خدا را شکر هنوز سبزیم

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

آقای علی آقا لاریجانی عزیز!

راستش را بخواهید اول تصمیم گرفتم نامه را بنویسم، بعد مخاطب آن را انتخاب کردم. ممکن است فکر کنید این کار نامعقول است، ولی خودتان بگوئید، چه فرقی می کند که نامه برای چه کسی بنویسیم؟ در هر حال ما حرف مان را می زنیم و عده ای از مردم آن را می خوانند و شما هم کارتان را می کنید و عده ای از مردم به شما می گویند دست تان درد نکند، عده ای هم می گویند دست تان بشکند. البته من دوست ندارم دست شما بشکند، چون واقعیتش را بخواهید فعلا تنها کسی که دست راستش به دست چپش نمی گوید شکر زیادی نخور، ظاهرا شما هستید. پس بهتر است دو تا دست را داشته باشید.

موضوعی که می خواستم عرض کنم این است که هر چه فکر می کنم نمی فهمم ما سبزها با شما که سبز نیستید چه فرقی داریم؟ البته می دانم شما هم خوشگلید هم خوب تار می زنید، اما اینها برای نابرابری میان سبزها و بقیه معیار خوبی نیست. مثلا می خواهم به حرف های همین هفته آقای جنتی در نماز جمعه اشاره کنم. ایشان فرمودند که “ فتنه گران به دنبال مذاکره با آمریکا هستند.” خب؟ حالا فرض کن باشند، مگر چه اشکالی دارد؟ مگر مذاکره کردن با آمریکا گناه دارد؟ یا مثلا مخالف سیاست خارجی کشور است؟ آیا مذاکره با آمریکای آقای اوباما کار بدی است که آقای جنتی به عنوان یک اتهام از آن نام می برد؟ مگر نه اینکه آقای احمدی نژاد، هفته ای سه بار برای اوباما نامه فدایت شوم می نویسد و هر روز مثل زبل خان از مشهد و همدان و تهران سردرمی آورد و التماس و خواهش می کند که اوباما با او مذاکره کند. اگر مذاکره با آمریکا بد است، خودتان چرا می خواهید مذاکره کنید، اگر هم خوب است، چرا از اینکه سران فتنه که اگر از خانه بیرون بیایند، یا خودشان کتک می خورند، یا پسر و دخترشان کتک می خورد و بازداشت می شود یا برادرزاده شان می رود زیر ماشین، با آمریکا مذاکره کنند، می ترسید؟ اگر واقعا ممه را لولو برده است، که هیچ، ولی اگر آن را لولو نبرده و ممه هست، مال همه است.

حالا این یکی را ول کنید، بگذارید برویم سر تشکیل اجتماعات، الآن یک سال است که سبزها می خواهند برای اجرای قانون اساسی و اعتراض به تخلف انتخاباتی یک راهپیمایی آرام برگزار کنند، ولی اجازه آن توسط فرمانداری تهران صادر نمی شود، اگر هم راهپیمایی بدون مجوز انجام بگیرد که می زنند و می کشند و گاز اشک آور می زنند و خردل و فلفل و سپر و توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد، در همه جا جاری می شود. آن وقت طرفداران رئیس جمهور با بودجه دولت، با اتوبوس دولت، با پرداخت پول قبض آب و برق، با ساندیس و کیک، با هزار جنغولک بازی ده هزار نفرشان می آیند خیابان، دولت آمار می دهد که پنجاه میلیون به خیابان آمدند. اگر قرار است مردم به خیابان بیایند، ما که با ماشین خودمان یا پیاده می آئیم، اتوبوس هم لازم نیست، دست تان درد نکند، ساندیس هم نمی خوریم، همین الآن توی خانه آب خوردیم تشنه نیستیم. مگر ما بد خیابان می آئیم که ما را کتک می زنید و نامعقول نوشابه مصرف می کنید، به آنها ساندیس و کیک و پول می دهید. تازه ما صدا هم نمی دهیم. ساکت، یک کلمه می گوئیم الله اکبر و رای ما رو پس بده. همین.

