گفت و گو

احمد رافت
احمد رافت

گفت و گو با مرجان ساتراپی

گفتن از نقاط مشترک بین فرهنگ ها…

 

فیلم جدید مرجان ساتراپی که با «پرسپولیس» به شهرت جهانی رسید، «خورشت مرغ با آلو» نام دارد. این فیلم برخلاف «پرسپولیس» تنها با استفاده از نقاشی بخشی از تاریخ ایران به تصویر کشیده نشده است. «خورشت مرغ و آلو» فیلمی است که در آن نقش ها به عهده هنرپیشه ها گذارده شده است، ولی نقاشی و انیمیشن نیز آنها را در سفر به ایران دهه ۳۰ همراهی می کنند. «خورشت مرغ و آلو» داستان عشق «ناصر علی خان» و تارش که در فیلم به ویولن تبدیل شده است با «ایران» خانم در دوران ویژه ای از تاریخ ایران است. سال هایی که امیدهای ملتی، چون عشق «ناصر علی» به «ایران» برباد رفت. فیلم مرجان ساتراپی که در آن گلشیفته فراهانی نقش «ایران» را بازی می کند از همکاری هنرمندان اروپایی شناخته شده ایی چون «ایزابلا روسلینی» (دختر اینگرید برگمن، هنرپیشه معروف سوئدی و روبرتو روسلینی، پدر نئورئالیسم ایتالیا) و «کیارا ماسترویانی» (دختر مارچلو ماسترویانی و کاترین دو نوو)، ماریا دو-مدیروش، هنرپیشه پرتغالی و ماتیو آمارلیک فرانسوی برخوردار است. «خورشت مرغ و آلو» که در بخش رقابتی شصت و هفتمین جشنواره سینمایی ونیز حضور داشت، به زودی در سینماهای اروپایی اکران خواهد شد.

 

این فیلم برخلاف فیلم قبلی، پرسپولیس، کارتونی نیست و در آن از هنرپیشه استفاده کردید هرچند گاه به گاه کارتونی در میانش گنجانده شده؟

فیلم پرسپولیس به صورت انیمیشن بود به یک دلیل خاصی. به خاطر اینکه داستان در ایران راجع به انقلاب ایران بود، راجع به جنگ ایران بود و من همیشه معتقد بودم که اگر شما یک داستان را در یک جای جغرافیایی، با یک سری آدم بذارین، مردم میگویند ما این جغرافیا رو نمیشناسیم و این آدمها شبیه ما نیستند، پس این داستان ما نیست و این داستان جهان سوم است که از ما دور هستند. نقاشی آبستره داره و این امکان باعث میشود هر آدمی بتواند ارتباطی برقرار کند و به همین دلیل پرسپولیس را به صورت نقاشی به سینما فرستادیم. این فیلم جدید یک داستان عاشقانه است. همیشه داستان های عاشقانه بینالمللیتر و جهانیتر هستند و در ضمن می خواستیم شیوه جدیدی را هم تجربه کنیم. در عین حال هرکسی فیلم پرسپولیس رو میدید میگفت که این فیلم انیمیشن است ولی درعین حال آدم فکر میکنه فیلم واقعی است. ولی این یک فیلم واقعی است و در عین حال اینقدر نقاشی و چیزهای مختلف در آن هست که به آنیمیشن نزدیک میشود.. من فکر میکنم برای من حد و مرزی بین هنرهای مختلف وجود ندارد. یعنی دلیل نمیشه چون کتاب مصور نوشتم انیمیشن درست نکنم و اگر فیلم انیمیشن درست کردم فیلم درست نکنم. فکر میکنم آدم تا وقتی امکان این را دارد که چیزهای جدید را تجریه کند باید این کار را انجام دهد زیرا در بدترین حالت آدم موفق نمی شود. تا وقتی آدم در حال آموختن هست هیچوقت وقتش را از دست نداده و همیشه برنده است.

