آقای رامین! ما را نخنداند، دلقک ها گریه دارند.
از همان روزی که در کسوت معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد دولت احمدی نژاد، لبخند زنان وارد تحریریه روزنامه فرهیختگان شدی و همکارانم را دلقک خواندی، خواستم برایت نامه ای بنویسم و بگویم، در این وانفسایی که قاتلان خنده را هم بر لبان هم میهنان مان به قتل رسانده اند، چه افتخاری دارد دلقک یک مردم داغدیده بودن و آنان را به خنده ای ناگزیر میهمان کردن. خواستم بنویسم به دلقک بودن شرمسار نیستیم و آنچه ننگ مان می آید که باشیم، رقاص بودن دریک عروسی بی محل است. این روزها که با گل و شیرینی از این روزنامه به آن روزنامه می روی و به تعبیر همکاران روزنامه نگارم، زیر دیواری که عکس دربندان را بر خود دارد، می ایستی و فخر آزادی نداشته ما را می فروشی، بیشتر باورم می شود که دلقک بودن شرف دارد به دروغ گو بودن.
ما اگر به زعم شما دلقک تلخ و بذله گوی میدان شده ایم، بزرگترین دروغ مان همین است که به جای گریاندن، می خندانیم و به جای زردی روی، گونه سرخ کرده ایم و امید را زنده نگاه داشته ایم اما شما چه؟ دیگران را می گریانید و خود می خندید؟ بزم خود ساخته در رسانه های به جا مانده، گرم نگاه می دارید و مدام با لبخندی درست شبیه لبخند رئیس دولتتان، سرخ صورت و شاد رو، در قاب دوربین های عکاسان، عشوه گری می کنید و آنگاه ما را به طنازی متهم می کنید.
یار غار رئیس دولت!
دلتان را خوب به دریا زده اید این روزها مجوز مرگ ما و همکارانمان را صادر می کنید. می خواستم روزی که دوباره درافشانی کرده اید و روزنامه نگاران زندانی را دزد و اوباش وابسته به محافل خارجی خواندید، برایتان نامه ای بنویسم و به عنوان یک روزنامه نگار رانده شده از خانه، شرح حال مختصری از این «دزد» مسافر بنویسم.
خواستم بنویسم ما به واقع همانیم که گفتی. دزد امنیت مسولان بی مسولیت ماییم. کسانی که بتوانند امنیت و آرامش سیاستمدارن تخطی کرده از اصول قانونی و اخلاقی را برهم زنند بی شک دزد اند. و ما چنین کردیم. دزد حاشیه امن قدرتمدارن بودن شرف دارد به دزد امنیت یک ملت بی پناه بودن. ما اگر امنیت کسانی را دزدیده ایم که از هراس نگاه ناظر ما، یکی یکی روزنامه ها را توقیف و همکاران مان را به بند و جمعی دیگر را از خانه رانده اند، هرگز رضا به دزدیدن امنیت و آرامش مردم معمولی یک کشور نمی دهیم.
ما اگر دزد فرصت امن شما بوده ایم تا کرسی های تصمیم گری، مغرور و مسرورتان نکند برای نادیده انگاشتن حقوق ابتدایی شهروندان، در مقابل، دزد فرصت های اندک ملت برای اصلاح یک سیستم بیمار نبوده ایم و آنان را از پای صندوق های رای و تحریریه های روزنامه و انجمن های دانشگاهی و نشست های حزبی و حتی محافل دعا و عزا، مستقیما روانه زندان نکرده ایم.
جناب رامین و امین یک دولت نا امن!
در قاموس ما، قتل دهها هموطن و به عهده نگرفتن مسولیت مرگ هیچ از کشته شدگان با اسلحه گرم، دستگیری بیش از صدها نفر در خیابان های شهر، حمله به خانه های روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و شبانه به بند کشاندن آنها، جز آدم ربائی تعریف دیگری ندارد. ما اگر دزد حیاط خلوت دولت بوده ایم با حیات ملت اما بازی نکرده ایم.