از اینها گذشته، درباره همین موضوع آقای علیرضا افتخاری. این علیرضا خان یک کلمه می گوید “من قربان رئیس جمهور بروم” یک دفعه هزار تا مجوز می گیرد برای اینکه آتش بزند به دل استاد تاج اصفهانی یا به یاد استاد دلکش بیچاره را عذاب بدهد. از صد تا ترانه اش هشتاد تاش کپی از روی کارهای دیگران است، چیزی به او نگوئیم فردا “تریلر” مایکل جکسون را در بیات اصفهان کپی می کند و زیرش هم یک بیاد استاد می نویسد و قانون کپی رایت را هم که الحمدالله موش خورده و ده برو که داری. در عوض آدم محترم و شریفی مثل شجریان یا نابغه ای مثل محسن نامجو باید در ولایت غربت، حق نداشته باشند برای مردم خودشان بخوانند. شما که ده سال در صدا و سیما بیل که نمی زدید، لابد یک کمی هم با موسیقی آشنا شدید، این حق است و منطقی است که آدمی مثل شجریان که فقط قربان رئیس جمهور زورکی مملکت نمی رود، از کشورش آلاخون والاخون بشود و آنوقت علیرضا افتخاری خودش را این همه استعمال کند؟ فرض کنیم خدا نیست، ایران هم که گور باباش، بهشت و جهنمی هم که اگر در کار بود آقای جنتی روز روشن دروغ نمی گفت کیلو کیلو، ما که متخصص دین نیستیم، آقای جنتی سی سال است همه کاره خدا در شورای نگهبان است، حتما می داند خبری نیست که مثل ریگ دروغ می گوید.

می خواستم بگویم حق و باطل و خدا و اینها را ول کنید، اگر به شما بگویند در یک جای دنیا یک خواننده است که بهترین خواننده موسیقی سنتی آن کشور است، فقط عیبش این است که قربان رئیس جمهور نمی رود، یکی دیگر هم هست که هفته ای یک نوار از ترانه های کسانی که صدای شان ممنوع است، منتشر می کند و قربان رئیس جمهور می رود، کدام شان بهتر است؟ چه جوابی دارید بدهید؟ مگر نمی گویند اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. آیا این کاری که شما می کنید معنی اش این نیست که حتی اگر دین هم داشته باشید، نباید آزاده باشید، وگرنه می زنیم دهن تان را سرویس می کنیم.

بدبختی یکی دو تا که نیست، بیایید یک نگاهی بکنید به همین همایش تهران، پانصد ششصد نفر از ایرانیان خارج از کشور که نه اسم دارند، نه معلوم است تخصص شان چیست، نه معلوم است که برای چی کجا رفته اند، دزدکی می برند تهران، با آنها شرط می کنند که همایش شان اصلا هیچ ربطی به سیاست ندارد و قول می دهند که احمدی نژاد در آنجا حضور پیدا نکند، بعد یک دفعه زبل خان اینجا زبل خان اونجا سروکله اش پیدا می شود و هر چه در زمان بچگی فحش یاد گرفته به عنوان مزه پرانی وسط جمعیت زرتی از خودش در می کند. آن وقت صدها هزار ایرانی که هم اسم دارند، هم رسم دارند و اگر جمع شان کنی به اندازه یک کشور کامل افتخارات فرهنگی و ادبی و هنری و علمی کسب کرده اند، حق ندارند وارد کشورشان بشوند، چرا که یک اشتباهی کرده اند و به حرف سبزها گوش داده اند و فکر کرده اند واقعا آن ممه را لولو برده و انتخابات آزاد است. حالا به جرم رفتار قانونی حق ورود به کشور را ندارند. یعنی می توانند وارد شوند، ولی باید بروند به همان جایی که نقدی و طائب نوشابه پخش می کنند. جان مادرتان که هر بچه اش مثل دسته گل، یک قوه مملکت دستش است، اگر در این انتخابات ایرانیان بیرون کشور انتخابات را تحریم کرده بودند و اعلام می کردند که قصد براندازی نظام را دارند، بدون مشکل و دردسر راه تهران برای شان باز نبود؟

علی آقا جان!

می بینی چه مشکلاتی داریم؟ ما می گوئیم قانون اجرا باید بشود، ما را می زنید و تبعید می کنید و ممنوع می کنید، یکی دیگر جلوی اجرای قانون را می گیرد رئیس می شود. هنرمند ما می خواهد صدای مردم باشد، می زنند توی سرش و او را هل می دهند که جلوی رئیس جمهور خم شود. دو میلیون نفر به خیابان می آیند و خواستار اجرای قانون می شوند، تلویزیون اعلام می کند 5 هزار خرابکار به خیابان آمدند، بعد شما ده هزار نفر سرباز و اراذل و اوباش رسمی را می برید خیابان و تلویزیون اعلام می کند این ده هزار نفر همان پنجاه میلیون نفر هستند. درد دل زیاد است، شما هم که خودت در جریان هستی. فقط نمی دانم چرا هر روز یاد مرحوم ناصرالدین شاه می افتم که گفته بود باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید.

ارادتمند