مجازات مستانه با شلاق فیلمفارسی

حامد احمدی
حامد احمدی

» نگاه

نگاهی دیگر به فیلم “مستانه” ساخته “حسین فرح بخش”

 

این تازه‌ترین ساخته‌ی کارگاه پویا فیلم- محصول مشترک فرح‌بخش و علی‌خانی- را دیگر نمی‌توان با فرمول فیلمفارسی هم مطابقت داد و گذاشت‌ش در رده‌ی فیلم‌های سینمای موسوم به بدنه. خبری از یک فیلم سرگرم‌کننده با دم‌دستی‌ترین مصالح نیست. دیگر در “مستانه” قرار نیست با بازخوانی ترانه‌های “جواد یساری” و کپی فیلم‌های “بیک ایمانوردی” گیشه فتح بشود. حتی با یک فیلم ظاهرا اجتماعی و در باطن رقیق‌ترین ملودرام از جنس پسر فقیر و دختر پول‌دار و جوان شهرستانی گرفتار در هیولای پایتخت هم طرف نیستیم. تمام اجزا و نشانه‌های فیلمفارسی در “مستانه” به کمک تفکری آمده‌اند که خود را منتقد وضعیت نظام و دست‌گاه‌های فرهنگی و قضایی‌اش نشان می‌دهد اما به دلیل خوی محافظه‌کار و سنتی سازنده‌گان‌ش در نهایت تبدیل به تبلیغی تام و تمام برای دست‌گاه‌های قضایی و امنیتی شده. به همین خاطر دیگر نمایشی که روی پرده افتاده فقط از جنس تخدیر فیلمفارسی نیست. چیزی خطرناک‌تر از پشت زرق و برق فیلم و داستان سکسی عاشقانه هنری‌اش بیرون می‌آید که مردم و به طور خاص زنان را هدف گرفته.

فرح‌بخش که در تمام این سال‌ها خود را نماد تجارت خصوصی و غیردولتی در سینما معرفی کرده، در “مستانه” قصد دارد مدافع سینما و هنرمندان در برابر متحجران باشد. فیلم به طور مشخص با ساختن شخصیت کوشکی- وکیل نزدیک به نظام با بازی فرهاد اصلانی- که نقل قول‌های‌ش برای محکوم کردن بازی‌گر زن سینما-مستانه با بازی سحر دولت‌شاهی- از فرج‌الله سلحشور است، طیف سنتی و تندرو را سبیل انتقادات کرده تا در مقابل هجمه‌شان از شرافت هنرمندان دفاع کند. اما چیزی که در قالب محصول درهم‌جوش فرح‌بخش روی پرده رفته، تایید کننده‌ی همان نظریه‌ی فساد در هنر است. استاد خسرو- معلم پیانو با بازی میلاد کی‌مرام- دربست از روی شخصیت‌های بدمن و لومپن فیلمفارسی، همان نقش‌های تیپیکالی که امثال حسین گیل بازی می‌کردند، برداشته شده. جوانی امروز که پیانو می‌نوازد و تدریس می‌کند و اهل موسیقی کلاسیک است، در رفتار و افکار چیزی کم از لومپن‌های فیلمفارسی ندارد. او فکر می‌کند که تمام بازی‌گران سینما در حالت آماده‌باش برای هم‌خوابه‌گی هستند و برای همین در سکانسی یکه در سینمای جمهوری‌اسلامی، با دست زدن به جای رژ مستانه روی فنجان قهوه، از خود بی‌خود می‌شود، عرق می‌ریزد و برای تجاوز به زن حمله می‌کند. از طرف دیگر، بازی‌گر سینما که فیلم قرار بوده در دفاع از شرافت‌ش ساخت بشود، به جای مراجعه به پلیس، بعد از یک هفته با مشاوره‌ی دوست وکیل‌ش- با بازی باران کوثری- به دادگاه شکایت می‌برد و چون ادله‌ی کافی ندارد، گرفتار عدل قاضی می‌شود و به خاطر رابطه‌ی نامشروع صد ضربه شلاق می‌خورد. حکمی که وکیل شاکی هم آن را عادلانه می‌داند و در دیالوگی عجیب که حکم چشمکی به سانسورچیان برای نادیده گرفتن سکانس‌های شبه‌سکسی فیلم را دارد، می‌گوید “ من هم جای قاضی بودم، همین حکم را می‌دادم!” زن وکیل، دوست هنرپیشه‌ی سینما، که از تجاوز رخ داده با خبر است، در موعود ِ سرنوشت‌ساز، با قاضی دست‌گاه قضایی هم‌رای می‌شود تا تمام ادعاهای فیلم مبنی بر دفاع از حقوق زنان هنرمند رنگ ببازد. مستانه شلاق می‌خورد، ممنوع‌الکار می‌شود و به انزوا می‌رود تا طبق فرمول فیلمفارسی، مرد متجاوز که یک‌بار به مراد دلش رسیده، برای بار دوم به سراغ زن بیاید و در اثر دفاع شخصی خواهر مستانه با گاز فلفل پیش پای‌ش را نبیند و به تیر غیب، یا همان چرخ‌های اتومبیل بین راهی گرفتار بشود و با له شدن کف آسفالت خیابان به سزای اعمال‌ش برسد.