ما در حاشیه ایم و ابزار مان تنها “کلمه” است، با همین اندک قدرت مان آرامش و امنیت روانی کسانی را دزده ایم که نقشه دزدیدن رای مردم را طراحی می کردند، شما اما در قدرت هستید و با ابزارهای قدرتمندتری که در اختیارتان است آرامش خانواده های بسیاری را دزده اید. ما اگر بی قانونی کرده بودیم، گردن مان از مو باریک تر بود و هیچ نیازی به حمله ور شدن نبود و شما می توانستید با ارسال یک نامه و با استناد به یک بند قانونی، ما را توقیف کنید چرا که ما به همان قانون نیم بندتان پایبند بودیم و به احترامش پای صندوق های رای تان آمده بودیم و خوب می دانیم که همان قانون نیم بند هم به شما و هم اندیشان تان اجازه برهم زدن تجمع های صلح آمیز و قتل و کشتار مردم بی سلاح و به حبس کردن مردم بی گناه را نمی دهد برای همین مدام از شما خواستیم تا با اتکا به قانون، فرمان مرگ روزنامه های ما را صادر کنید نه آنکه به دفتر روزنامه و سایت و محل کار روزنامه نگاران حمله ور شوید و شبانه به خانه همکاران مان یورش ببرید و ابزار کارو کامپیوتر شان را توقیف کنید و فردا با گل و شیرینی به دفتر کار روزنامه نگارانی که هر لحظه کابوس دستگیری و بازداشت می بینند، بیایید و بگویید، آنان که به حبس شدند دزد بودند.
عالیجناب!
دزد واقعی آن است که در برابر دوربین ها به شما لبخند می زند و در خلوت به شما دستبند نه او که در روز روشن روبروی یک دولت می ایستد و می گوید من به شیوه های غیرقانونی این دولت انتقاد دارم. با این همه اما، من اعتراف می کنم که ما به دزدیدن امنیت کسانی که می خواهند امنیت مردم را بدزدند مفتخریم و خوب می دانیم چه در خانه باشیم و چه دور از خانه، به گفته سردار حامی دولت از امنیت چندانی هم برخوردار نیستیم اما با همین امنیت نصفه و نیمه مان هرگز حاشیه امنی به شما و باقی قدرتمداران نخواهیم داد.
آقای رامین!
در همه آن موارد بالا نامه هایم نصفه و نیمه ماند و ننوشتم برایتان. چرا که دانستم همکارانم در ایران، زیباتر و رساتر پاسخ شما را خواهند داد، همان پاسخ دلنشینی که شما را به سکوتی سنگین واداشت. پس از آنکه روزنامه نگاران را دلقک خواندید، از همان تحریریه که شما شادمان و خرامان و با گل و شیرینی قدم رنجه فرمودید، نامه برایتان نوشتند و با کلمه، دهان تان را به زیبایی و احترام بستند نه آنگونه که شما دهان ما و همکاران مان را با خشونت و اقتدار می بندید. اما اینبار افاضات جدیدتان انگار در خانه جواب نمی یابد.
آقای معاون مطبوعاتی!
