کاندیدای نظام؟

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی
 

در باره مفاد این مطلب، نه اطمینانی دارم و نه قرائن و شواهدی روشنی برای آن می‌شناسم. بنابراین، تنها یک ‏حدس است، حدسی البته نه از سر ولنگاری فکری بلکه بر مبنای “منطق امور” منطقی که برای تحلیل وقایع ‏سیاسی من به آن بسیار اهمیت می دهم.‏

تصوری در بین بسیاری از اصلاح طلبان وجود دارد که طبق آن، رهبر عالی نظام، خواهان تجدید دوره ‏محمود احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری است، حتی اگر چنین خواسته‌ای علنی هم مطرح نشود، در خفا ‏در حال پیگیری است.‏

تصور فوق می تواند گمراه کننده باشد، زیرا دلایلی قابل طرح است که آقای احمدی نژاد گزینه مناسبی برای ‏رهبری نظام نیست.‏

آقای احمدی نژاد مسلما در چند مورد استراتژیک از جمله برنامه هسته‌ای ایران طبق نظر رهبری نظام عمل ‏کرده و از همین رو، مورد حمایت قاطع قرار گرفته است، اما این به تنهایی برای حمایت بی چون و چرا از ‏ادامه ریاست جمهوری وی کفایت نمی‌کند.‏

در واقع تصور ادامه حمایت رهبری از آقای احمدی نژاد در صورتی متقن است که آنچه آقای احمدی نژاد در ‏مقام ریاست جمهوری و در جهت اجرای خواسته‌های ایشان انجام می‌دهد از هیچکس دیگری جز وی بر نیاید.‏

اما می‌دانیم که چنین نیست، زیرا افراد بسیاری یافت می‌شوند که حاضرند در جهت اجرای خواست‌های ‏رهبری بکوشند بدون آنکه هزینه‌‌های خاص آقای احمدی نژاد را به وی تحمیل کنند.‏

واقعیت این است که رهبری نظام جمهوری اسلامی معمولا در تصمیم‌گیری‌های خود، رضایت دایره‌ای از ‏نیروهای مختلف را مورد توجه داشته است که عبارت بوده اند از قشر به نسبت وسیعی از روحانیون محافظه ‏کار و سنتی، بخشی از دیوانسالاری کشور، نمایندگان بخش تجاری، نظامیان و حتی طیفی از اصلاح طلبان ‏خط امامی.‏

حضور آقای احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری به نوعی نارضایتی بخش‌های مهمی از نیروهای فوق را ‏در پی داشته و آنها را در مقابل دولت قرار داده است. در مقابل، رهبری نیز برای حفظ دولت در برابر ‏فشارها، اقدام به حمایت قاطع از آقای احمدی نژاد کرده و این مساله در دایره‌ای که ذکر آن رفت، مشکلات ‏پیچیده‌ای را به وجود آورده است.‏

رفع این مشکلات ممکن است در دستور کار رهبری نظام باشد که این نیز مستلزم حضور فردی در مقام ‏ریاست جمهوری است که در چند مساله استراتژیک عملکردی مانند آقای احمدی نژاد داشته باشد، اما ‏هزینه‌های فراوان ناشی از رفتارهای خاص او را بر سران نظام تحمیل نکند.‏

اگر ادامه برنامه هسته‌ای، سیاست منطقه‌ای مبتنی بر نفی موجودیت اسرائیل را در کنار نوعی توجه به اقتصاد ‏خرد و سیاست کنترلی در حوزه‌های فرهنگی و سیاسی، رئوس برنامه‌های مورد توجه رهبری تلقی کنیم، به ‏نظرم می‌رسد افراد دیگری به جز آقای احمدی نژاد نیز حاضرند این برنامه ها را با ظرافت بیشتر و حساسیت ‏برانگیزی کمتری دنبال کنند.‏

بر این اساس، بر مبنای برخی اظهار نظرهای میر حسین موسوی می‌توان ایشان را همان فرد مورد نظر ‏دانست.‏