این مضحکه که توسط سینمانویس‌های دولتی نام سینمای اجتماعی و عمل‌گرا به خود گرفته، همین‌جا به پایان می‌رسد اما تفکر پس پشت فیلم در جامعه امتداد پیدا می‌کند. تفکری که دست‌گاه قضایی‌اش زن تجاوز دیده را به شلاق محکوم می‌کند، وکیل زن هم حق را به قاضی می‌دهد، نهاد صنفی کاری ندارد جز ممنوع کردن فعالیت زن و متجاوز هم در همه‌ی این احوال و اوضاع آزاد می‌چرخد تا دوباره به سراغ طعمه‌اش بیاید و آخر نه توسط نهادهای مدنی و امنیتی یا حتی منطق حاکم بر فیلم، که توسط فیلم‌نامه‌نویسی با یک خورجین ایده‌ی فیلمفارسی‌وار، به محکومیت می‌رسد و کاملا تصادفی کشته می‌شود.

حسین فرح‌بخش که روزگاری در مصاحبه با مجله‌ی فیلم گفته بود حاضر است تمام فیلمفارسی‌های زمان شاه را اکران بکند اما به فیلم دایره- ساخته جعفر پناهی- مجوز نمی‌‌دهد چون زنان ایرانی را فاحشه تصویر کرده، در سومین ساخته‌ی سینمایی‌اش “مستانه”، تصویری رقت‌بارتر از زن ایرانی ارائه می‌دهد. زنی که طبق معمول مشکل از خودش سرچشمه گرفته که مرد ِ نامحرم را زیر سقف خانه‌اش راه داده، فنجانی که جای رژ و لب‌ش روی‌ش مانده را جلو دست‌ش گذاشته و بستر ایجاد جرم و تجاوز را ایجاد کرده. چنین زنی از دید سازنده‌گان فیلم، بدون کوچک‌ترین هم‌دلی، باید که شلاق بخورد و ممنوع بشود و در خانه‌اش به انتظار تجاوز دوباره بنشیند. به خاطر همین تصویر از زن ایرانی که مطابق قرائت رسمی و هم‌خوان با نگاه گشت ارشاد و باقی نهادهای حکومتی است، دیگر آن سکانس دادگاه و دیالوگ‌های سست وکیل زن را که “سینما و هنرمندان را افتخار ملی مردم ایران” خطاب می‌کند را نمی‌شود جدی گرفت. سینمایی که امروز فرح‌بخش با “مستانه” نماینده‌گی‌اش می‌کند و در یک محصول و بسته، هم کمبودهای جذاب تماشاگر را به تصویر می‌کشد و هم تفکر فیلم‌ش را کاملا براساس نظرات حکومتی پایه می‌ریزد، هم مدعی دفاع از زنان است و هم آن‌ها را در جای‌گاه متهم قرار می‌دهد، دیگر یک فیلمفارسی بدنه صرف نیست. سینما و فیلمی‌ست که اگر حتی سرمایه‌ی ساخت‌ش شخصی باشد، در کنار سلح‌شور و ابوالقاسم طالبی و دیگران می‌ایستد و از بالا تا پائین، عقب مانده و پیرو متحجرهاست.