 

 

شما گفتید که فیلم قبلی در یک محیط جغرافیایی مشخص بود. یکی از انتقادهایی که به این فیلم می شود این است که سعی کردید فیلم را از محیط جغرافیایی خارج کنید. در فیلم نسبت به کتاب، به عنوان مثال ویولن جانشین تار شده است. به چه دلیل خواستید از ایرانیت فیلم کم کنید و جهانی ترش کنید؟

ایرانیت فیلم کمتر نیست. مسئله این هست که من فولکلور را دوست ندارم. یعنی من فکر میکنم مهم نیست بگوئیم ما ایرانیها اینطوری هستیم ولی فرانسویها انطوری هستند. ما ایرانیها اینطوری هستیم ولی ایتالیاییها اینطوری هستند نقاط مشترک بین مردم و فرهنگها بسیار است. من که از دو فرهنگ آمدم فکر میکنم وظیفه دارم بین این دو فرهنگ پل بزنم و رابطه ایجاد کنم. حالا شما در مورد تار و ویولن حرف میزنید. شما میدانید که تار، سازی هست که فرم بسیار خاصی دارد. شما تار رو مثل گیتار نمیزنید و دست باید مدل خاصی داشته باشد که احتیاج به چندین سال تمرین دارد. چون تار را در اینجا کسی نمیشناسد، و بنابراین این ساز میشد موضوع اصلی فیلم. در اصل این ساز بهانهایی است برای روایت داستان دیگری. اگر این ساز خودش جالب باشد داستان پشتش قرار میگیرد و تمام ریتم فیلم به هم میخورد. ویولن برخلاف آنچه گفته می شود به هیچ وجه سازی اروپایی نیست و در موزیک ایرانی و حتی در موزیک روی حوضی هم از ویولون استفاده می شود.

 در «خورشت مرغ با آلو» تهرانی رویایی درست کردیم، تهران سالهای ۳۰ شمسی که من آن موقع دنیا نیامده بودم و 20 سال بعد به دنیا آمدم. اما در عین حال سعی کردیم تهرانی درست کنیم که بیننده تهران رو بشناسد و در عین حال این تهران به هر شهر دیگری هم در همان سالها شباهت داشته باشد تا که هرکس دیگری هم که فیلم را می ببیند بتواند با آن ارتباط برقرار کند و در شرایط کنونی که این همه پیشداوری در مورد کشور و فرهنگ ما وجود دارد، شاید مهمترین چیزی که میتوانیم بگوییم این است که در سال ۱۳۳۷ یه مرد ایرانی از عشق به یک زن مرد، دق کرد و مرد.

 

اسم شخصیت زن فیلم شما «ایران» است. انتخاب این نام اتفاقی بود؟

 نه، اصلا اتفاقی نیست. داستان ایران سالهای ۳۰ است و زنی که عاشق است و به عشق خودش نمیرسد. شما میدونید در سالهای ۳۰ کودتایی که در ایران اتفاق افتاد تمام رویای دموکراسی را نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا از بین برد. ایران اولین کشوری بود که نفت خودش را ملی کرد، و این یک حرکت به سمت دموکراسی در آن سالها در منطقه بود که با یک کودتا متوقف شد، آنچنان که «ایران» هم به عشقش نمیرسد، و «ناصر علی خان» از عشق زیادی که به «ایران» داشت میمیرد. این زن نماد ایران و آزادی است. ایرانی که از ما دور و در عین حال در قلب همه ماست. در فیلم، هر نتی که از ساز «ناصر علی خان» درمیاد، به فکر «ایران» هست، همانطور هم هر کاری که من میکنم به فکر ایرانی هستم که در قلب من است و این هیچ وقت عوض نخواهد شد. شما وقتی یک داستان مینویسید باید به داستان خودتان باور داشته باشید و از ته قلبتان داستان را احساس کنید. مسلما اگر این داستان در ایران اتفاق نمی افتاد، نمیتوانستم به آن باور داشته باشم.

 

 

اگر چه در طول فیلم، لحظاتی که بیننده لبخند میزند بیش از زمانی است که تاثر بر او غلبه می کند، در پایان فیلم تماشاگر با این فکر سالن را ترک می کند که امیدی به تغییر زندگی نیست….

 من واقعبین هستم، در عین حال این واقعیت است که من به آدمها و زندگی باور دارم، به سیاست اصلا باور ندارم. در زندگی من بارها اتفاق افتاده زمانی که باورم نمیشده، آدمی که اصلا ارتباط خاصی با من نداشته دستی به من داده و من رو بلند کرده، در نتیجه به خوبی و محبت آدمها واقعا باور دارم. درعین حال وقتی جهان و اتفاقات آن را میبینید خیلی سخت است آدم امیدوار بماند. من خیلی ناامیدم و در عین حال بسیار امیدوارم و بسیار خوشبینم و با وجود اینکه همه این چیزها را میبینم هر کسی که میاد اولین عکسالعمل من نسبت به مردم این اسن که دوستشان دارم و به آنها اطمینان دارم تا اینکه عکسش من ثابت شود.میتوانیم بگوییم یک امیدوار ناامید یا ناامید امیدوار هستم.