نسل رستم و آرش و فرهاد

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

ملی‌گرایان جدید” از راه رسیده‌اند. “محافظه‌کاران جدید” در جمهوری اسلامی، اینک بیش از همیشه، تظاهرات ملی‌گرایانه (ناسیونالیستی) از خود بروز می‌دهند. محمود احمدی‌نژاد هفته‌ی گذشته در یک سخنرانی، عنوان می‌کند که “ما از نسل رستم و آرش و فرهاد هستیم”، و مسعود ده‌نمکی در “اخراجی‌های2” تماشاچیان را در سکانس پایانی فیلم‌اش، با سرود مشهور “ای ایران” تهییج می‌نماید.  بسیار ساده‌انگارانه خواهد بود اگر ناظر، میان این تظاهرات و جوهر و ویژگی‌های ملی‌گرایی (ناسیونالیسم)، تفکیکی قائل نشود.

موسم انتخابات است؛ در این آشفته بازار دیگر کسی حال و حوصله ندارد که سری به بایگانی مطبوعات دو دهه گذشته یا حتی دهه‌ی پیش، بزند. مدعیان جدید ملی‌گرایی با تعریفی که خود از آن ‌دارند و وضع می‌کنند، حوزه‌های گرانقدر و مفاهیم فاخر ایران و ایرانیان را دستمایه‌ی تحقق پروژه‌ها و بسط ایدئولوژی  خویش می‌کنند. کسی نیست که از آقایان بپرسد آنگاه که “شاهنامه” و صاحب ارجمندش، حکیم فردوسی، لعن و طرد می‌شدند، کجای جغرافیای فرهنگی ایران نشسته بودند؛ و زمانی که ملی‌گرایانی چون داریوش فروهر بر مزار دکتر محمد مصدق، سرود “ای ایران” را زیر باران دشنام و تهدید و خشونت‌ورزی فریاد می‌کردند، به چه کاری مشغول بودند… ملی‌گرایی برای اینان، ذیل ایدئولوژی صورت‌بندی و تعریف می‌شود و تنها جایی مورد توجه و تبلیغ قرار می‌گیرد که گسترش و بقای ایدئولوژی‌شان را موجب شود. و این طنز اندوه‌ساز روزگار  ماست؛ کاریکاتوری گریه‌آور که اصیل‌ترین و پرسابقه‌ترین نیروهای ملی، متهم به وابستگی به بیگانه می‌شوند و جماعتی که از ملی‌گرایی‌، تنها “گاف” آن‌را دیده و خوانده‌اند، مدعی مام میهن. کسانی که با اندک نقد و پرسشی، کردارها و رفتارهای ایدئولوژیک خویش را رنگ و بوی ملی‌گرایانه می‌زنند.

“روزگار غریبی است…“؛ صدا و سیما نما آهنگی را -که یک نهاد نظامی ایدئولوژیک ساخته است- پخش می‌کند که در آن تصریح می‌شود: “وطن یعنی گذشته، حال، فردا؛ تمام سهم یک ملت ز دنیا”، و آنگاه در مرور تصویر مشهورترین شخصیت‌های ایران و دلبستگان میهن، به‌خاطر همان رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک، صلاح دیده نمی‌شود که تصویری از دکتر مصدق به مخاطب عرضه شود. نوجوان امروز ایران، حق دارد از رییس‌جمهور بپرسد که اگر در سراسر ایران، خیابانی به‌نام دکتر مصدق، رهبر نهضت ملی ایران، وجود ندارد، چرا “ما” که به تعبیر ایشان “از نسل رستم و آرش و فرهاد هستیم”، دست‌کم خیابانی، میدانی، یا مکانی را به نام این اسطوره‌ها اختصاص نداه‌ایم؟ و از یاد نبریم که این خرده‌ها و نقدها، سطحی‌ترین وجه و روبنایی‌ترین حوزه‌ها را نشانه رفته است. وگرنه میان ناسیونالیسم و لوازم آن، و به‌ویژه نقطه عزیمت اصلی و اساسی آن، یعنی “ملت-دولت”، با رویکردهای ایدئولوژیک و صورت‌بندی‌های دینی و فراملی محافظه‌کاران از ملت، کدامین نسبت برقرار است؟