اینکه نزدیکان آقای خاتمی می گویند آقای موسوی فقط برای طرح دیدگاههای خود و زمینه سازی برای تشکیل ‏یک حزب، وارد بحث‌های انتخاباتی شده، به نظرم دقیق نیست. نوع ورود آقای موسوی به موضوع انتخابات و ‏لحنی که برای کاستن از برخی حساسیت‌های تاریخی در باره خود در پیش گرفته، رفتاری در جهت خروج از ‏انزوای سیاسی نیست، بلکه حکایت از برنامه‌ای ارام و تدریجی اما کاملا جدی برای حضور در میدان رقابت ‏انتخاباتی است.‏

قاعدتا اگر میر حسین موسوی به طور رسمی وارد رقابت انتخاباتی شود، آقای خاتمی بنا به وعده خود مبنی ‏بر حضور یکی از آن دو، در عرصه انتخابات و ترجیح اقای موسوی بر خود، در محذور ناشی از این گفته ‏قرار خواهد گرفت و به رغم فشار دوستانش، به نفع آقای موسوی کنار خواهد رفت.‏

آقای کروبی هم به نظرم حاضر به رقابت با آقای موسوی نخواهد شد و در مقابل او، همان راهی را خواهد ‏رفت که آقای خاتمی می‌رود.‏

بدین ترتیب در جبهه اصلاح طلبان فقط یک کاندیدا باقی می‌ماند و آن آقای موسوی است، اما روشن است که ‏آقای موسوی نمی خواهد کاندیدای جناح اصلاح طلب باشد. او به جلب نظر طیف وسیعی از جناح موسوم به ‏اصول‌گرا نیز می‌اندیشد تا به صورت کاندیدایی فراجناحی و به قول خودش اصلاح طلبی اصولگرا ظاهر ‏شود.‏

به نظر می‌رسد اقبال در بین جریان موسوم به اصولگرا از آقای موسوی کم نخواهد بود و تنها حامیان آقای ‏احمدی نژاد در برابر او موضع خواهند گرفت.‏

در رقابت بین آقای موسوی و آقای احمدی نژاد، نفر دوم شانسی برای پیروزی نخواهد داشت.‏

حضور آقای موسوی در مقام رئیس جمهور آینده اما به معنای تداوم برخی از مهمترین سیاست های جاری ‏بخصوص در حوزه خارجی البته بدون سر و صدای بی مورد و برانگیختن حساسیت‌های بیجاست، اما این ‏حضور از یک طرف احتمالا شدت فشارهای خارجی را بر ایران برای مدتی کاهش می‌دهد و از طرف دیگر ‏فشار اصلاح طلبان بر دولت را به کلی خنثی و آنها را با فرمول خاصی در حکومت ادغام می‌کند.‏

به باور من، اصلاح طلبان قادر نخواهند بود در مقابل سرسختی میر حسین موسوی برای ادامه برنامه هسته‌ای ‏همان موضعی را بگیرند که در مقابل محمود احمدی نژاد می‌گیرند هر چند که ماهیت عمل هر دو یکی باشد.‏

با این همه، دولت آقای موسوی در حوزه فرهنگی و سیاسی انعطاف ناپذیری دولت آقای احمدی نژاد را ‏نخواهد داشت و گر چه در این دو حوزه نیز اصل “کنترل” را رعایت خواهد کرد، اما دایره فعالیت را ‏وسیعتر خواهد گرفت.‏

بدین ترتیب من گمان می‌کنم که آقای موسوی ممکن است به صورت کاندیدای نظام در آید هر چند که نه ‏مطمئنم و نه شاهد و قرینه‌ای برای آن دارم. فقط منطق امور این را ایجاب می‌کند، اما منطق امور حسی ‏شهودی است، هر چند که آن را باید مطرح کرد، ولی روی آن نمی توان شرط بست. ‏