رژیم ایران٬ سوتی در گردباد

نویسنده
امیر طاهری

» نگاه ما/ سیمای فرهنگی شجاع الدین شفا ۵

اجازه دهید صحبت‌‌های‌ام را با افشای یک راز شروع کنم. من و مرحوم شفا٬ هر دو٬ سال‌های سال یک معشوقه مشترک داشتیم. ایشان تا‌ آخر عمرش و من هم همچنین ادامه می‌دهم. آن معشوقه ایران است. مرحوم شفا - مانند بسیاری از ایرانیان دیگر - علاقه‌مند بود انسانیت خود را به سبک ایرانی ابراز کند. همه ما انسان هستیم٬ اما تجلی انسانیت‌های‌مان با یک‌دیگر تفاوت دارد. تجلی فرانسوی و بنگلادشی و آرژانتینی و ایرانی و .. وجود دارد. این به هیچ‌وجه به معنای برتر بودن نیست٬ بلکه تنها تفاوت است.

گاهی که در جمهوری‌اسلامی از شفا انتقاد می‌کنند٬ می‌گویند که او ملی‌گرا بوده است. گویا ملی‌گرایی جرم است. به نظر من شفا ملی‌گرا به معنای مبتذل ناسیونالیست هم نبود. برای شفا٬ ایران یک نوع بودن بود. سوال واقعی، بودن یا نبودن نیست٬ چگونه بودن است. همه موجودات هستند. چیزی که باعث تفاوت می‌شود٬ چگونگی بودن آن‌هاست.

اگر بر می‌گشتیم به شیوه نگارش فارسی باستانی و میانه٬ شاید به جای صحبت از ایران و ایرانی٬ صحبت از “ایرانیک” می‌کردیم. ایران همیشه مرزهای قابل تغییر داشته است.. برای مثال در شهر سیان چین٬ روی سقف یک مسجد٬‌ شعرهایی به زبان فارسی وجود داشت.

من شانس این را داشتم که با‌ آقای شفا در ایران آشنا بشوم. ایشان به خاطر لطفی که به من داشتند٬ قبول کردند که هر هفته ستونی به کیهان بدهند. بحث‌های مختلفی هم با هم داشتیم٬ چه اوقاتی که ایشان گاهی نوشته‌های‌شان را به روزنامه می‌آوردند و چه در میهمانی‌های مختلف.

بنابراین ایرانی بودن نه محدود به زمان و مکان می‌شود و نه محدود به زبان. بیش از ۱۸ زبان خانواده ایرانی٬ هم‌اکنون زنده هستند و وجود دارند.

پیشنهاد من این است که به شفا وسیع‌تر نگاه کنیم. نه به عنوان جدل‌گرایی که وارد مبارزه سیاسی با یک رژیم خاصی شده است. رژیم کنونی ایران٬ مثل سوتی است در گردباد. در مقیاس وسیع تاریخی٬‌ چیزی نیست. ایران و ایرانیت همیشه می‌ماند و علت این ماندن٬ به علت وجود افرادی مانند شفا است.

قسمت ادبی زندگی شفا را کنار می‌گذارم و تلاش می‌کنم کمی به قسمت سیاسی و فرهنگی زندگی شفا بپردازم. مایلم دو نکته را در این زمینه مورد اشاره قرار دهم.

در دوران شاه٬ مرحوم شفا - که به نظر من به دلیل معاونت وزارت دربار٬ حالت زندانی را داشت- باید وارد میدان می‌شد٬ مقاله می‌نوشت٬‌کتاب می‌نوشت٬ سخنرانی می‌کرد و … - یکی از صحبت‌هایی که آن زمان وجود داشت و شفا هر زمان که امکانش را داشت٬ وارد آن می‌شد و شرکت موثر داشت این بود که آیا می‌توان ایران جدید را تنها با کیش پیشرفت مادی ساخت یا خیر. می‌دانید که گفتمان بیرونی رژیم مدام این بود که تولید مس رفته بالا٬ دو هزار کیلومتر راه‌آهن جدید درست کردیم و … شفا یکی از کسانی بود که عقیده داشت که برای موفقیت ایران جدید که می‌خواستیم بسازیم٬ یک کیش فرهنگی و ملی هم لازم است.

دغدغه شفا٬ دغدغه‌ای بود که برای ۱۴ قرن بسیاری از روشنفکران ایرانی داشتند: حال که اسلام آمده و به حامعه ما مسلط شده٬ باید با آن چه کرد؟ یک ایدئولوژی کاملا خارجی وارد بدنی شده بود که به هیچ‌وجه آمادگی آن را نداشت. روشنفکران ایرانی٬‌ استراتژی‌های مختلفی در این مدت اتخاذ کرده بودند.

یکی آن بود که آن‌چه اسلام می‌گوید را بگیریم و بعد آن را به مسیر کاملا دیگری می‌بریم. مثل کاری که با مسیحیت در اروپا کردند. برای مثال شما وقتی مثنوی را - به هر زبانی - بخوانید٬ می‌فهمید که بسیار بهتر از قرآن است. اما مولوی این را می‌پذیرد٬ می‌گیرد و به چیز دیگری تبدیل می‌کند. این یک استراتژی بود. مانند کاری که عطار کرد. این استراتژی امروز هم ادامه دارد.

راه دیگر را می‌توان “مماشات” نام نهاد. این روشی است که بسیاری از شعرا و ادبا از آن استفاده کردند.

استراتژی سوم را می‌توان “طنازی” نام نهاد که با اسلام و سنت‌های‌اش از طریق مسخره کردن روبه‌رو شویم که نمونه بزرگ آن موش و گربه عبید زاکانی است. در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم٬ خیلی از شعرا - به خصوص شعرای چپ‌گرا - از همین روش استفاده کردند.

