از رنجی که می‌بریم

آرش بهمنی
آرش بهمنی

» گفت‌وگوی روز با مهدیه محمدی، همسر احمد زیدآبادی

احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار و دبیرکل سازمان دانش‌آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)، از افرادی است که تنها یک روز پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، 23 خرداد سال گذشته بازداشت و از آن زمان در زندان به سر می‌برد. زیدآبادی در دادگاه به  شش سال حبس، پنج سال تبعید در گناباد و محرومیت مادام‌العمر از فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی محکوم شد. حکمی که در دادگاه تجدیدنظر نیز مورد تایید قرار گرفت. وی از هفته دوم بهمن ماه نیز به زندان رجایی‌شهر منتقل شد.

زیدآبادی از آن زمان تاکنون، اجازه استفاده از مرخصی را نیافته است. گرچه یک‌بار خانواده وی، وثیقه تعیین شده را فراهم کردند، اما همچنان موفق به دیدار وی نشدند. اما با نزدیک شدن به روز عید غدیر و اعلام عفو چند تن از زندانیان، شایعاتی مبنی بر امکان صدور اجازه مرخصی برای زیدآبادی شنیده می‌شد. اتفاقی که تاکنون رخ نداده است.

در همین زمینه گفت‌وگویی داشتیم با “مهدیه محمدی”، همسر احمد زیدآبادی، درباره وضعیت این فعال سیاسی و روزنامه‌نگار. گفت‌وگویی که در میان اشک و ناراحتی‌های فراوان خانواده زیدآبادی و فرزندان‌اش از عذابی که در این مدت کشیده‌اند، انجام شد.

 

خانم محمدی، بعد از اعلام عفو تعدادی از زندانیان و آزادی آن‌ها، حرف و حدیث‌های زیادی درباره امکان استفاده دکتر زیدآبادی، از مرخصی شنیده می‌شد. آیا تاکنون تحول خاصی در وضعیت ایشان رخ داده است؟

متاسفانه خیر. خود ما با توجه به اتفاقاتی که رخ داده بود، انتظار داشتیم که احمد در طول این مدت به مرخصی بیاید. با توجه به صحبت‌هایی که شده بود و قول‌هایی که به ما داده بودند، تصور ما این بود که  به مرخصی خواهد آمد، اما متاسفانه هنوز این اتفاق رخ نداده است.

 

چه اتفاقاتی رخ داده بود؟ یعنی قول‌هایی به شما داده بودند؟

جریان مرخصی احمد از سال قبل آغاز شد. در زمان برگزاری دادگاه بدوی بود که به ما گفتند برای مرخصی اش، وثیقه تهیه کنیم. میزان این وثیقه را هم 250 میلیون تومان اعلام کرده بودند. ما این سند را تهیه کردیم و برای کارشناسی هم بردیم. اما به ما اعلام کردند که دست نگهدارید. حالا این که دست نگهدارید چه قانونی است و از کجا آمده است، من نمی‌دانم. بعداز یک هفته اعلام کردند که سند شما مورد قلابی  است و برای انجام کارهای نهایی به اداره ثبت بروید. اما باز هم خبری نشد.

بعد از یک هفته اعلام کردند که وثیقه به 350 میلیون تومان افزایش پیدا کرده است. به دنبال سند جدید بودیم که بعد از چند ساعت تماس گرفتند و اعلام کردند که میزان وثیقه به 500 میلیون تومان رسیده است. ما بازهم رفتیم و سند تهیه کردیم و کارشناسی هم کردیم. بابت این سندها یک میلیون تومان هم پول کارشناسی دادیم.

اما باز هم خبری از مرخصی احمد نشد، هر چه‌قدر هم سوال کردیم، هیچ کس خودش را ملزم ندید که به ما پاسخ دهد. تا این که حدود 3 ماه پیش از وزارت اطلاعات پیغامی رسید مبنی بر این‌که این وزارت‌خانه با مرخصی احمد موافق است اما به شرط این‌که احمد فعالیت سیاسی انجام ندهد. احمد وقتی این موضوع را شنید، اعلام کرد که حکمی برای‌اش صادر شده مبنی بر محرومیت دائمی از فعالیت‌های سیاسی – اجتماعی. با این‌که این حکم را قبول ندارد، اماچون معتقد است که باید به قانون احترام گذاشت، نسبت به این حکم التزام عملی دارد. به زبان دیگر او  نمی‌تواند فعالیت سیاسی داشته باشد.

