچه باید از او سلب شود همانا امکان بارور شدن در خشونت است.
سیزدهم آبان امسال که به حق مؤید و منادی اشغال سفارتخانه و دشمنی با آمریکا نیست، برای تعیین تکلیف با آمریکا نیز به میدان نمی آید و باید این هشیاری را نیز داشته باشد که با شعارهایش بهانه به دست کودتاچیان ندهد. حکومت گران دغلی که توافق و نزدیکی با آمریکا دستور روزشان است اما بهای آن را نمی خواهند بپردازند مگر به حساب ملت. از بهای دوستی سخن گفتن هم از آن دشواری هاست که بر عهده ماست! البته که دوستی با آمریکا نباید عواقب و هزینه هایی می داشت. نباید، اگر این دروغگویان، این اصحاب غوغا و فریب به سودای سرپوش گذاشتن بر همه بی کفایتی های خود مدام خلق را در هیجان دشمنی با او تهییج نکرده بودند. اما آنها این تصویر را در پشت سر دارند و الزامی خشن پیش رو از همین رو هیچ چاره ای باقی نمی ماند جز اینکه در عین خزیدن به سمت واقعیت و اعتراف درونی به عبث بودن شعارهای پوچ گذشته برای مصارف داخلی همچنان به دنبال عوامل و کارگزاران آمریکا باشند.
حضور ما در روز سیزده ابان نه متوجه چگونگی رابطه با آمریکا که این آقایان فعلاً مسئول حل و فصلش هستند که تأکید بر استمرار حضور سبزمان در هر صحنه و منظری باید باشد. بزرگترین پیام ما به کودتاگران در این روز باید این باشد که ما سبز مانده ایم، سبز می مانیم و حرف سبزی برای گفتن داریم که در گوش جان جهان هر لحظه شنیدن دارد و هر فرصتی هنگام و هنگامه تکرارش است حتا با سکوت چند میلیونی. سکوتی که در ستایشش حتا خارج از مرزهای ایران شعرهاو سرودها آفریده شد.
حضور سبز مردم ایران امروز اگر نماد معصومیت نداها و سهراب ها و محسن ها باشد، علاوه بر آنکه می تواند جان های سرگردان و اندیشه های هنوز حیران را هر چه بیشتر به سوی خود و حقانیت خود بخواند، به قول حکیمانه آبائی اش نیز عمل کرده و تیغ به دست زنگی مست نمی سپارد. و از دیگر سو قدرت حضور سبز در وسعت دامنه اش است که نازک ترین علفها تا تنومند ترین درختان جنگل پیام پرطراوتش را می فهمند و تاب همراهی اش را دارند. جنبش سبز برای تغییر حکومت و جابجایی قدرت نیامده است؛ در تلاش است تا با همین نظام با همه کاستی هایش گفتگو کند و از حقوق خود بگوید.
شعارهایی چون “جمهوری ایرانی” گذشته از ابهام مفهومی اش دعوتی به تقابل با نظام است. نظامی که اگر در ساختار خودش مقید به عمل بود امروز دولت مردم بر سرکار بود و کودتای انتخاباتی جان و غرور و امنیت فرزندان ایران را ملعبه نکرده بود.
راه دشوار و لغزانی را که کروبی و موسوی و خاتمی و دیگران به درایت و وفاداری طی می کنند با شتاب خود دشوارتر نکنیم. این موقعیت ممتازی برای مردم ایران است که متحدانی چون رؤسای جمهور و پارلمان همین نظام آنان را همراهی می کنند و آسیب و های هزینه های بیشمارش را تقسیم. این فرصت را با طرح شعارهایی که هر چقدر جذاب باشند نیروی کافی برای اجرای خود ندارند از دست ندهیم. پیشنهاد مهدی کروبی در باره حضور در سکوت پیشنهاد خردمندانه ای است. این سکوت اگر جاری شود سرشار از “ ناگفته هاست” و تکان دهنده ترین پیام به مدافعان تباهی و خشونت.
این کلام موسوی عصاره تاریخ مبارزات ماست باشد که آن را بفهمیم و بر آن بمانیم:
“راه سبز ما یک مسیر عقلانی است و این یک بشارت است، زیرا نشان میدهد که ما تا انتها بر سر خواستههای خود مستحکم خواهیم ایستاد. اگر دچار تندروی و رفتارهای افراطی بودیم شک نکنید که با دستانی خالی از نیمۀ راه باز میگشتیم، زیرا افراط راه را برای تفریط باز میکند”
راست نمی گوید؟ بارها با دستان خالی از نیمه راه بازنگشته یا از چاله به چاه نیافتاده ایم؟ بگذارید اینبار وسیعتر، آهسته تر اما پیوسته تر برویم باشد تا برسیم.