روش بعدی این است که وانمود کنیم که خود اسلام چیز خوبی است٬ اما این ملاها و آخوندها و صفویان و … هستند که خراب‌اش کرده‌اند.

ولی اگر متوجه شده باشید٬ در تمام این استراتژی‌ها یک وجه مشترک وجود دارد و آن از زیر کار در رفتن است. یعنی یک دید انتقادی خرمندانه یا خرد انتقادی وجود نداشته است. این مساله از قرن نوزدهم و رویارویی کشورهای مسلمان با غرب مطرح شد.

ولی باز هم اشتباه بزرگی که رخ داد٬ این بود که دسته‌ای از آن‌‌ها تصور کردند که راه‌حل آن است که یک ایدئولوژی وارداتی دیگر را برای کوبیدن اسلام به کار بگیریم٬ بدون این‌که به نقد خود اسلام بپردازیم. یا این‌که تصور می‌کردند ایجاد یک دولت نیرومند٬ به سبک غربی٬ راه‌حل کشورهای مسلمان و به خصوص ایران است.

تا جایی که من می‌بینم٬ اولین کوشش در راه نقد خردگرایانه اسلام در کارهای مرحوم کسروی٬ ذبیح بهروز و … است٬ اما هیچ‌کدام - شاید به دلیل کمبود فرصت یا شرایط - نتوانستند به اصل مساله بپردازند. این کار را شفا کرد. شفا توانست یک دید انتقادی سالم و مسوولانه و نه کینه‌توزانه و متعصبانه٬ را به وجود‌ آورد. گرچه شفا به عنوان یک نویسنده “ضداسلام” معرفی شده٬ اما به نظرم شفا بیشتر منتقد اسلام است.

نکته دومیکه در سیر اندیشه‌های شفا جالب است٬ متد انتقادی اوست که به کار می‌برد. استفاده از این متد٬ برای تبلیغ یک ایدئولوژی رقیب یا جایگزین نیست٬ بلکه هدف او ایجاد یک محیط آزاد است. هدف شفا کمک کردن به مردم است تا خود را آزاد کنند. به محض این‌که مردم آزاد شدند و موفق به فکر کردن انتقادی شدند٬ می‌توانند تشخیص دهند که چه راهی برای جامعه مفید است. مساله اساسی ملت‌های مسلمان٬ مساله فقدان آزادی است. این کمبود آزادی را همه‌جا می‌بینیم. برای مثال در جمهوری‌اسلامی حتی خود رهبر هم آزادی ندارد. در عربستان سعودی هم همین وضع وجود دارد.

نکته مهم دیگری که در سیر اندیشه‌های شفا - هم در نوشته‌ها و هم در گفته‌های او - قابل توجه است٬ ویژگی ایرانی بودن است. باز هم تاکید می‌کنم که این به معنای یک ناسیونالیسم مبتذل بازاری نیست. بلکه نشان دادن آن است که هر تمدنی٬ یک گرامری دارد. وقتی صحبت از ویژگی ایرانی و ایرانی بودن می‌کنیم٬‌ منظور فهمیدن این گرامر است.

از بیرون اگر نگاه کنیم٬ می‌بینیم که مقداری از این ویژگی شاید عجیب به نظر بیاید. خیلی از دوستان خارجی من٬ می‌گویند که شما ایرانی‌ها چقدر پررو هستید. مثلا وقتی زمان جهانی را درست کردند٬ تنها کشوری که اصرار کرد نیم ساعت زمانش با دیگر کشورها تفاوت داشته باشد٬‌ایران است. یا وقتی صلیب سرخ را درست کردند٬ تنها کشوری که آن را عوض کرد و شیر و خورشید سرخ را اضافه کرد٬‌ایران بود. تنها کشور خاورمیانه که مسلمان شد و عرب نشد٬ ایران بود.

یعنی ایران این ویژگی را همیشه حفظ کرده است٬ به عنوان یک قوم و دولت قدیمی البته با شکل‌های مختلف. به قول پل والری٬ شاعر فرانسوی٬ ایران مانند رودخانه‌ای است که ناگهان زیر خاک می‌رود و کسی از آن خبری ندارد و زمانی که کسی انتظار ندارد٬ سر از خاک بیرون می‌آورد.

شجاَ‌الدین شفا٬ یک بذرافشانی بسیار مهمی کرده است. بسیاری از حرف‌هایی که او مطرح کرده٬ در داخل ایران بازتاب پیدا کرده است. همچنین در کشورهای مسلمان٬ صداهایی که از کار شفا وجود دارد٬ در حال شکل‌گیری است. این فوق‌العاده است که یک‌ آقایی تک و تنها در پاریس بنشیند و بتواند برای خودش٬ اعتباری در سطح بین‌المللی پیدا کند.

من شفا را از نظر اندیشه‌هایش این‌گونه می‌بینم: نخست مدافع سرسخت آزادی برای همه. دوم وظیفه‌دار بودن هر فرد برای استفاده از خرد انتقادی در همه مقوله‌های زندگی شخصی و اجتماعی. سوم خوش‌بینی شدید شفا که یک پیام نیرومند امید در کارهایش وجود داشت. سرانجام اعتقاد عمیقی به این‌که ایران قابلیت تجدید حیات را دارد و برگردد به وسط صحنه و نقش خودش را بازی کند.

 

متن سخنرانی امیر طاهری، روزنامه نگار ساکن لندن در مراسم بزرگداشت شجاع الدین شفا در پاریس- 18 ژانویه