من اهل همان تحریریه های ترس ام و خوب می دانم که جواب دادن به سخن اخیرتان در بضاعت جسارتم نمی گنجید اگر هنوز ساکن تحریریه اعتماد ملی، واقع در خیابان هفت تیر بودم. با هفت تیری شاید میزبانی ام می کردید اگر در برابر شما می ایستادم و می گفتم: “نه جناب آقای معاون مطبوعاتی”! امام نگفتن آقای خامنه ای خیانت نیست، خیانت این است که با نام امام و قران و اسلام، به جای دفاع از ملت، نگران کم شدن القاب و صفات از کنار نام آقای خامنه ای باشیم. اما اگر در قاموس شما خائن کسی است که به جای سجده در برابر رهبران در برابر مردم سجده می کند و همپای ملت با گاز اشک آور و گلوله در مراسم دعا و عزا میزبانی می شود، ما هم خائن ایم. اگر در قاموس شما آنکس که در بیانیه اش به جای تقدیم خون خود به رهبری یک کشور، خون خود را برابر با خون مردم آن کشور می داند و سر تعظیم در برابر مردم بی پناه همان کشور فرود می آورد خائن است، ما نیز خائن ایم. اگر در قاموس شما میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی که پیش از برگزاری انتخابات، به کرات به روزنامه نگاران توصیه می کردند که به جایگاه قانونی مقام رهبری باید احترام گذاشت و پس از انتخابات در تمام بیانیه های خود مدام با رهبران معمولی و درد کشیده یک کشور در شبکه های اجتماعی همدردی می کنند، خائن هستند، ما نیز خائن ایم. اگر خیانت، یعنی با مردم و درکنار مردم از سوی ماموران تحقیر شدن، خائن بودن می ارزد در برابر مومن بودن به چنین ماموران بی ایمان. به گمانم شما هم کمی دیر مردم را دعوت به امام خواندن آقا فرا خوانده اید حتی در صدا و سیمای خودتان هم دیگر گفته اند نقد رهبری هرگز به معنی نقد کل نظام نیست تا چه رسد که خیانت تعبیر شود.حال اگر کماکان امام نخواندن رهبری کشور در قاموس شما خیانت است و پاره کردن عکس امام برای حمله به یک ملت افتخار، ما را نه به خائن بودن شما هراسی است و نه به افتخارات شما هنری!
جناب معاون!
در قاموس جنبش سبز ایران، این روزها، “کلمه” و “واژه”، مطابق و مترادف با آن تعابیری نیست که شما با گل و شیرینی تقدیم شان می کنید. نسل معترض اما مبادی اخلاق و آداب امروز، خود واژه می سازد برای تک تک اتهامات و توهین ها و تحقیرهای شما، موجی از امید می شود و با باز تعریف واژه های توهین آمیز شما، جنبش را زنده نگاه می دارد و پویا. برای همین است که شما با آن همه عصبانیت، مجید توکلی را تحقیر کردید و در خبرگزاری رسمی دولت، لباس زن بر او پوشاندید، در چشم برهم زدنی به جای تزریق یاس و سرخوردگی در بدنه جامعه، دیدید که همه مجید شدند، شما با توزیع خشم و انتشار شعار در رسانه ملی، میرحسین موسوی را ابتر خواندید، دیدید که باز هم در چشم بر هم زدنی موجی دوباره درگرفت و همه موسوی شدند، این روند کماکان ادامه دارد و تا مادامی که شما به قدرت توانمندی نسل معترض ایرانی ایمان نیاورید، هیچ یک از اتهامات و واژه های مسموم شما نه تنها دل نمی آزارد که خود روزنه امید می شود و راه را هموار می سازد.
جناب آقای معاون!
بیست سال در آلمان زندگی کرده اید و اینک فصل حکمرانی شما در ایران است آن هم در کسوت معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی. شما حاکم و همراه یک دولت پر حاشیه هستید و ما همپا و همراه یک ملت در حاشیه. شما سرخ صورت و شادمان هستید، ما رنگ پریده و درد کشیده. شما خود می خندید و دیگران را می گریانید، ما دلقک های تلخ بی خنده ایم که خود می گرئیم و به خنداندن یک ملت غم دیده مفتخریم اگر بتوانیم. شما رای و آرامش یک ملت را دزدیده اید، ما آرامش شما برای ادامه سیاست ورزی و قانون شکنی را. شما امام نخواندن رهبر یک کشور را خیانت می دانید و ما انسان ندانستن مردم معمولی همان کشور را. شما ما را به خاطر امام نخواندن آقای خامنه ای، خائن می خوانید و ما مانده ایم به چه زبانی بگوییم که این دلقکان دزد خائن را باکی نیست از خروار خروار واژگان غریبی که نثارشان می کنید که ما خود واژه می سازیم اما با کسانی که چشم بر واگویه های تلخ یک ملت دردمند بسته اند و اسیر لذت قدرت شده اند هرگز نمی سازیم.