دلخوش به مرخصی ناامید از آزادی

محمدرضا یزدان پناه
محمدرضا یزدان پناه

عماد بهاور در میان فعالان سیاسی، روزنامه نگاران و به ویژه جوانان اصلاح طلب چهره ای شناخته شده است. او جوانی آرام، مودب و بادانش است که هم مسئول شاخه جوانان نهضت آزادی ایران است و هم عضو دفتر سیاسی این تشکل باسابقه.

عماد بهاور در جریان آغاز کمپین های انتخاباتی پیش از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در سال 1388 از اعضای اولیه و فعال ستاد ملی جوانان حامی خاتمی (88) و موج سوم بود. پس از انصراف سید محمد خاتمی از نامزدی در انتخابات به نفع میرحسین موسوی و فعالیت این کمپین ها در حمایت از نامزد جدید، همچنان نقش فعال عماد در آنها ادامه یافت.

او همزمان با نوشتن مقالات متعدد در مطبوعات مختلف، تلاش می کرد تا در جنبه رسانه ای نیز به تبلیغ دیدگاه و عقیده خود و تشکل سیاسی که در آن عضویت داشت، بپردازد.

ادامه این فعالیت ها و حساسیتی که نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی از مدتها قبل بر روی عماد بهاور داشتند در نهایت به بازداشت وی در ششم خرداد ماه 1388 یعنی 16 روز قبل از برگزاری انتخابات، توسط ماموران دادستانی تهران (به ریاست قاضی سعید مرتضوی) منجر شد.

دستگیری بهاور در روزهایی صورت گرفت که موج سبز طرفداران میرحسین موسوی بسیاری از نقاط کشور را در بر گرفته بود. شرایط اجتماعی در مخالفت با جریان حاکم کاملا غلبه پیدا کرده و این موج فراگیر باعث شده بود که افکار عمومی و ناظران پیروزی کاندیدای سبزها را تا اندازه زیادی قطعی بدانند.

از سوی دیگر، دستگیری بهاور موجی از اعتراضات و مخالفت های شدیداللحن کمپین های انتخاباتی حامی موسوی را به دنبال داشت. هم ستاد 88 و هم کمپین موج سوم (با ده ها هزار عضو و هوادار در تهران) بیانیه های تند و تیزی علیه بازداشت این عضو فعال خود صادر کردند و به مسئولان حکومتی درباره ادامه بازداشت وی هشدار دادند.

اینها همه البته به جز انعکاس گسترده خبر این واقعه در رسانه های خبری داخل و خارج از کشور بود.

نتیجه همپوشانی این سه مولفه، یعنی آن فضای پرشور اجتماعی، اعتراضات جدی صورت گرفته و انعکاس رسانه ای باعث شد تا دادستانی تهران در اقدامی کم سابقه ابتدا با صدور اطلاعیه ای سعی کند به گونه ای فضای ملتهب شکل گرفته را آرام سازد اما با ناموفق ماندن این روش در نهایت در کمتر از چهار روز عماد بهاور را آزاد کرد.

حدود دو هفته طول کشید تا عماد بهاور مجددا بازداشت شود. او این بار در جریان دستگیری گسترده و دسته جمعی روزنامه نگاران و فعالان سیاسی اصلاح طلب و منتقد بازداشت شد اما بر خلاف دفعه نخست، اخبار مربوط به او در آشفتگی فضا و سر و صدای روزهای پر آشوب پس از انتخابات گم شد.

از استالین، رهبر سابق اتحاد جماهیر شوروی نقل است که گفته بود با کشتن یک نفر یک قتل مرتکب می شوید اما با کشتن یک میلیون نفر تنها آمار ساخته اید.

به نظر می آید مسئولان تصمیم ساز و تصمیم گیر جمهوری اسلامی در سه سال گذشته، این نقل قول استالین را نصب العین سرکوب های خود قرار داده اند. میزان دستگیری ها، صدور احکام، شکنجه ها، زندانی ها، مرگ ها، قتل ها و دیگر اخبار اینچنینی در سراسر ایران طی این مدت آنقدر زیاد بوده که “خبر” را برای بسیاری از مردم و حتی فعالان رسانه ای عادی کرده است.

خبر رویداد تازه ای است که برای افکار عمومی دارای جذابیت و اهمیت باشد. به همین خاطر است که بازداشت عماد بهاور در پیش از انتخابات ریاست جمهوری به سبب نادر بودن در آن روزها به سرعت تبدیل به یک خبر فراگیر و جذاب می شود اما دستگیری مجدد او، تنها پس از چند روز، جذابیتی برای مخاطب برنمی انگیزد.

در واقع آنچه در سه سال گذشته رخ داده این است که عمق و حد فاجعه آنقدر عمیق و سنگین بوده و ناتوانی فعالان مدنی ـ سیاسی و روزنامه نگاران مستقل از قدرت برای مواجهه با فاجعه و احیانا کاهش آن، تا بدان حد زیاد بوده که برخی ارزش ها از اساس دچار تغییر شده اند.

روزنامه نگاران ایرانی و فعالان رسانه ای، عصر دیروز با انتشار خبر “مرخصی” احمد زیدآبادی و مهدی محمودیان، دو روزنامه نگار زندانی، آنهم پس از بیش از سه سال تحمل زندان و انواع و اقسام سختی ها و شکنجه ها، اوقات شادی را پشت سر گذاشتند.

زیدآبادی و محمودیان هر کدام به سالها زندان محکوم اند و اگر اتفاق خاصی رخ ندهد، باید چندین سال دیگر در زندان باقی بمانند. مرخصی فعلی هم نهایتا چند روز بیشتر ادامه نخواهد داشت.

ممکن است عده ای اعتقاد داشته باشند در فضای سرشار از غم و اندوه سه سال گذشته، به مرخصی آمدن افرادی مانند محمودیان و زیدآبادی، حتی اگر کوتاه و موقت باشد، باز جای خوشحالی دارد. اما مصیبتی که بر ما نازل کرده اند را نباید فراموش کرد: به مرگمان گرفته اند تا به تب راضی شویم.

واقعی ترین اتفاقی که در حاشیه این سرخوشی تلخ وجود دارد و باید آن را پذیرفت این است که روزنامه نگاران و فعالان سیاسی چون از آزادی ناامید شده اند به مرخصی دل خوش کرده اند.

در چنین شرایطی است که انتشار خبر ملاقات دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، زن و مردی که به پنجره آزادی بسیاری از ایرانیان تبدیل شده بودند، با پدر و مادر خود در حصر و حبس خانگی، برای بسیاری به اندازه آزادی ایران ارزش دارد.