از این جریان حدود چند هفته‌ای گذشت تا این‌که مرا به وزارت اطلاعات احضار کردند و اعلام کردند برای مرخصی احمد شرط دیگری هم وجود دارد و آن هم این است که با 4 نفر ملاقات نکند: آقای موسوی، خانم رهنورد، آقای کروبی و آقای نوری. وقتی این حرف را به من زدند، من اعلام کردم که گرچه این مساله مبنای قانونی ندارند، اما چون همسرم مدت‌هاست در زندان است، برای آزادی‌اش این کار را هم می‌کنم. با هر 4 نفر این عزیزان تماس گرفتم و همه آن‌ها متفق‌القول اعلام کردند که چه ارزشی دارد که ما ده دقیقه احمد را ببینیم، به قیمت این‌که مجددا به زندان برود. حتی آقای نوری گفت ما حاضریم روز آزادی احمد، از تهران هم برویم بیرون.

چند هفته بعد  از دادستانی با ما تماس گرفتند و اعلام کردند که نامه موافقت با مرخصی احمد، از وزارت اطلاعات آمده و اکنون روی میز دادستان است. و قرار شد ما دو روز دیگر برای انجام و پیگیری کارها به دادستانی برویم. وقتی روز مقرر به دادستانی مراجعه کردیم، گفتند اصلا این خبر درست نیست و چنین نامه‌ای وجود ندارد. چند روز بعد مجددا با ما تماس گرفتند و اعلام کردند که نامه اطلاعات روی میز آقای دادستان است. من به ایشان گفتم مگر پیش از این بارها اعلام نشده بود که اگر وزارت اطلاعات با مرخصی احمد موافقت کند، دادستانی هم خیلی سریع کارها را انجام خواهد داد و مخالفتی با این موضوع نخواهد داشت؟ پس چه شد؟ مگر خود آقای دادستان در زندان به احمد نگفته بود که اگر وزارت اطلاعات با مرخصی تو موافقت کند، من هم اجازه مرخصی را می‌دهم؟

مشکل این است که آقای دادستان را هم نمی‌شود به راحتی ملاقات کرد. چند روز بعد، احمد را به دادسرای اوین بردند. در آن‌جا، معاون امنیتی دادستان، با احمد صحبت کرد و همان صحبت‌های قبلی را مطرح کرد. گفت به تو مرخصی می‌دهیم اما به شرط این‌که هیچ فعالیتی نداشته باشی و با کسی ملاقات هم انجام ندهی.  اما باز هم خبری از مرخصی نشد.

 

یعنی هیچ اتفاقی نیفتاد؟

بعد از آن هم هیچ خبری از مرخصی احمد نشد. هیچ‌‌کس هم پاسخ‌گوی ما نیست. با هر جا تماس می‌گیریم، جواب درستی به ما نمی‌دهند. درخواست ملاقات با دادستان می‌کنیم، می‌گویند 7 هفته دیگر. می‌خواهم ببینم چرا خانواده‌ها را این‌قدر عذاب می‌دهید؟[با بغض] پسر من، پرهام، که سال سوم دبستان است، به همه دوستان‌اش، به همه معلمان، گفته بود که “بابام داره میاد خونه”. [با گریه] چه کسی جواب روحیه تخریب شده فرزند من را می‌دهد؟ چرا ما را این‌قدر آزار می‌دهند؟

اصلا فرض می‌کنیم احمد مجرم است، با احساسات خودش و خانواده‌اش چرا بازی می‌کنید؟ بگذارید او در زندان مدت زمان حبس خود را تحمل کند. ما هم کم کم عادت می‌کنیم. این‌گونه هم با احساسات خانواده بازی می‌شود و هم با احساسات زندانی. [با گریه] باور کنید وقتی گفتند احمد آزاد می‌شود، ما تدارکات دیدیم، مطمئن بودیم که احمد آزاد می‌شود. مدام چشم‌مان به در و گوش‌مان به تلفن بود که خبر آزادی احمد را به ما بدهند یا خودش از در وارد شود. اما هیچ اتفاقی نیفتاد. [با بغض] بیشتر از یک سال است که احمد زندان است. نمی‌دانم چرا این‌گونه ما را آزارمی‌دهند؟ این کارها فقط برای آزار و اذیت خانواده زندانی است و خود زندانی.