ماجرا چندان غامض نیست؛ محافظه‌کاران جدید از هر وسیله‌ای برای تداوم بقا و ماندگاری خویش در حکومت، بهره می‌جویند، و با تمسک به شیوه‌ها و رویکردهای پوپولیستی، می‌کوشند حداکثر بهره‌برداری را از تعلقات و خاطره‌ها و گرایش‌های عام، به‌عمل آورند. وقتی “عقلانیت انتقادی” زیر سیطره و سلطه‌ی رسانه و تبلیغات، به حاشیه می‌رود و نحیف می‌گردد؛ وقتی دستگاه‌های اطلاع‌رسانی رسمی، در خدمت تداوم هژمونی و استیلای یک نگاه و عقیده‌ی مستقر در ساخت قدرت قرار می‌گیرند؛ وقتی به‌جای ارتقاء و گسترش عرصه عمومی و تثبیت جامعه مدنی، جامعه توده‌وار مورد نظر قرار می‌گیرد؛ و… به‌گونه‌ای مفروض، می‌توان پا در حوزه‌های “تا دیروز ممنوع” نهاد و با “دستمالی کردن” مفاهیم و مقولات، کام خویش از آنها شیرین ساخت و مانده‌ای بی‌جان و بی‌حاصل و بی‌رمق، از خاطره‌ها و ارزش‌ها و موضوعات و مقوله‌های ارجمند، به‌جای نهاد.

با وجود همه‌ی اینها، آن روی سکه، همه‌ی روندها چنان نیست که اقتدارگرایان می‌خواهند و طراحی می‌کنند. تکنولوژی ارتباطات، سیطره و سلطه‌ی دستگاه‌های تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی رسمی و یک‌جانبه را به شکلی روزافزون، تهدید می‌کند و مانع از “یکدست‌سازی” فرهنگی و اطلاع‌رسانی ناصحیح می‌شود. این‌چنین، پروژه و هدف اقتدارگرایان برای تعمیم نگاه خود به جامعه، و اعمال سیطره‌ی ایدولوژیک بر شهروندان، بیش از پیش، رنگ می‌بازد.

از سوی دیگر، قابل اشاره است که ذهن کودک دبستانی را می‌توان برای چند صباحی، فریفت و از داده‌های دروغین، یا گزارش‌های نادرست، انباشت؛ اما بدیهی است که افزایش سطح سواد و تحصیلات، “عاقلان منتقد” فزونتری می‌زاید که به سهولت، هر ادعا و شعاری را نمی‌پذیرند و به ظاهر واژه‌ها اکتفا نمی‌کنند. و این (افزایش نرخ باسوادی و نیز سطح تحصیلات) اتفاقی است که در ایران، به‌وقوع پیوسته و همچنان در حال وقوع است. و این‌گونه، “اصلاحات” گریزناپذیر و نیز، شکست‌ناپذیر می‌نماید.

با هر انگیزه‌ای که احمدی‌نژاد از “آرش و رستم و فرهاد” می‌گوید، و به هر دلیلی که “آشنا”یی چون ده‌نمکی سرود “ای ایران” را در فیلم‌اش، به‌کار می‌گیرد، تعظیم رسمی آنان به چنین مقوله‌ها و مضامینی، برای جامعه مدنی ایران، یک پیروزی بزرگ محسوب می‌شود. همین که با وجود تمامی سخت‌گیری‌ها و اعمال محدودیت‌ها و مانع‌تراشی‌ها، امروز هر کودک دبستانی سرود “ای ایران” را از بر است و با شور فریاد می‌کند، یا اغلب ناشران کتاب‌های کودکان و نوجوانان، داستانی از شاهنامه را نیز کتاب کرده‌اند، برای جنبش ملی‌گرایی اصیل ایران، و برای تمام ایران‌دوستان، توفیقی سترگ و هزاران نشانه‌ی امیدبخش، آشکار و پنهان است.

گوینده‌اش هر که هست، باشد؛ سخن حقی است: “ما از نسل رستم و آرش و فرهاد هستیم.”