 

چرا پیگیری‌های شما برای دادن مرخصی به  آقای زیدآبادی، نتیجه‌ای در بر نداشت؟

بعضی اوقات که  تماس می‌گرفتم و پیگیری می‌کردم، با من دعوا می‌کردند. می‌گفتند شما چرا این‌قدر تماس می‌گیرید، چرا این‌قدر زنگ می‌زنید؟ من تمام ناراحتی‌ام از این بود که من آقای جعفری را ملاقات کرده‌ام، ایشان بسیار مرد شریفی است. همیشه تصور من این بود که اگر پرونده احمد برای مرخصی به دادستانی بیاید، احمد حتما آزاد خواهد شد. اما نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده است، چه نهاد دیگری مانع مرخصی است. متاسفانه جواب درستی هم به ما نمی‌دهند. یک نفر می‌گوید نامه اطلاعات آمده، یک نفر می‌گوید نیامده. یک‌نفر می‌گوید سند بیاورید، یک نفر می‌گوید چه کسی گفته سند بیاورید؟

آخر شوهر من چه گناهی کرده است؟[با بغض] احمد همیشه در چارچوب قانون عمل کرده است. در چارچوب قانون برای نامزدی آقای نوری تلاش کرد، در چارچوب قانون برای آقای کروبی فعالیت کرد. واقعا من نمی‌دانم چرا این برخورد با ما می‌شود؟

 

شما با نهادها و افراد دیگر، درباره وضعیت آقای زیدآبادی، صحبتی نکرده‌اید؟ پیگیری خاصی انجام نداده‌اید؟

در چارچوب همین کارهایی که خانواده زندانیان سیاسی انجام می‌دهند. به دیدار آقای هاشمی رفتیم، نامه نوشتیم، بعضی از دوستان به دیدار نمایندگان مجلس رفتند. البته غیر از این، نامه‌ای هم به اقای مصلحی، وزیر اطلاعات نوشتم.

 

پاسخی هم گرفتید؟

نه متاسفانه. در وزارت اطلاعات از من پرسیدند  شما نامه‌ای به آقای مصلحی نوشتید، پاسخ مثبت دادم. اما درباره نامه صحبتی نشد.

 

نظر خود آقای زیدآبادی درباره این شرایط چیست؟

خود احمد که همیشه خوش‌قلب و خوش‌بین است، می‌گوید این‌ها همه به خاطر طی کردن روال عادی اداری است. ولی واقعیت‌اش من باورم نمی‌شود. آخر سه ماه برای بررسی مرخصی یک زندانی؟ مگر می‌شود این‌قدر طول بکشد؟ ولی احمد چنین عقیده‌ای ندارد، او همچنان خوش‌بین است. حتی درباره اتفاقاتی که در زندان برای‌اش افتاده، صحبت زیادی نمی‌کند.

 

درباره مسایل زندان صحبت کردید. چندی پیش که خاطرات آقای امین‌زاده منتشر شده بود، صحبت از شلاق خوردن اقای زیدآبادی هم در آن بود. این شاید نکته جدیدی در این پرونده بود. شما از این جریان اطلاع داشتید؟

من البته قبلا درباره بعضی از اتفاقاتی که برای احمد افتاده است صحبت کردم. یک بار هم که درباره مسایل زندان حرف زده بودم و چندین مساله مختلف را بازگوکردم و یک نکته را تصحیح کردم، صدا وسیما از قول من اعلام کرد که احمد هیچ شکنجه‌ای نشده است. به همین خاطر من این مسایل را نه تایید می‌کنم و نه تکذیب. فقط این را بگویم که احمد هر زمان از زندان و اتفاقاتی که آن‌جا یرایش رخ داده، صحبت می‌کند، چشم‌های‌اش پر از اشک می‌شود، اما همیشه می‌گوید از همه آن‌ها گذشتم و به خدا واگذار کردم.